تسلط دوباره‌ی ایدیولوژی طالبان برای زنان غیرقابل تحمل است

اسدلله جعفری (پژمان)
تسلط دوباره‌ی ایدیولوژی طالبان برای زنان غیرقابل تحمل است

گفت‌وگوکننده‌: فریبا پژوه  

مترجم: اسدالله جعفری‌پژمان

منبع: مجله آنلانتیک‌کانسیل، ۵ آگوست ۲۰۲۱

خانم منیره یوسف‌زاده  فارغ‌التحصیل از دانش‌گاه آزاد اسلامی ایران است. او کارش را به عنوان یک کارمند اجتماعی ملکی به حیث معاون اجرایی معین وزیر در امور برنامه‌ریزی اداره‌ی مستقل ارگآن‌های محل افغانستان آغاز کرد. او در سال  ۲۰۱۵ میلادی به عنوان سخن‌گوی اداره‌ی مستقل ارگان‌های محل ایفای وظیفه می‌کرد. یوسف‌زاده در سال ۲۰۱۶ میلادی به عنوان رییس روابط و ارتباطات عامه در اداره‌یی مستقل ارگان‌های محل در امور حکومت‌داری خوب، منصوب شد و پس از آن از سال  ۲۰۱۹ میلادی تا ۲۰۲۰، به حیث معاون وزیر در وزارت دفاع افغانستان خدمت کرد.

 این مصاحبه توسط فریبا پژوه، دانش‌جوی داکتری و روزنامه‌نگاری که بیش‌تر از ۱۵ سال است در حوزه‌ی افغانستان، ایران و خاور میانه گزارش می‌دهد، تهیه و تنظیم شده است. فریبا از مکتب مدیل و از دانش‌گاه نورث‌وسترن فارغ‌التحصیل شده و در روزنامه‌ی شرق ایران و هم‌چنین در روزنامه‌های یورونیوز، بازفید، RFI و سایر رسانه‌ها مقاله‌های زیادی نوشته است.

مأموریت تحت رهبری ایالات متحده در ارتباط به ارتش ملی افغانستان در دو دهه‌ی گذشته، چه دست‌آوردهایی داشته است؟

برای درک بهتر آن چه که ایالات متحده‌ی امریکا در بیست سال گذشته به دست آورده و یا چه دست‌آوردهایی داشته است؛ نخست این که ما باید به وضعیت بیست سال پیش در افغانستان نگاه کنیم. ابتدا باید بررسی کنیم که افغانستان در کجا بود و در چه جایگاه قرار داشت. بیست سال پیش، افغانستان، کشوری مستأصل، ناامید، خسته و ویرانه بود؛ بدون زیرساخت‌ها، آموزش‌های نظامی و کشوری کاملاً نامنسجم بود. در آن زمان، طالبان، پنج سال برای مردم تصمیم گرفتند و دیکته کردند. آن‌ها از تمدن و جهان مدرن چیزی نمی‌دانستند و برای مردم هم اجازه ندادند که کسی در مورد آن فکر کند و تغییری ایجاد کند. آن‌ها با سوءاستفاده از دین، جامعه‌ی افغانستان را خفه کردند، افراط‌گرایی دینی و مذهبی خود را به قانون تبدیل کرده بودند. در چنین جامعه، نیروهای بین‌المللی به رهبری ایالات متحده برای حمایت از مردم افغانستان، پیمانی جدید و پیام جدیدی از امیدواری را ایجاد کردند. امروزه، هر تحول و تغییری را که در جامعه‌ی افغانستان مشاهده می‌کنیم، کار مشترک جامعه‌ی بین‌المللی، دولت افغانستان و مردم افغانستان است؛ اما، اگر در رابطه به ارتش ملی افغانستان بگویم؛ پس از سقوط دولت دکتر نجیب‌الله ارتش افغانستان از هم متلاشی شد و همه تجهیزات آن غارت شد؛ سپس، مجاهدین جای‌گزین ارتش رسمی شدند و پس از آن جنگ‌جویان طالبان قدرت را به دست گرفتند. پس از تشکیل دولت جدید، احیای مجدد ارتش افغانستان، جلب‌وجذب داوطلبان، ارائه‌ی آموزش‌های مدرن به ارتش، اعزام و استقرار آن‌ها در مناطق مورد نیاز و حفظ تجهیزات نظامی آن‌ها، بسیار چالش‌‌برانگیز بوده است. امروز، می‌توان گفت که رویای داشتن ارتشی و نیرویی نظامی منسجم، برای افغانستان امروزی محقق شده است.

