حرکت جنبش روشنایی قبل از ظهر روز سهشنبه، چهاردهم ثور ۱۳۹۵ به طور رسمی شروع شد. پس از کنفرانس مطبوعاتی معترضان در هوتل کابل – دبی، اعلامیهی شماره یکم با التیماتوم ۷۲ ساعته به حکومت برای لغو فیصلهی کابینه به نشر رسید. در پای اعلامیه هیچ امضایی گذاشته نشد. صرفا در بخشی که موضع و خواست کنفرانس را مطرح میکرد، از «مردم مناطق مرکزی» به عنوان مرجعی نام برده شد که «به منظور تحقق عدالت اجتماعی و انکشاف متوازن و حمایت از منافع ملی کشور» اعلام میکرد:
«۱٫ عبور این لین برق از مسیر بامیان – میدانوردک به هیچ وجه قابل معامله و برخورد سیاسی نیست. /۲/ حکومت وحدت ملی تا روز ۵ شنبه، ۱۶ ثور ۱۳۹۵ فرصت دارد که با توجه به ماسترپلان برق افغانستان، با درنظرداشت اصول تخنیکی و اقتصادی و به خاطر رعایت انکشاف متوازن و حفظ منافع ملی، بامیان – میدان وردک را رسما به عنوان مسیر انتقال برق ۵۰۰ کیلوولت اعلان نماید. /۳/ در صورتی که حکومت وحدت ملی به درخواست و فریاد عدالتخواهانهی ما جواب مثبت ندهد، ما به فعالیتهای دادخواهانهی خویش ادامه میدهیم و تمام گزینهها را به شمول راهپیمایی مسالمتآمیز و خروج نمایندگان مردم از حکومت باز میگذاریم. /۴/ همچنین از تمام احزاب، اقوام، گروهها، انجمنها، افراد و حقطلبان تقاضا میکنیم که ما را در این حرکت حقطلبانه برای تطبیق عدالت اجتماعی و حفاظت از منافع ملی یاری رسانده و به ما بپیوندند.»
نشر اولین اعلامیهی جنبش روشنایی بدون امضا و آدرس مشخص، نشان میداد که ستونهای زیر سقف جنبش روشنایی هنوز طراحی نشده بود. یک روز قبل، یعنی روز دوازدهم ثور، صفحات مربوط به پیروان حزب وحدت، از جلسهای خبر دادند که در منزل خلیلی برگزار شده بود و در آن جمعی از استادان دانشگاه و رهبران احزاب سیاسی بر تشکیل یک «شورای عالی هماهنگی» توافق کرده بودند. در همین روز اولین اعلامیهی خلیلی نیز از طریق تلویزیون نگاه و صفحات پیروان حزب وحدت به صورت گسترده پخش شد که در آن از تعبیر «خط قرمز» در مورد پروژهی «توتاپ» یاد شده بود. این تعبیر، با خط سلمانعلی ارزگانی، در تمام صفحاتی که مربوط به پیروان حزب وحدت بود، بازنشر میشد. خبر دید و بازدیدهای خلیلی با استادان دانشگاه و رهبران احزاب و فعالان مدنی نیز در تیتر اول تلویزیون نگاه قرار داشت. به نظر میرسید خلیلی آهسته آهسته تلاش میکند جایگاه محوریاش در حرکت اعتراضی مردم را تثبیت کند.
