میدان پشتونستان – تحریر افغانستان

عزیز رویش
میدان پشتونستان – تحریر افغانستان

جمعیت مردم از مسیر زیرزمینی و کنار وزارت مخابرات، وارد جاده‌ی فروشگاه و وزارت عدلیه و از آن‌جا به چوک پشتونستان یا چهارراهی آریانا سرازیر شدند. جوانان گروه انتظامات با دستانی که زنجیروار به هم گره خورده بود، اطراف میدان را حلقه انداختند. راه‌پیمایان وقتی با پیکرهای قربانیان روی دوش شان به اطراف فواره‌ی آب پخش شدند، مانند سیلی خروشان تمام میدان را پوشش دادند. طنین صدای «ارگ ارگ – مرگ مرگ»، «اشرف غنی، عبدالله – استعفا، استعفا» فضا را پر کرده بود. موج مردم در کنار پیکرهای خون‌آلود هفت شهید در اطراف فواره‌ی آب پیچ خورد و بخش عظیمی از جمعیت، بدون این که در میدان توقف کند، یک‌راست به طرف دروازه‌ی ارگ از مسیر اداره‌ی امور پیش رفت. خبرنگاران به صورت گسترده راه‌پیمایان را همراهی می‌کردند و گام به گام صدا و پیام آنان را به مراکز خود مخابره می‌کردند.

نگرانی عمده، این بود که اگر جمعیت خشم‌گین بدون مدیریت و سازمان‌دهی در برابر دروازه‌ی اداره‌ی امور تجمع کنند، احتمال برخورد شان با پولیس و نیروهای امنیتی خیلی زیاد می‌شود. موتر حامل بلندگوی قوی را در برابر دروازه‌ی اصلی ارگ که حالا با دیوارهای سمنتی مسدود شده بود، توقف دادیم. به زحمت داوود ناجی، میرویس یوسفی و جواد سلطانی را در میان جمعیت پیدا کردم. نگرانی خود از وخامت اوضاع را برای آنان گفتم. چند نفر از جوانان گروه انتظامات را فرستادیم تا از کسانی که تابوت قربانیان را بر دوش داشتند، بخواهند که به میدان برگردند تا سخنرانی شود و قطع‌نامه خوانده شود. داوود ناجی، مایک را گرفت تا صورت برنامه را برای تظاهرکنندگان اعلام کند و به این وسیله زمینه را برای برگشت جمعیت از برابر دروازه‌ی اداره‌ی امور نیز فراهم کند. او، ضمن سخنان خود گفت که این اعتراض، اعتراض قوم خاصی نیست؛ اعتراض تمام مردم افغانستان در برابر بی‌کفایتی‌های سردمداران حکومت وحدت ملی است. او، از تظاهرکنندگان درخواست کرد که در اطراف میدان گرد آیند تا آجندای برنامه یکی یکی اجرا شود و قطع‌نامه‌ی تظاهرکنندگان به حکومت ابلاغ شود.

لحظاتی بعد، اکثر تظاهرکنندگان در همراهی با تابوت‌ها به ساحه‌ی نزدیک به دروازه‌ی ارگ در میدان پشتونستان برگشتند. شعارها اندکی فروکش کرد و سخنرانی‌ها آغاز شد. جواد سلطانی، یکی از اولین سخنرانانی بود که با لحنی تند و محکم، خطاب به زمام‌داران ارگ فریاد زد:«امروز زمین کابل در زیر گام‌های شیرمردان و شرزه‌زنان کابل می‌لرزد. اشرف غنی احمدزی! ما امروز گلوهای بریده‌ی زنان و مادران مان را آورده ایم. فریاد ما را بشنوید؛ وگرنه، بار دیگر با سلاح، کاخ ستم را ویران می‌کنیم. (صدای الله اکبر مردم)

مردم کابل، مردم افغانستان، در سخت‌ترین شرایط ممکن، در انتخابات شرکت کردند تا حکومت وحدت ملی تأمین‌کننده‌ی منافع آن‌ها باشد. امروز این میدان شاهد دادخواهی مردم کابل است. صدای ما را بشنوید، چشم‌های کور و گوش‌های کرِ فاشیسم قبیله! ما را از گلوی بریده مترسانید. ما بقیت‌السیف کشتارها و نسل‌کشی‌های تاریخ استیم. بنا بر این، امروز حکومت‌مردان افغانستان باید درس رفتار مدنی را از شهروندان کابل آموخته باشند. ننگ تان باد! (صدای الله اکبر مردم)