 با این‌ حال، برای نهادینه‌سازی این اصلاحات و خودکفایی ارتش، باید اقدام‌های اساسی‌تر و جدی‌تری انجام شود. امروز، ما در مورد ارتش نزدیک به ۲۰۰هزار نفری صحبت می‌کنیم که از سال ۲۰۱۴ میلادی به این سو به طور مستقل در برابر حمله‌های دشمن جنگیده اند. اکنون، با خروج جامعه‌ی بین‌المللی، به ویژه ارتش ایالات متحده، ارتش افغانستان تنها امید مردم در برابر تهدید قریب‌الوقوع و بالقوه‌ی تروریست‌ها است. اگرچه نمی‌توان نقش مثبت، همه‌جانبه و سیعِ جهانی در تشکیل ارتش افغانستان را نادیده گرفت؛ اما عمل‌کرد نیروهای خارجی در افغانستان، قابل نقد است. نیروهای بین‌المللی درک وسیع  و دقیقی از جغرافیای جنگی افغانستان نداشتند و عدم توجه به مسئله‌ی جنگ روانی، بیش‌ترین مشکل‌های امروزی را به دنبال داشته است.

 تأسیس و تشکیل هر ارتش، با توجه به جغرافیای جنگی هر کشور تعیین می‌شود. ناآشنایی با جغرافیای جنگی افغانستان با حامیان بین‌المللی، گاهی منجر به اشتباهات و تخصیص نادرست منابع می‌شود. از ارتش افغانستان برای اجرای برنامه‌های نیروهای بین‌المللی، به جای طرح جنگ استفاده شد. رهبری و مدریت ارتش افغانستان، پس از سال ۲۰۱۴ به شیوه‌ای غیرمسلکی و سریع به سمت برنامه‌ریزی و رهبری جنگ رفت. در همین حال، جغرافیای جنگ با گذشت زمان، وسیع‌تر و گسترش یافت و این گسترش ناامنی‌ها در جغرافیای جنگ، باعث وحشت و دهشت شد.

 از سوی دیگر، هیچ کس، به گونه‌ی دقیق نمی‌دانست که نیروهای بین‌المللی چه زمانی افغانستان را ترک خواهند کرد. باورهای کلی و عمومی این بود که نیروهای بین‌المللی به دلیل موقعیت جغرافیایی و استراتژیکی افغانستان، متحدان همیشگی مردم افغانستان خواهند ماند. این تفکر منجر به وابستگی دوگانه و توأم در بسیاری از زمینه‌ها و سکتورها، مانند اصلاحات سازمانی، بودجه‌بندی، تجهیزات، عملیات‌ها و منابع‌سازی شد. در این سال‌های اخیر، تلاش شده است تا افغانستانی‌ها بتوانند با ایجاد سیستمی متمرکز در بخش‌های مختلف وزارت دفاع، ارتش ملی را مدیریت کنند؛ اما فساد گسترده و عدم استقلال، پیش‌رفت و پیش‌برد این روند را کند و دشوار می‌کند. بنا بر این، این فساد اداری گسترده و فراگیر، بیست سال بعد ارتش ملی افغانستان را به یک ارتش وابسته تبدیل خواهد کرد. با این ‌حال، ما نباید توانایی کماندوهای ارتش و نیروهای هوایی افغانستان را فراموش کنیم و نادیده بگیریم که آن‌ها در فضا و در سطح طلایی تاریخ ارتش افغانستان، باقی خواهند ماند.