جنبش روشنایی در تیوری و عمل یک جنبش اجتماعی بود؛ اما برای تحلیل موفقیت و شکستهای این جنبش سوال مدیریت و رهبری آن را باید به دقت توجه کرد. تا دوم اسد که انفجار میدان روشنایی اتفاق افتاد، چشم من بیشتر از همه خلیلی و مواضع و اکت و اداهای او را دنبال میکرد. سوال مهم در جنبش روشنایی، حتا بیشتر از اشرف غنی و عبدالله و محقق و بهزاد، سوالی بود که از جانب خلیلی مطرح میشد. برای من اعلامیهها و تعبیرات و ژستهای خلیلی در ردهی اول اهمیت قرار داشتند. برای من تعبیر «خط قرمز» یا «استفاده از هرگونه گزینه» و «توتاپ به هیچ وجه قابل معامله نیست» یا نسبت او با سرور دانش مهمترین سوالهای جنبش روشنایی محسوب میشد. این سوالها بیانگر بدگمانی من نسبت به خلیلی نبود. او را یک رهبر سیاسی میدانستم و هرگونه موضع او را در موقف و جایگاه خودش امری طبیعی تلقی میکردم. در باور من، همانگونه که محقق، صادق مدبر، احمد بهزاد و دیگران حق داشتند موضع بگیرند، خلیلی نیز این حق را داشت.
در عین حال، نقش و اثرات خلیلی، در نگاه من، با درنظرداشت تجربهها و شناختی که از او داشتم، متفاوت از دیگران بود. باور داشتم که در ختم روز این خلیلی است که جنبش روشنایی را به هر سمتی که خواسته باشد، حرکت میدهد. من در جریان روایتهایی که دارم این نشانهها را در حرکات و سخنان و مواضع او در مقاطعی حساس یادآوری خواهم کرد تا بگویم که برخلاف تصور اولیه، احمد بهزاد، محمد محقق و سرور دانش، بالترتیب، از ناشیترین قربانیهایی بودند که در جنبش روشنایی یکی پی هم به زانو افتادند. درست است که در ختم روز، خود خلیلی نیز از بازیهای خود جان سالم بدر نبرد؛ اما قبل و بعد از خود، گردنها و کمرهای بیشماری را در هم شکست.
احمد بهزاد در باور من، در واقع میراث شکستهای را روی دوش خود گرفت که خلیلی در خرد و خمیر کردن آن بیشتر از همه نقش داشت. بهزاد هیچگاهی این جنبه از نقش خلیلی را توجه نکرد و برای مقابلهی منطقی و ساختارمند با آن وقت و انرژی نگذاشت. او به نگرانیها و تذکرهایی که از افراد مختلف دریافت میکرد، بهایی قایل نشد. حالا وقتی به یادداشتها و نامهها و مکالمات فیسبوکی خود نگاه میکنم، حس میکنم احمد بهزاد، بیش از حد معمول دچار توهمی بود که فکر میکرد با استفاده از الگوهای رهبری و سیاست خلیلی و محقق، میتواند آن دو را کنار بزند و چپن و دستار آنها را به گونهای متفاوتتر و موفقانهتر بر تن کشد. به نظر میرسید بهزاد بیش از حد در فضای آکنده از هیجان عمومی و توانمندیهای فردی خود جوزده شده بود و حس میکرد یکتنه قادر است بار سنگین ناشی از حضور میلیونها فرد در بحبوحهی یک فضای فوقالعاده تنشآلود و بحرانی را در عرصهی ملی و بینالمللی بر دوش کشد. نگاهی به حرکتها و سخنان و اقدامات و شیوههای ارتباط بهزاد با دوستان و همراهان مبارزاتیاش نیز حاکی از یک توهم خطرناک است که شاید تا کنون هم او را از درک امر سیاسی با دیدی دقیقتر و خردمندانهتر باز میدارد.
***
من ملاحظاتم بر نقش و اثرگذاریهای خلیلی را از اولین درنگ کوتاهی که بر تعبیر «خط قرمز توتاپ» در زبانهای رسمی و غیر رسمی او داشتم، روز دوازدهم ثور ۱۳۹۵، در یک پست کوتاه فیسبوکی نوشتم و گفتم:«این خط قرمز چیست؟ … از کجا شروع میشود؟ … از کجا میگذرد؟ … به کجا ختم میشود؟… آیا ما صرفا ترسیمکنندگان و تذکردهندگان «خط قرمز»یم یا برای اجرای آن نیز توان و جرأتی داریم؟… به نظر میرسد برای دریافت این پاسخها، همچون پاسخی که در کنار گلوی بریدهی تبسم یافتیم، به یک مشوره و حرکت جمعی ضرورت داریم.
