خبرنگاری زنان؛ دو دهه دست‌آوردی که در حال از‌دست‌رفتن است

مجیب ارژنگ
خبرنگاری زنان؛ دو دهه دست‌آوردی که در حال از‌دست‌رفتن است

پس از سرنگونی امارت اسلامی در افغانستان و روی ‌کار آمدن نظام نو، زندگی شهروندان افغانستان درگیر دگردیسی‌های فراوانی شد. با تغییر در ساختار سیاسی-حقوقی افغانستان، نهادها و باورهایی در جامعه شکل گرفت که باعث شد، زنان نیز کم‌ازکم در شهرهای کشور و در بیشتر روستاها از حق آموزش‌وپرورش برخوردار شوند. در شهرها زنان پس از پنج سال زندانی خانگی، توانستند به کوچه و به شهر بریزند و حق کار در بیرون از خانه را به دست آوردند.

زنان در نظام حقوقی-سیاسی جدید توانستند از حقوق سیاسی یک‌سان با مردان برخوردار شوند.

با این حال اما ماهیت زن‌ستیز جامعه‌ی افغانستان و کم‌کاری حکومت برای زمینه‌سازی بیشتر برای تحقق برابری جنسیتی و فساد ساختارمندی که درون ساختار قدرت در افغانستان ریشه دوانده است، همه‌ی این دست‌آوردها را در لبه‌ی پرتگاه قرار داده است.

در تازه‌ترین رویداد زن‌ستیزانه‌ی جامعه‌ی افغانستان، کارمندان زن تلویزیون انعکاس در ننگرهار ناچار شدند دیگر به دفتر نروند و از خانه به کارشان ادامه دهند.

رییس تلویزیون انعکاس پس‌ازآن این تصمیم را گرفته که در ۲ مارچ همین سال، تروریستان سه کارمند زن این رسانه را در ننگرهار کشتند. این در حالی است که نزدیک به دو و نیم ماه پیش، تروریستان یک خبرنگار زن دیگر این تلویزیون را نیز کشتند.

ترور خبرنگاران زن پیامدهای منفی زیادی را روی جامعه می‌گذارد که رسیدن به مردم‌سالاری را نیز دشوار می‌کند.

نخست از همه، با ترور هر خبرنگار زن، یک زن از جامعه‌ی خبرنگاری کم می‌شود؛ دوام این وضعیت، به سادگی فضای رسانه‌ها را جنسیت زده و مردانه می‌کند. در سوی دیگر، زمانی که فضای رسانه مردانه می‌شود، آن‌چه رسانه برای مردم می‌رساند نیز بازتابی از جهان مردانه خواهد بود.

مردانه‌بودن فضای رسانه -که قدرت شکل‌دهی و تغییر افکار عمومی و پرورش فرهنگ همگانی را دارد- باعث می‌شود که رسانه درگیر پرورش و گسترش مردسالاری در جامعه می‌شود؛ این در حالی است که از راه رسانه‌ها می‌شود باورهای امروزی به زندگی را وارد ذهن جمعی کرد تا این‌که اصول حقوق بشری به‌عنوان ارزش‌های اساسی جامعه از سوی شهروندان پذیرفته شود.

بودن زنان در رسانه‌ها و به‌ویژه رسانه‌های دیداری و ادامه‌ی کارشان در برنامه‌های گوناگون سیاسی، فرهنگی، ورزشی و تفریحی، باعث می‌شود که آهسته‌آهسته این باور در ذهن جامعه نهادینه شود که زنان نیز به‌عنوان کنش‌گران، حق حضور در همه بخش‌های زندگی جمعی را دارند.

هنگامی که خانواده‌ها باهم پای تلویزیون می‌نشینند و یک برنامه‌ی تلویزیونی را تماشا می‌کنند که در آن دو کارمند مرد و زن باهم برنامه را پیش می‌برند و یا یک خبرنگار زن به‌تنهایی برنامه‌ای را به‌پیش می‌برد، رفته‌رفته اعتماد به کار زنان و محیط کار در خانواده‌ها به وجود آمده و کودکان در خانه با این اندیشه بزرگ می‌شوند که زنان نیز حق کار در جامعه را دارند و این جزو حقوق طبیعی‌شان است. از سویی هم در درازمدت این باعث می‌شود که خانواده به‌حق کار زنان ارزش بگذارد و بودن زنان و دیدن‌شان از سوی دیگران در جامعه تابو نباشد.

از سویی هم ترور خبرنگاران زن، باعث می‌شود که دیگر خبرنگاران زن به کار در رسانه دلسرد شده و از پیشه‌ی خبرنگاری کنار بروند؛ زنان خبرنگار برای حفظ جان‌شان ناچارند، این انتخاب را در پیش بگیرند.

 به اساس آمار نی، در شش سال گذشته بیشتر از ۹۰۰ خبرنگار و کارمند رسانه‌ای زن، شغل‌شان را ترک کرده‌اند که ۴۰ درصد آن در سال روان اتفاق افتاده است.

همین‌گونه به اساس گفته‌های کمیته‌ی مصونیت خبرنگاران، پس از کشته‌شدن ملاله میوند -خبرنگار تلویزیون انعکاس در ننگرهار- شمار زیادی از زنان خبرنگار در شرق افغانستان ، کار خبرنگاری را کنار گذاشته اند.

در گام دوم؛ نبودن زنان در رسانه‌ها، خود مانع شکل‌گیری آزادی بیان در جامعه و بدل شدنش به باور ذهنی شهروندان می‌شود؛ زیرا زمانی که آزادی بیان برای زنان وجود نداشته باشد، ساختار جامعه معیوب است. آزادی بیان جزو حقوق بشری شهروندان است که مردان و زنان را در بر می‌گیرد. یک جامعه‌ی سالم نمی‌تواند، از میان حقوق بشری شهروندان گزینش کند و شماری از این حقوق را برای بخشی از جامعه بپذیرد و برای بخشی دیگر نه. در جامعه‌ای که با حقوق بشری شهروندان گزینشی برخورد می‌شود، فضای مسالمت‌آمیزی که در آن باورهای پیش‌رو شکل بگیرد و رشد کند، ایجاد نشده و اعتماد اجتماعی به وجود نمی‌آید.

نبود اعتماد اجتماعی و بدل شدن زنان و مردان به دو قطب مخالف جامعه، باعث می‌شود، انرژی بهینه‌ی جامعه صرف خشونت و عقده‌گشایی شود؛ چیزی که مانع شکل‌گیری ارزش‌های انسانی و مدنی در جامعه می‌شود.

کم‌ازکم برای این‌که در مسیر رسیدن به دموکراسی وارد شویم، نیاز است که زمینه‌ی کار زنان به‌ویژه در رسانه‌ها نه‌تنها که محدود نشده که باید گسترش نیز بیابد؛ زیرا زمانی که در جامعه‌ای زنان نتوانند حق کار و امنیت کاری داشته باشند، راه درازی را باید رفت تا به برابر جنسیتی رسید. مادامی که در جامعه به برابر جنسیتی نرسیم؛ رسیدن به توسعه‌ی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی نیز ناممکن است.