حضور نیروهای امریکایی در افغانستان، چگونه، چه تأثیر و چه تحولی بر مسئله‌ی حقوق زنان داشته است؟

حضور زنان در سکتورها و بخش‌های امنیتی به دلیل حمایت جامعه‌ی ‌جهانی است. پس از سال‌ها جنگ و بعد از حکومت سیاهان طالبانی، حضور زنان در بخش‌های مختلف، به ویژه ارتش، تابوی بزرگی بود. به همین دلیل، بدون شک و بدون حمایت جامعه‌‌ی جهانی و به ویژه دولت امریکا، حضور زنان در ارتش افغانستان هرگز امکان‌پذیر نبود. امکانات، تجهیزات و سیاست‌هایی که مشارکت زنان در ارتش را افزایش داد، نتیجه‌ی حمایت دولت ایالات متحده‌ی امریکا در افغانستان بود. امروز، زنان به عنوان خلبان و نیروهای کماندو در بخش‌های مختلف ارتش خدمت می‌کنند. همین امر در مورد بخش‌های ملکی و غیرنظامی نیز مصدق است، به ویژه دخترانی که در زمان‌هایی نمی‌توانستند به مکاتب و مدارس بروند، اکنون همه‌یی آن‌ها به مکتب می‌روند و درس می‌خوانند.

این هم لازم به ذکر است که جامعه‌ی افغانستان، جامعه‌ای سنتی است. در جامعه‌ی سنتی، آن هم اکثریت بی‌سواد، زنان حتا جزو هیچ گروه قومی محسوب نمی‌شوند؛ حتا وحدت ملی و مشارکت ملی برای بیش‌تر سیاست‌مداران افغانستان، تنها به معنای حضور مردان از اقوام مختلف است. در حال حاضر هم، بیش‌ترین سیاست‌مداران و مردم، اعطا و اجرای حقوق زنان و حمایت از آن‌ها را پدیده‌ای خارجی در افغانستان می‌دانند و نمی‌خواهند، بپذیرند که زنان بخشی از جامعه استند.

تجربه‌ی شما در طول دو سال فعالیت تان به عنوان معاون وزارت دفاع، چه گونه بود؟

وقتی که من به عنوان معاون وزارت دفاع ملی منصوب شدم؛ زیرا، این یک پست نظامی و اساساً مردانه و مردمحور بود، بنا بر این، بیش‌ترین [مردم] مرا به عنوان یک مقام دولتی قبول نکردند. بسیاری‌ها با تبلیغات منفی در شبکه‌های اجتماعی به من توهین کردند؛ شخصیت ام، ترور و تهدید شد. آن‌ها تصور می‌کردند که حضور یک زن، اقتدار و قدرت مردانگی آن‌ها را از بین برده است. از سوی دیگر، به محض این که طالبان امنیت شهرهای کوچک را بر هم زدند و به چالش کشیدند، هم‌چنان مردان، زنان را مسلح کردند و از آن‌ها خواستند تا برای حفظ اقتدار مردانگی محلی و یا ملی آن‌ها در برابر دشمنان بجنگند. به نظر من، پس از بیست سال، هنوز هم جامعه‌ی مردسالار ما آمادگی پذیرش زنان در نقش‌های مدیریتی و رهبری را ندارد. در چنین جامعه‌ای، حمایت جامعه‌ی جهانی و بین‌المللی از زنان، حیاتی و امیدوار‌کننده بوده است.

زنان طی دهه‌های گذشته، به شکل آرام و بی‌صدا در بخش‌های مختلف مانند سیاسی، اقتصادی، آموزشی، نظامی و عموماً در جامعه‌ی پیش‌رفت‌ها و دست‌آوردهایی داشته اند. بر اساس دیدگاه‌های غالب و رایج، با خروج جامعه‌ی ‌جهانی و نیروهای بین‌المللی، حضور زنان افغانستان به چالش کشیده می‌شود، محدود و دوباره از جامعه حذف خواهند شد. من اما تأکید می‌کنم که زنان بیست سال پیش از حقوق خود هیچ ‌گونه اطلاعی نداشتند و نقض حقوق زنان، بخشی عادی از زندگی روزمره در جامعه بود. با این ‌حال، زنان پس از بیست سال، از حقوق خود آگاه شدند. بنا بر این، انزوای مجدد و تسلط دوباره‌ی ایدیولوژی طالبان برای زنان دردناک و غیرقابل تحمل است.