من به عنوان یک فرد و شهروند افغانستان، اعلام می‌کنم که در برابر بیداد تا آخرین لحظه و تا آخرین نفس خواهیم ایستاد. من از همه‌ی شما، از گام‌های استوار همه‌ی تان سپاس‌گزارم. نظم و آرامش را حفظ کنید و به دولت‌مردان بی‌کفایت افغانستان درس سیاست و شرافت و انسانیت بدهید.» (صدای الله اکبر مردم)

یکی دیگر از سخنرانان برنامه رحمان رحمانی بود که گفت:«مردم غیور کابل، مردم غیور افغانستان، امروز شما با حضور میلیونی تان، ثابت کردید که ما همه یک شهروندیم و هیچ قومی بر قومی برتریت ندارد. شما امروز با حماسه‌آفرینی‌های تان در برابر ارگ، شیشه‌های ارگ، دروازه‌های ارگ را به لرزه درآوردید.»

هنوز سخنان رحمانی ادامه داشت که صدای خانم سال‌خورده‌ای از بین جمعیت بلند شد که از یک بلندگوی دیگر فریاد می زد:«مرگ بر طالب، مرگ بر داعش، مرگ بر اشرف غنی»…

سیمای این زن، با قامت و صورت استخوانی‌اش، تصویری ماندگار از اعتراض مردم در میدان پشتونستان بود. او به این صدای اعتراضی خود، بی‌توجه به سخنرانی‌هایی که از بلندگوی اصلی تظاهرات پخش می‌شد، تقریباً تا آخرین دقایقی که مردم در میدان بودند، ادامه داد. این پیرزن، پس از هر وقفه‌ای کوتاه، سرش را از شیشه‌ی موتری که حامل بلندگوی او بود، بیرون می‌آورد و روی دو پا در صندلی جلو موتر می‌ایستاد و با آخرین انرژی و نیرویی که در حنجره‌اش بود، فریاد می‌زد. وی لحظاتی بر روی سقف این موتر نشسته بود و در حالی که با مشت بر زانوهایش می‌کوبید، بر ساکنان ارگ نفرین می‌فرستاد و ناله و فریاد می‌کرد.

در قسمتی از برنامه، داوود ناجی به من نزدیک شد و گفت که آصف آشنا می‌خواهد از پست خود استعفا کند و به صف مردم بپیوندد. پیشنهاد کرد که مایک را در اختیار او قرار دهیم تا سخن بگوید. استعفای آصف آشنا از لحاظ نمادین اهمیت زیادی داشت. وی مایک را در دست گرفت و خطاب به شهروندان کابل گفت:«شاید تعجب کنید که چرا من اینجا هستم. من امروز این‌جا هستم تا به احترام این دادخواهی بزرگ شما، از ادامه‌ی همکاری با این وضعیت استعفا بدهم و به شما بپیوندم. من امروز این‌جا هستم تا بعد از این صدای عدالت باشم و در کنار مردم رنج‌دیده‌ی افغانستان بایستم.»

جواد سلطانی در نوبت دیگر که مایک را در دست گرفت، گفت: «ما از وجب وجب این خاک با اعتبار و جان و هستی مان دفاع کرده ایم. افغانستان سرزمین مشترک تمام مردم افغانستان است. ما انتظار نداشتیم که سران حکومت وحدت ملی، از جمله اشرف غنی احمدزی، افغانستان را به عرصه‌ی جنگ‌ها و تضادهای نژادی مبدل کند. ما شهروندان افغانستان استیم. یک‌صدا و به عنوان افراد یک جامعه از حقوق، حیثیت و اعتبار مان مشترک دفاع خواهیم کرد. شهروندان کابل امروز نشان دادند که رهبران قومی، معامله‌گران فاسد بر جان و خون مردم اند. امروز به رغم خواست تمام تاجران قومی، ما در این‌جاییم و ارگ را با فریادهای مان می‌لرزانیم. بنا بر این، ما همه شهروندان یک جامعه‌ی سیاسی با حقوق شهروندی مساوی استیم.»

طی چند لحظه‌ای که گذشت، افراد زیادی آمدند و به زبان فارسی و پشتو سخن گفتند. فتانه گیلانی، لطیف پدرام، رحیم ایوبی، باقی سمندر، عارف رحمانی، ذوالفقار امید و وکیل یزدان‌پرست، از کسانی بودند که به صورت فشرده حرف‌های شان را بیان کردند و به ارگ و ارگ‌نشینان اولتیماتوم دادند. برخی از این مجموعه، بر رهبران قومی، پاکستان و حامیان تروریسم نیز حمله کردند. شعار «ارگ ارگ – مرگ مرگ»، «عین و غین حیا کن – حکومته رها کن»؛ «اشرف غنی، شرمت باد!» در فاصله‌ی این سخن‌ها بیش از همه تکرار می‌شد.