نکته هایی که در تاریخ «بیخردی» بیان میشوند، گاهی مخاطب شان بیخردان عام اند و گاهی خاص. اگر گاهی پاسخ امری روشن را نتوانیم بیابیم، خود نیز در شمار «بیخردان» ثبت نام میکنیم… آیا وقت آن نیست که برای یک تصمیم جمعی در برابر «بیخردی» عام آماده شویم؟…»
اشارهی من به «تاریخ بیخردی» کتابی با همین عنوان نوشتهی بارباراتاکمن بود که از دیر زمان تحت عنوان «نکتهها و اشارتها» در روزنامهی «جامعهی باز» قطعاتی از آن را خطاب به اشرف غنی و سایر رهبران حکومت وحدت ملی و رهبران سیاسی جامعه نقل و نشانهگذاری میکردم.
عصر روز سهشنبه، دومین اعلامیهی کریم خلیلی از طریق تلویزیون نگاه و همهی صفحات پیروان حزب وحدت به نشر رسید و در آن نسبت به «اظهارات» و مواضع غیرمسؤولانهی وزیر انرژی و آب و مدیران شرکت برشنا به حکومت وحدت ملی هشدار داد که «جلو چنین اظهارات نابهجا و عاقبت نیاندیشانهی ادارات مربوطه را بگیرند و اجازه ندهند که آنان از تریبون حکومت، در تضعیف وحدت و همدلی شهروندان ولایات کشور، استفاده نمایند.» وی گفت که «انتظار مردم از مسؤولان ذیربط دولتی این است که به جای ستیز با خواست مردم و «نه» گفتن به عدالت و ارزشهای ملی، همهی شهروندان را شهروند این کشور و خود را متعهد به وحدت ملی و رعایت حقوق شهروندیِ تمام مردم کشور، بدانند.»
در فضایی که همه به دنبال ایجاد علقههای پیوند و همبستگی میان نیروهای موثر جامعه بودند، سخنان خلیلی، به اندازهی سخنان و مواضع بهزاد، در سطح جامعه انعکاس میکرد. امتیاز خلیلی، علاوه بر اسم و شهرت و نفوذ سیاسی موجود، برخورداری از تلویزیون «نگاه» به عنوان یک وسیلهی اطلاعرسانی اثرگذار بود. جامعهی هزاره همچنان خصوصیتهای گیتویی خود را حفظ کرده بود. وقتی تلویزیون «نگاه» و «راه فردا» موضعی در خط سرنوشت جامعه میگرفتند، افکار عامهی هزاره از توجه کردن به تلویزیونها و رسانههای دیگر معاف میشد. وقتی این دو تلویزیون در «قیام تبسم» از پوشش دادن خبر تظاهرات مردم کوتاهی کردند و به جای آن سریال و قصههای فردی و آشپزی را به خورد مردم دادند، واکنشهای عمومی نسبت به آنان فوقالعاده تند و آزاردهنده بود. حالا تلویزیون «نگاه» با توجه به نقشی که خلیلی برای خود تراش میکرد، از تلویزیون «راه فردا» پیش افتاده بود. احمد بهزاد تلاش میکرد این خلا را با پیامهای کوتاه ویدیویی از طریق فیسبوک یا بازنشر مصاحبهها و سخنرانیهای خود جبران کند؛ اما در این تلاش نمیتوانست از خلیلی پیش بیفتد.