گزارش‌های زیادی در مورد آزار و اذیت زنان در بخش‌های امنیتی افغانستان، در رسانه‌ها منتشر شده است؛ تجربه‌ها، برداشت‌ها و دریافت‌های شما در این مورد چیست؟

همان گونه که پیش‌تر گفتم، آزار و اذیت زنان، واقعیتی غیرقابل انکار در افغانستان است. مردان دغدغه‌های زنان را جدی نمی‌گیرند و آن‌ها، حضور زنان را در جامعه تحمل نمی‌توانند. متأسفانه نیروهای امنیتی و دفاعی ما نیز از جامعه‌ای ناشی می‌شوند و ریشه می‌گیرند که بیش‌ترینه مردسالار است. در زمانی که من در وزارت دفاع مسؤولیت داشتم، برخی جنبه‌ها و وضعیت زنان در ارتش را آموختم و  درک کردم. ما پالسی، سیاست‌گذاری و قوانین معقولی در سطح ملی و هم‌چنان در سطح وزارت دفاع برای حفاظت از زنان داریم. حمایت‌ها و تلاش‌های قاطعانه‌ی همه ارائه‌ی امتیازها و منابع ویژه برای  زنان نظامی را به ارمغان آورده و این تلاش‌ها، به آن‌ها امنیت روانی و ایمنی در انجام وظایف ‌شان را می‌دهد؛ اما این تلاش‌ها، چالش‌هایی نیز فراراه خودش داشته است. در ابتدا، نظامی‌گری و نظام‌سازی، اغلب برای زنان کشور کم‌تر مورد توجه بود؛ اما آن‌ها گاهی وقت‌ها از روی مجبوریت و مشکلات به خاطر به‌دست‌آوردن یک وظیفه به این بخش حیاتی و اساسی رو می‌آوردند. هم‌چنین، به دلیل فقر فرهنگی در جامعه، ورود و حضور  یک زن در ارتش، یکی از معایب زنان در جامعه و کشور بوده است و زنان نظامی، با اتهام‌های شدید و درشت اخلاقی روبه‌رو شدند.

از این رو، من این وضعیت را پذیرفتم و با آن کنار آمدم. اکثریت به خاطر امتیازدادن به زنان فقط به دلیل زن‌بودن آن‌ها، مخالف بودند. من به عنوان یک زن، می‌دانستم و معتقد بودم که اگر جامعه به زنان این فرصت را بدهد، آن‌ها به اندازه‌ی توان خود، می‌توانند در بخش نیروهای مسلح خدمت و فعالیت کنند. من بیش‌تر با شکایت‌های رسمی و غیررسمی از سوی دختران در مورد رفتارهای تبعیض‌آمیز و آزار و اذیت جنسی توسط فرماندهان و رییسان آن‌ها، روبه‌رو می‌شدم. وقتی که پرونده‌های رسمی به اداره‌های مربوط ارسال می‌شد، این موضوع توسط بیش‌تر مدیران و رییسان مرد اداره‌ها، جدی گرفته نمی‌شد. در بیش‌تر مواقع، زنان یا مجبور می‌شدند شکایت‌های خود را پس بگیرند و یا هم از آن‌ها می‌خواستند که نسبت به ادعای خود اسناد و شواهد مستدل ارائه کنند که در بیش‌تر موارد، چنین کاری امکان‌پذیر نیست. با جرأت، می‌توانم بگویم که مسئله‌ی زنان، برای بیش‌ترین‌ها در ارتش و برای مردان، مهم و ضروری نیست. تحمل زنان در ارتش افغانستان، بیش‌تر به دلیل حمایت جامعه‌‌ی جهانی بود. از سویی، از نظر شرایط فرهنگی، بیش‌تر زنان در ارتش از یک گروه قومی استند. آن‌ها، هم‌چنین گاهی در سطوح پایین و متوسط از لحاظ تبعیض جنسیتی و قومی، مورد تبعیض قرار می‌گیرند. هیچ کسی توانایی‌های زنان را جدی نگرفت و به آن‌ها، هیچ اهمیتی نداد. مردان همواره با حضور زنان مخالف بودند و مخالف استند. از آن جایی که پیش‌برد امور جنگی، از نظر بیش‌ترین‌ها در ارتش، وظیفه‌ای مردانه است؛ حتا حضور یک زن در تیم آن‌ها، مایه‌ی ننگ وشرم است.

