خاطرات صدها زنی که قربانی مردسالاری شده‌ اند

صبح کابل
خاطرات صدها زنی که قربانی مردسالاری شده‌ اند

نویسنده: رقیه نوری

«صنف شش بودم که مدرسه را ترک کردم، از این که دختر بودم و نمی‌توانستم ادامه‌ی تحصیل بدهم، یا دوست داشتم درس بخوانم؛ ولی مرا به شوهر دادند.»
شنیدن خاطرات صدها زنی که قربانی تبعیض‌های جنسیتی و سنت‌های حاکم در افغانستان، حتا کابل شده‌اند، دشوار است. خاطراتی که روایت از درد، ظلم، ترس، وحشت و سوگواری دارد.
شاید عادی به نظر نرسد که در عصر مدرن، افغانستان هنوز زنان را به حاشیه رانده و فرهنگ مردسالاری حاکم است، از ادبیات مردسالارانه گرفته تا محکمه‌ی صحرایی و هزاران جرم دیگری که از آن چشم‌پوشی شده و جزء روزمرگی‌ها، به فراموشی سپرده می‌شود. در جامعه‌ی چون افغانستان، انجام کارهای خلاف عرف و سنت موجود، یکی از دشوارترین تصامیم‌ است که یک دختر، اقدام به عملی شدن آن می‌کند و نظر به نارسایی‌ها و منفی بافی‌هایی که مردم در ذهن دارند، عده‌ای زیادی به این جرم، مورد خشونت قرار می‌گیرند.
بد دادن دختران، سلب انتخاب همسر، جلوگیری از حضور زنان در جامعه، لت و کوب زنان و دختران، قتل، تجاوز و برگزاری محکمه‌های صحرایی، گوشه‌ای از پدیده‌ی خشونت علیه زنان در افغانستان است.
این فشارها و خشونت‌ها، باعث شده است تا زنان به خود‌سوزی و خود‌کشی روآورند، یا هم نسبت به آینده‌ی خود، بی‌باور باشند.
در پرتو چنین اندیشه‌ای، خودکشی ابعاد غول آسایی به‌خود می‌گیرد، فقط آنانی‌که ظلم دیده‌اند می‌دانند، فاصله‌ی مرگ‌ارادی و آن امید باروری که دختری را به سوی روسپی‌گری وخود‌کشی می‌برد. چه تصورات و چه اشعار ناتمام، چه ناامیدی‌ها و فریادهایی فروخورده، چه اقدامات بی‌فایده‌ی، با هم تصادم کردند. هر خودکشی‌ای، چکامه‌ای از اندوه‌ بی‌پایان است. کدام درد را حس می‌کنید که از نگاه وزن، با این خبر برابری کند؟ «دیروز چهار دختر جوان، ‌خودکشی کردند! یا «آمار آزار و اذیت جنسی دختران، افزایش یافته است!»
مگر دردناک‌تر از این هم داریم، در مقابل این خبرها، دل‌ها همه رنگ می‌بازند، هزاران اندیشه‌ی مشابه‌ تکه‌تکه، مانند پرچم‌های پاره‌ای که در میدان جنگ در اهتزاز است، ذهن‌ها را آشفته می‌سازد، هجوم می‌آورد و از مغز، می‌گذرد .
عاملان خشونت علیه زنان، مورد پی‌گرد قانونی قرار نمی‌گیرند و معافیت قضایی عاملان خشونت، باعث افزایش خشونت بر زنان شده است. فرخنده، دختری که به اتهام نادرستِ سوزاندن قرآن، ازسوی مردان، به صورت وحشیانه، محکمه‌ی صحرایی شد. داستانی که هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود و چون زخم ناسور تاریخ، در ذهن هر زن افغان، باقی ‌مانده است. برخی عاملان آن هم بازداشت شدند؛ ولی پی‌گیری عادلانه نشده و حتا بر عکس خانواده‌ی وی با تهدید عاملان کشتار دختر شان، قرارگرفتند. قضیه‌ی رخشانه و صدها روی‌داد سر بریدن، شکنجه، آتش زدن و دیگر شیوه‌های خشونت بر زنان و دختران، مورد پی‌گیری قرار نمی‌گیرند.
درمناطق جنگ‌زده که بیش‌تر زیر اداره‌ی طالبان استند، زنان به آسانی در دادگاه‌های صحرایی، سنگ‌سار می‌شوند، مورد تجاوز قرار می‌گیرند،کشته می‌شوند و هیچ نوع رسیدگی‌ای به این روی‌داد‌ها و بازداشت عاملان آن، صورت نمی‌گیرد.
مردم، هنوز نسبت به زنانی که در ملاء عام کارکرده و تصمیم می‌گیرند از این حصار بیرون آیند، دید منفی داشته و کار آن‌ها را به انواع مختلف خشونت، جواب می‌دهند. مبارزه در برابر این نابرابری‌های اجتماعی، به مثابه رفتن با رضایت به زیر پایه‌های دار است و این در حالی است که افغانستان، حرف از تساوی جنسیتی می‌زند.
این مشکلات، از جایی بیش‌تر می‌شود که مردم و خود زنان، از حقوق شان آگاهی درست و کامل ندارند.
حقوق زن، یکی از مهم‌ترین مؤلفه‌های حقوق‌بشر است، بررسی حقوق زنان، در هر اجتماعی، بهترین شاخص برای سنجش وضعیت حقوق‌بشر، در آن اجتماع است.
در هر جامعه‌ای، باید حقوق زن، از دیدگاه و دریچه‌ی حقوق‌بشر، مورد بررسی قرار گرفته و وضعیت حقوقی آن‌ها با تأکید بر نفی هرگونه تبعیض، بر اساس جنسیت، مورد پژوهش قرار گیرد؛ در حالی‌که نگرش جامعه‌ی سنتی ما به زن، مبتنی بر نقش مشارکت آن‌ها در تشکیل خانواده است و زن تنها به مناسبت همسر و مادر بودن، مورد توجه قرار می‌گیرد. از آنجایی‌که در ایجاد بنیادهای اجتماعی ‌اسلامی، نیروهای انسانی‌ای که تا اکنون در خدمت استثمار همه جانبه‌ی خارجی بودند، حقوق اصلی و انسانی خود را باز یافتند و در این بازیابی، زنان ستم بیش‌تری از نظام طاغوتی، متحمل شده اند.