نویسنده: نوید موسازی
عروسی، پیوندی است اجتماعی، شرعی و یکی از نیازهای غریزی انسان. انسانها برای تداوم زندگی و رعایت ساختار اجتماعی، ازدواج را مهم میپندارند و با این پیوند که دو انسان را به لحاظ جنسی، عاطفی و دیگر ملاحظات مرتبط به هم میسازد، در همه جوامع تن میدهند. شاید انگیزهی اصلی ازدواج را بتوان غریزهی جنسی و رفع آن به صورت قانونی دانست؛ اما این رفع غریزه، به دنبال هدفی انجام میشود که پیامد آن، تنازع بقا و ادامهدادن خود در شکلهای دیگری است؛ بنا بر این، آن که ازدواج میکند، شاید بخشی از توقعی که دارد، رفع غریزهی جنسی به شکلی که انسان آن را قانونی میفهمد بداند؛ اما هدفی که هر انسانی را وادار به تن دادن به ازدواجی مشروع و ایجاد رابطهی رسمی با جنس مخالف میکند، تقلا برای تنازع بقا است؛ تنازعی که هر موجودی خودش را در آن محکوم به جنگیدن و سرانجام شکست و مرگ میداند و تلاش میکند در این روند که فرسودگی به دنبال دارد، خود را در شکل دیگری –فرزند- ادامه بدهد. پدرانی و مادرانی که فرزندانی را زاده بزرگ کرده اند، در واقع، تکههایی از خود شان را جداگانه از خود به وجود آورده اند و ادامهی خود را در وجود آنان میبینند.
عروسی؛ این پدیدهی اجتماعی که در جوامع مختلفی با شیوههای گوناگون برگزار میشود، در جامعهی افغانستان، آسیبپذیر از دیدگاه مردانه است و در این پیوند که بیشتر شکل معامله به خود گرفته است، زن تا این که به عنوان فرد مستقل وارد قرارداد شود، در جایگاه شی قرار گرفته و به فروش میرسد؛ این شیوارگی زن در ساختار اجتماعی افغانستان، برآمد دیدگاه بومی-مذهبی نسبت به زنان است که توانسته است مناسبتهای رسمی ازدواج را -که در آن باید دو نفر با انتخاب هم کنار هم زندگی کند-، وارد معاملهی نابرابری کرده است. نابرابری در این قرارداد، باعث شده است که مرد به عنوان به دستآورنده وارد بازی شود و زن به عنوان به دستآورده شده. از همین رو است که وقتی مردی در افغانستان ازدواج میکند، خود را حاکم و صاحب مطلق زنش میداند و زن نیز که در ازای رفتن به خانهی شوهر، پول هنگفتی به خانوادهاش رسانده است، مکلف به پذیرش آنچه میشود که شوهر توقع دارد و قابل اجرا میداند.
این نابرابری در رابطه، برآمد نگاه بومی و ابزاری به زنان است که در آن دختران، اموال بالقوهی خانوادهها به شمار میروند و در پیوندی به نام ازدواج، به مال بالفعل تبدیل میشوند. این نوع دیدگاه به زنان، نه تنها در ازدواج منجر به قراردادی یکجانبه شده که در تمام مناسبات زنان و مردانه، مرد را در موقف بهتری به معرفی گرفته است.
افغانستان یکی از کشورهایی است که در آن ازدواج، در میان ساحات و اقوام مختلف، با شیوههای گوناگون برگزار میشود که متأسافانه تنها اتفاقنظری که وجود دارد، این است که باید مرد هنگام ازدواج، پول زیادی به خانوادهی دختر بدهد و خانوادهی دختر هنگام ازدواج دختر شان، پول زیادی دریافت کند. چنین معلامهای با زنان، زمینه را مساعد کرده است که زنان همچنان زیر سلطهی مردان باقی مانده و از آنچه پیروی کنند که مردان لازم میبینند. برای برطرفکردن این روند نامساوی میان زنان مردان، یکی از مؤلفههایی که باید به تعادل برسد و معامله در آن منصفانه رعایت شود، پایینکردن مهریه و نابودی آن است. زمانی که دو انسان وارد قراردادی چون ازدواج میشوند، باید به این درک رسیده باشند که هیچ کدام خریدار کسی و هیچ کدام فروشندهی کسی نیست.
مصارف کمرشکن عروسی در افغانستان که برآمده از یک جامعهی مردسالار است، دیگر دست خود مردها را نیز از پس بسته است و افراد زیادی که درآمد ثابت اندکی دارند، تن به این قانون که زنان را باید خرید، نمیدهند و یا تلاش میکنند ندهند. برای رسیدن به قراردادی به این اندازه مهم، نباید در جایگاه خریدار و دیگری فروشی ظاهر شود. قراردادی که در ازدواج صورت میگیرد، باید همیشگی و مساویانه باشد؛ در غیر آن، آنچه زیر عنوان ازدواج در افغانستان با مصارف بزرگ صورت میگیرد، زمینهای میشود برای تداوم مردسالاری و ضعف بیشتر زنان که به عنوان چهرههای آسیبپذیر در هر قرارداد و معاملهای تن میدهند.