پس با این حساب‌ها و روایت‌ها، گزارش‌ها دقیق و واقعی به نظر می‌رسد؟

موضوع آزار و اذیت زنان، به گونه‌ی معمول از طرف ارگان‌های عدلی و قضایی جدی گرفته نمی‌شود. به طور کلی، به این موضوع چندان اهمیتی داده نمی‌شود؛ زیرا که زنان هدف چنین مسائلی بوده اند. با این ‌حال، چندین نفر که توسط زنان به دلیل آزار و اذیت جنسی، گزارش شده بودند، آن‌ها هرگز مورد توبیخ و مجازات قرار نگرفتند؛ اما در عوض به دلیل نفوذی که در سازمان‌ها داشتند، ارتقای رتبه یافتند. مردان بدون درنظرگرفتن اعمال سوء رفتارهای جنسی‌ شان علیه زنان در محیط کار، در سطوح مختلف به رتبه‌ها و پست‌های مهم و کلیدی ارتقا یافتند.

نظر شما در مورد خروج نیروهای امریکایی از افغانستان پس از بیست سال، چیست؟

این برای ما منطقی نیست که انتظار حضور همیشگی جامعه‌ی ‌جهانی و بین‌المللی را در چارچوبی خاص، داشته باشیم؛ زیرا، از آن جایی که آن‌ها هرگز قصد نداشتند برای همیشه در افغانستان بمانند. آن‌ها اهدافی برای خود داشتند که این اهداف در افغانستان و با افغانستان گره خورده بود. ما قرار بود که برای ازبین‌بردن و ریشه‌کن‌کردن لانه‌های تروریستی و تروریست ‌ها از افغانستان، با هم همکاری کنیم. بر اساس این حضور و تعهد متقابل، افغانستان توانست به توسعه‌ی نسبی دست یابد. از سوی دیگر، ما افغان‌ها، نباید فراموش کنیم که قبل از آن که دولت ایالات متحده‌ی امریکا خواستار صلح با طالبان شود، حاکمان و سیاست‌مداران در رأس جمهوری اسلامی افغانستان، بارها و بارها طالبان را «برادران ناراضی»، «برادران فریب‌خورده» و یا هم «مخالفان سیاسی» خطاب کردند. این در حالی بود که نیروهای بین‌المللی و نیروهای افغانستان، برای شکست طالبان فداکاری و جان‌فشانی می‌کردند. آن چه که در این خروج در معرض خطر است، حفظ دست‌آوردهای مشترک جامعه‌ی ‌جهانی و مردم افغانستان است.

از این رو، بدون شک که جامعه‌‌ی جهانی و بین‌المللی، حامی قوی دموکراسی، ارزش‌های مدنی و حقوق بشر بود. به جای انزوای اکثریت، طالبان به بخشی از معادله‌های سیاسی افغانستان تبدیل شده اند که این موضوع برای نسل ما، بسیار نگران‌کننده است. پس از یک جنگ ۲۰ساله، چه گونه می‌توان یک گروه تروریستی که از همه اصول بشری و انسانی در گفت‌وگوها از قوانین آن تخطی می‌کند، به بخش مهمی از معادله‌ی سیاسی تبدیل شود.؛ در حالی که هدف اصلی، نابودی آن‌ها است نه احیای مجدد و مشروعیت‌دادن به آن‌ها؟