وقتی دومین اعلامیهی خلیلی پخش شد، یکی از افرادی که در همان روز نسبت به موضع او واکنش نشان داد، جاوید کوهستانی بود که مدت زیادی را در شمار مشاوران خلیلی در صدارت حضور داشت و گویا عملکردها و مواضع خلیلی را از نزدیک نظاره میکرد. وی متنی را زیر چندین پستی که اعلامیهی خلیلی را نشر کرده بودند، پیهم بارگزاری کرد. بعدها میدیدم که این کمنت از بخش نظریات در صفحات پیروان حزب وحدت به صورت کامل پاک شده بود. جاوید کوهستانی در متن خود نوشته بود:«با وجود اين كه من طرفدار تأمين عدالت و انكشاف متوازن كشور استم، مىخواستم به اين نكته اشاره كنم كه اكثريت سياستمداران ما از بىبرنامگى سياسى به دنبال حوادث مىروند، به جاي اين كه حادثهساز باشند و مضحكتر اين است كه سياستزده هاى خارجشده از ردهی قدرت كه چه بىشرمانه در پى مشروعيت بخشيدن تقلبات گستردهی انتخابات بودند، اكنون از تعصب و تبعيض حرف مىزنند. چه دردناك براى غنى گلو پاره كردند و حافظهی تاريخى شان را انگار يخ زده بود، داغتر از آش براى حاكميت رياستى كمپاين كردند، چقدر بىحافظه شديم و مهم اينكه پلان انتقال برق از آسياى ميانه به پاكستان و توزيع مقدار آن در مسير در همان حكومت كرزى ٢٠١٣ نهايى شد و مهمتر اين كه از پايان سال ٢٠١٣ تا هماكنون كار در مسير سالنگ، جبلالسراج، كاپيسا و الى تگاب سروبى ادامه داشت، پايهها كاملا تكميل گرديده، سباستيشن ساخته شد؛ اما رهبران و نمايندگان حال آگاه شدند. اين نهايت بىخبرى و بىبرنامهگى تيكهداران ماست. چون مانند ساير پروژه شريك كار نبودند، ندانستند و حال به جمع معترضين و مردم پيوسته و اعلاميههاى متواتر براى فريب و بازى افكار عمومى راه اندخته اند. مگر چشم و گوش نداشتيد و نمىديديد و چرا در اين مدت خاموش بوديد؟ مردم اگر خبر نبودند، بسيار مهم نبود. شما تيكهداران چرا بىخبر مانديد؟ اميد مردم بار ديگر عصا گم نكنند و با فشار و فرياد حقطلبانه از طريق جوانان آگاه و بيدار به اين مهم دست يازند.»
در زمانی که جاوید کوهستانی مشاور خلیلی بود، من بارها از زبان خلیلی در توصیف او و نگاههای هوشمندانه و دقت در تحلیلهایش حرفهایی شنیده بودم. به همین دلیل، اظهارات وی در واکنش به اعلامیهی خلیلی و بارگزاری آن در زیر پستهای زیادی که این اعلامیه را به نشر رسانیده بودند، برای من مهم بود. گویا این اولین اشارهای بود که سرنخ کلاف جنجالیِ قضیهی «توتاپ» در حکومتهای افغانستان و نقش و مسؤولیتهای خلیلی را مورد سوال قرار میداد. این که خلیلی در دوران اقتدار خود به عنوان معاون کرزی در حکومتهای قبلی با قضیهی توتاپ چگونه برخورد کرده است، از موضوعاتی بود که مخصوصا از جانب همکاران سرور دانش به گونههای تلویحی و صریح دامن زده میشد. خلیلی تا آخر در این مورد توضیح روشنی نداد و نگفت که سهم او و کرزی در تعلیق پروژهی «توتاپ» چه بوده و چرا این پروژه سالهای سال در حکومت آنها معطل مانده است. به نظر میرسید جاوید کوهستانی شعار خلیلی را که میگفت «توتاپ خط قرمز ماست»، به تمسخر میگرفت و در ضمن، انتقال خط برق از مسیر سالنگ را امری تمامشده تلقی میکرد.