***

بعد از حدود یک ساعت سخنرانی و شعار، این نگرانی به میان آمد که فضای تبلیغات از مسیری که قبلاً تعیین شده بود، انحراف می‌کند و هر کسی از ستیج تظاهرات به عنوان تریبونی برای عقده‌کشایی و ابراز نظریات و مواضع فردی خود بهره می‌جوید. در آن وضع، امکان این که بتوانیم کسی را از سخن گفتن منع کنیم، تقریباً محال بود. از طرف دیگر، حکومت نیز در برابر صدای مردم با سکوت و بی‌توجهی برخورد کرده و تا آن زمان هیچ‌گونه واکنشی از خود بروز نداده بود. چند بار به طور رسمی از سران حکومت خواسته شد که برای شنیدن صدا و اعتراض مردم به میدان بیایند؛ اما هیچ‌کدام این درخواست‌ها پاسخی نیافت.

دو شایعه نیز بر التهاب هیجان مردم افزود: یک بار گفته شد که کاروان بزرگی از معترضان شمالی و پنجشیر در حال سرازیرشدن به کابل اند. این شایعه به سرعت دهان به دهان گشت و نمی‌دانم چه کسی بود که آن را برای من نیز گفت. در آن وضعیت که سراسر میدان پشتونستان و جاده‌های اطراف آن به سمت نادرپشتون و بانک ملی و اداره‌ی امور مالامال از جمعیت بود، تصور هزاران نفر دیگری که از شمالی و پنجشیر به ساحه می‌رسید، مدیریت خشم و هیجان مردم را به یک سوال جدی و حساس تبدیل می‌کرد. ترس من این بود که نه تنها خشم و خشونت در برابر حکومت و نیروهای امنیتی غیرقابل کنترل خواهد شد، بلکه تظاهرکنندگان نیز به آشفتگی و تنش ناخواسته‌ای گیر خواهند افتاد. هنوز در حال سبک سنگین کردن این شایعه بودیم که گفته شد جنرال دوستم، معاون اول ریاست‌جمهوری، به میان جمعیت می‌آید تا پیام حکومت را به معترضان برساند. این دو شایعه، صدای شعار و تکبیر و اعتراض مردم را چند برابر قوت بخشید و نگرانی ما از کنترل وضعیت را نیز بیشتر کرد. آمدن جنرال دوستم با این وضعیت نیز می‌توانست مدیریت تظاهرات را از دست کسانی که به زحمت می‌توانستند دو سه نفر خود را کنار هم داشته باشند، بیرون کند و در اختیار کسانی قرار دهد که از آن مطابق خواست و ذایقه‌ی سیاسی خود استفاده کنند. هیچ‌کدام از این رویدادها در پیش‌بینی‌های اولیه‌ی ما مد نظر گرفته نشده بود.

در مشوره‌ای کوتاه با داوود ناجی، میرویس یوسفی، جواد سلطانی و دو سه تن دیگر از همراهانی که در نقطه‌ای دورتر از موتر گرد آمدیم، به این نتیجه رسیدیم که بهتر است قطع‌نامه را بخوانیم تا پیام ما به طور رسمی به ارگ ابلاغ شود و جلو سخنان پراکنده، استفاده‌جویی‌های فردی و تحریک احساسات و عواطف مردم نیز گرفته شود. روشن است که این تصمیم، نمی‌توانست تصمیم جمعیِ تظاهرکنندگان تلقی شود. در آن شرایط ملتهب و با توجه به پراکندگی نظریاتی که در میان تظاهرکنندگان وجود داشت، رسیدن به یک توافق جامع کار ناممکنی بود. ابتکار ما در گرفتن این تصمیم، در واقع بخشی از صلاحیتی بود که شب گذشته به عنوان اعضای ستاد مدیریت تظاهرات گرفته بودیم.

***

در همان زمانی که با هم مشوره و رایزنی داشتیم که چگونه فضای ملتهب تظاهرات را کنترل کنیم، ناگهان صدایی در میان جمعیت طنین انداخت: «میدان پشتونستان – تحریر افغانستان».