به نظر شما، آینده‌ی افغانستان چه گونه خواهد شد و این که نظر شما درباره‌ی گفت‌وگوهای صلح چیست؟

آینده‌ی افغانستان، ظاهراً نامعلوم و نامشخص است. این ابهام را می‌توان در نظرهای بسیاری از کارشناسان و تحلیل‌گران و وضعیت گفت‌وگوهای صلح در میدان جنگ، مشاهده کرد. از یک سو، فساد، ظلم و استبداد، بی‌عدالتی و تبعیض در دولت کنونی ما وجود دارد که بیداد می‌کند. من فکر می‌کنم که ما می‌توانیم سه سناریو را برای آینده‌ی افغانستان پیش‎بینی‌کنیم؛

سناریوی نخست: ادامه‌ی جنگ و شکست مذاکرات صلح؛ سناریوی دوم: نتیجه‌ی گفت‌وگوهای صلح، حفظ نظام کنونی، ارزش‌ها، دست‌آوردها و حضور طالبان به عنوان بخشی از ساختار قدرت و دولت؛ سناریو سوم: سقوط رژیم و تکرار دوران وحشیانه و ظالمانه‌ی طالبان.

همه مردم افغانستان خواهان صلح استند؛ حتا نظامیان و ارتش؛ اما، باید بگویم که اقدام‌ها و اعمال طالبان در مناطق تحت کنترل آن‌ها، نشان می‌دهد که طالبان هنوز هیچ تغییری نکرده اند. آن‌ها به حضور زنان در ساختارها اعتقادی ندارند و مخالف استند. آن‌ها یک تفسیر و نسخه‌ی افراطیت از دین را ایجاد کرده اند. آن‌ها تنها از صلح در میز گفت‌وگو صحبت می‌کنند و هم‌زمان تأسیسات و اماکن عمومی را به آتش می‌کشند. آن‌ها گروه‌های تروریستی دیگر را نیز تحریک کردند تا در افغانستان حمله‌های شان را آغاز کنند. به همین دلیل، به نظر من، همان گونه که جنگ در افغانستان یک جنگ با پدیده‌ی شوم تروریزم بین‌المللی بود، ما باید تصور متفاوتی از صلح در افغانستان داشته باشیم.

بنا بر این، صلح در افغانستان، به معنای زمین‌گذاشتن سلاح و پایان جنگ نیست. در دوران رژیم سیاه طالبان، هیچ جنگی وجود نداشت؛ اما هیچ صلح و آرامش روحی و روانی هم وجود نداشت. مردم به دلایل مختلف و به روش‌های مختلف، مورد شکنجه قرار می‌گرفتند و هم‌چنین  پدیده‌ی مهاجرت افزایش یافته بود. بنا بر این، درخواست ما از جهان و جهانیان این است که در مورد صلح، به شکل افراط‌گرایی، تروریزم‌گرایی و شتاب‌زده فکر نکنند؛ به جغرافیای محدود فکر نکنند؛ بل که به آزادی و ارزش‌های والای انسانی فکر کنند. نتایج و ثبات شتاب به ضرر مردم افغانستان و به ویژه به ضرر زنان افغانستان و جهان است. مشروعیت‌دادن و در قدرت نگه‌داشتن طالبان، به معنای افزایش کشت و قاچاق مواد مخدر، ظلم و ستم، حکومت ظالمانه و استبدادی، افزایش فرار و مهاجرت از کشور است. (همین اکنون میزان و آمار خروج شهروندان افغانستان از کشور در حال افزایش است). در نتیجه، افزایش قاچاق انسان توسط طالبان پناه‌گاه امنی برای دیگر شبکه‌های تروریستی و نقض حقوق‌بشری در افغانستان است. امیدوارم که گزینه‌ی دوم عملی شود؛ تا روزی طالبان، چهره‌ی جدید افغانستان را بپذیرند، این دست‌آوردها را، دست‌آوردهای مردم افغانستان بداند و به آن احترام بگذارد؛ اما متأسفانه، دقیق نمی‌دانم که آیا آن روز فرا خواهد رسید یا نه.