دشواری نوشتن از زن در افغانستان

صبح کابل
دشواری نوشتن از زن در افغانستان

نویسنده: مصورشفق

نه به این‌خاطر که ما نام زن را ننگ می‌دانیم، یا مسائل مربوط به زنان و مشکلات فرا راه آنان را شامل حوزه‌ی غیرت و ناموس کرده، سرپوش می‌گذاریم؛ بلکه بیشتر از آن، ما در ارتقای ظرفیت زنان، در برابر آنان شرم‌سار و متهم به شئ‌انگاری هستیم.
در دوره‌ی پساطالبان که حکومتی مردم‌سالار در افغانستان پی‌ریزی شد، یکی از مؤلفه‌هایی که شالوده‌ی جدید با خود آورد؛ تلاش در راستای احقاق حقوق و تحقق آزادی زنان بود. چنان‌که هیچ سوژه‌ی به مثابه‌ی زن، در طی این دو دهه، مورد بهره‌کشی، قرار نگرفته است. از پروژه‌های دالری مؤسسه‌های ملی و بین‌المللی تا پروژه‌های نهادهای دولتی و غیر دولتی در راستای محو و زدودن خشونت؛ از تبلیغ ملای مسجد در باره‌ی قباحت حضور زنان در اجتماع، تا سنگ‌سار و محکمه‌ی صحرایی؛ از چگونگی پوشش زنان، تا سوژه‌ای برای توطئه‌افگنی و شایعه‌پراکنی فیس‌بوکی‌؛ از ترور شخصیت در شبکه‌های اجتماعی، تا گماشتن یک زن به مقام‌های بلند حکومت. در تمام این داستان‌ها، سوژه زن است.
در تمام روزهای سال و در تمام معاملات اجتماعی یاد شده، زن به عنوان یک‌شئ، برای اشباع امیال جنسی، ماشینی برای ابقاء نسل بشر، موجودی ناتوان و ضعیف، خدمه‌ای با هویتی درجه دو، نیروی کار ناقص‌العقل، وجود بدشگون، به تصویر کشیده می‌شود و فقط در روز گرامی‌داشت از هشت مارچ است که موجودی فروتر از آدم، «ثلث لشکر شیطان»، به فرشته‌ی زمینی، مبدل می‌شود که بهشت زیر قدومش است و ابر و باد و مه و خورشید و فلک، در مدار او می‌چرخند. اکثر سخن‌وران در این روز، به نقش مهم او به‌عنوان نیم‌ِ پیکر اجتماع، تأکید می‌کنند؛ نیم پیکری که ناموس است، گرفتن نامش قاتل غیرت است، هویتش به نام پدر، برادر، همسر و پسرش وابسته است، برده‌ی جنسی و ماشین‌‌ پسرزایی، شوهرش است.
در نهایت، موجودی که تار موهای بیرون از چادرش، بنای ایمان را می‌لرزاند، خنده‌ی‌ بلندش، نماد بی‌شخصیتی و سبکی‌اش است و عاشق شدنش، به معنای هرزه بودنش، همانی که رکیک‌ترین فُحش‌ها، به آدرس اوست، زن، مظلوم تاریخ.
بعد، این سخنان را به گونه‌ی دیگر، بیان می‌کنند: «امروز روز زن است؛ زن خواهر است، زن مادر است، زن دختر است، زن همسر است.» حتا در این روز، زن، زن نیست. زن، انسان نیست، هویت مستقل ندارد؛ بلکه وابسته به جنس دیگری شناخته می‌شود.
واژگان فلان کار یا فلان چیز، دخترانه-پسرانه است، یا به‌ کارگیری اصطلاحات (طبقه‌ی اناث، قشر بانوان)، همه در پی درشت‌سازی تفاوت زن و مرد‌اند، در صدد یک سر و گردن بالاتر قرار دادن، یک جنس بر دیگری است.
اگر عمیق بیندیشم، حتا وجود نهادی به نام (وزارت امور زنان)، خود ریشه در همین بی‌باوری به برابری زن و مرد دارد. این وزارت و نهادهای مربوط به زنان، تصویری از زن با هویت اصلی‌اش ارائه نکرده است؛ بلکه بیشتر به مظلوم‌نمایی زنان و ظالم‌تراشی مردان، پرداخته است.
آن‌چه مسلم است، زنان به مثابه‌ی مردان، انسان‌اند و می‌باید با هویت اصلی شان، به عنوان زن و انسان، شناسایی شوند، نه موجودی فرا یا فروتر از آن.
این درست است که از بُعد فیزیولوژیک، بدن زن و مرد، از هم متفاوت‌اند؛ اما در واقع این تفاوت، مصداق همان «نیمه‌ی گم‌شده» است و این دو، در کنار هم تکمیل‌اند.
از سوی دیگر، عصر حجر گذشته است که بخواهیم معیار برتری را زور بازو، تعیین کنیم، حال عصر خرد، دانش، مدیریت و فناوری است که بر اساس پژوهش‌های پسین؛ زنان نسبت به مردان در زمینه‌های یاد شده، کاستی و کوتاهی هیچ که حتا برتری دارند.
در حال حاضر، آن‌چه برای رسیدن به برابری جنسیتی نیاز است، همانا آگاهی توأم با جسارت زنان است. در وهله‌ی نخست، مهم‌ترین امر آگاهی زنان، از خویشتن خود و هویت زنانه‌ی شان، به مثابه‌ی یک انسان است؛ زیرا به ‌قول فیلسوفِ شهیر انگلیسی، برتراند راسل، «زنانی که مطالعه می‌کنند، برای جوامع نابرابر و مردسالار، خطرناک‌اند؛ زیرا آنان قادر می‌شوند، جهان بهتری را تصوّر و برای ساختنش، مبارزه کنند.»
با این حال، وقتی شرایط جامعه برای زنان سخت‌تر است، باید زنان سخت‌تر تلاش کنند؛ زیرا زند‌گی سهل‌ نمی‌شود و آنان مجبور به قوی‌تر شدن‌ است. پس، باید از مردان بیشتر بدانند و در رقابت با آنان، صف‌آرایی کنند.
دومین گام و در واقع مهم‌ترین گام، این است که زنان جسارت ترک آسایش‌های دروغین و امتیازات پوشالی (خانم‌ها مقدم‌تر‌اند، اولویت را به خانم‌ها بدهید، یا فلان شغل مردانه است) را داشته باشند که به‌سان «نُقل‌چوبی»، جامعه‌ی مردسالار طی قرون متمادی در جیب‌هایشان، پر نموده است!
زنان زمانی می‌توانند به حقوق و آزادی‌های انسانی خود برسند که اعتراض آگاهانه بر علیه جَوّ موجود، به راه اندازند.

در واپسین امر، این‌که زن آگاه و آزاد، رسالت عظیم دیگری نیز دارد و آن این است که او می‌باید به سایر زنان، هویت زنانه و انسان‌منشانه آنان را یادآوری کند، یا به‌قول معروف زنان جهان، می‌باید با هم متحّد شوند و در کنار هم، برای جهانی برابر برزمند؛ نه این‌که در برابر هم قرار گرفته، به تخریب یک‌دیگر بپردازند. رسالت مردان در قبال زنان، چیزی نیست جز به رسمیت شناختن هویت زنان، به صورت مستقل. زن و مرد در کنار هم تکمیل‌اند و جامعه‌ی سالم با رشد و توان‌مندی هر دو جنس؛ به کمال می‌رسند.