این شعار با صدای بلند از پشت بلندگو نیز تکرار شد و به سرعت در میان جمعیت انعکاس کرد. ندانستیم که این صدا از چه کسی بود و از کدام نقطه‌ی جمعیت بلند شد. استفاده از استعاره‌ی «تحریر افغانستان» و پذیرش سریع آن توسط تظاهرکنندگان، وسعت دایره‌ی تصمیم‌گیری و اثرگذاری در تظاهرات را نشان می‌داد. فکر می‌کردیم اگر فقط عده‌ی معدودی از افراد موثر و بانفوذ، بخواهند از تریبون تظاهرات برای تعیین جهت احساسات و خشم و هیجان مردم استفاده کنند، به زودی دچار هرج و مرج خطرناکی خواهیم شد. در آن وضعیت احتمال دخالت شبکه‌های مخفی امنیت ملی نیز وجود داشت و ما نمی‌توانستیم از اقدامات خرابکارانه‌ای که توسط مأموران این دستگاه صورت می‌گرفت، در امان باشیم.

در همین حال، صدای دیگری از بلندگو پخش شد که می‌گفت هیأتی از جانب حکومت با ترکیب حنیف اتمر، مشاور امنیت ملی رییس‌جمهور، برای دیدار با نمایندگان مردم می‌آید. صدای اعتراض مردم بلند شد که می‌گفتند «ما اتمر را نمی‌خواهیم. خود غنی بیاید. عبدالله بیاید.» صدای این شخص با فریادهای مردم به صورت درهم‌آمیخته در فضا طنین می‌انداخت. این صدا را هم نشناختیم که از چه کسی بود. لحظه‌ای بعد، همین صدا در میان فریادهای مردم گفت که ما تا برآورده شدن خواسته‌ها و مطالبات مان اینجا هستیم. از مردم نیز با صدای بلند پرسید: «هستید؟ … هستید؟» وقتی فریاد مثبت مردم در هوا پیچید، همین صدا گفت: «این‌جا میدان تحریر افغانستان است… ما این‌جا را میدان تحریر افغانستان می‌سازیم.» بعد هم با صدای بلند فریاد زد: «میدان پشتونستان – تحریر افغانستان». شعاردهندگان دیگری نیز به تبعیت از او، این شعار را پی‌هم تکرار کردند.

داوود ناجی رفت تا ببیند که قصه‌ی آمدن هیأت چیست و چه کسی به دیدار مردم آمده است. پس از لحظه‌ای کوتاه برگشت و گفت که اتمر نیامده و هیأت دون‌پایه‌ای از جانب حکومت خواهان مطالبات مردم به صورت کتبی اند. تصمیم گرفتیم که مطالبات خود را از طریق بلندگو اعلام کنیم و به دست افرادی که آن‌ها را واجد صلاحیت نمی‌دانیم، ندهیم.

برای من تعلل ارگ در صحبت با تظاهرکنندگان غیر قابل درک بود. تا کنون که سه و نیم سال از آن روز می‌گذرد، هیچ یک از کارگزاران کلیدی ارگ به این معمای بیستم عقرب پاسخی روشن نداده است. گفته شد که ساکنان ارگ ترسیده بودند؛ گفته شد که اشرف غنی می‌خواست به مطالبات تظاهرکنندگان لبیک گوید؛ اما عبدالله او را منع کرد و گفت که با این کوتاه‌آمدن اتوریته‌ی حکومت را می‌شکند؛ گفته شد که محقق مانع پاسخ مثبت اشرف غنی به تظاهرکنندگان شد؛ … هیچ منبع مؤثقی این ادعاها را تأیید نکرده است.

تصور من این بود که ارگ در قیام تبسم فرصت خوبی به دست آورده بود تا با مردم اعلام همدردی کند و خود را در موضع یک حکومت دموکراتیک و پاسخ‌گو در صف و قلب شهروندان جا دهد. وقتی مطالبات مندرج در قطع‌نامه را آماده می‌کردیم نیز دید ما گشودن روزنه‌ای برای حکومت بود تا هم به خواست مردم اعتنا کند و هم تصویر شکسته‌ی خود در ذهن مردم را ترمیم کند. تعبیری که در قطع‌نامه دولت را «هنوز هم ممثل اقتدار مشروع سیاسی در کشور» خطاب می‌کرد، ناظر بر همین نگاه بود. سکوت و بی‌اعتنایی ارگ بر همه‌ی این برداشت‌ها و توقعات ما خط بطلان می‌کشید.