شوبا چاندرا از هندوستان

عزیز رویش
شوبا چاندرا از هندوستان

شوبا چاندرا از جنوب هند است. او خانمی سی و پنج ساله با اندامی کوچک و پوست رنگین متمایل به سیاه است. تحصیلات دانشگاهی خود را در انگلستان تمام کرده و برای کار در کشورش به فقیرترین نقطه در جنوب هند برگشته است. او فعلاً مدیر بزرگ‌ترین کمپنی تولید چای در هند است و سالانه میلیون‌ها کیلو چای تولید می‌کنند که از حاصل آن، هزاران خانواده دارای معیشت شده و امید به کار و زندگی نیز در میان مردم تقویت یافته است.
شوبا برای این‌که بتواند به تجارت خود در منطقه دوام دهد، از سیاست خاصی استفاده کرده است. او قسمتی از بودجه‌ی سالانه‌ی خود را صرف می‌کند تا برای مردم سهولت‌های رفاهی فراهم کند و قسمتی را هم برای باج دادن به قدرت‌مندان محلی استفاده می‌کند. اصولی که شوبا روی آن فعالیت تجارتی خود را استوار ساخته است، مبتنی بر تقویت فضای تعامل و همکاری میان افراد در سطوح مختلف است. شوبا معتقد است که افراد و گروه‌های اجتماعی در هر سطحی که قرار داشته باشند، دارای منافع خاصی هستند. اگر این منافع مورد توجه قرار گرفته و در یک تعامل مثبت به هر کسی قناعت داده شود که منافعش تأمین می‌شود، سهم‌گیری آن‌ها در امور جمعی بیشتر می‌شود. او همچنین، بر شفافیت در تجارت تأکید دارد و معتقد است که اگر تاجر نتواند با کارمندان خود، با جامعه‌ای که با آن سر و کار دارد، و با حکومت شفاف عمل کند، سوء ظن ایجاد کرده و باعث می‌شود که آن‌ها برعلیه او دست به تخریب‌کاری بزنند.
شوبا نیز همچون سایر همراهان از کشورهای مختلف از فساد اداری در کشورش شکایت داشت. او این فساد را از دربان تا سلطان ریشه‌دار می‌دانست و می‌گفت که سیستم پیچیده‌ی اداری و سیاسی هند نیز مجال برای رشد این فساد را بیشتر می‌سازد. او نقش زورمندان محلی را بر سیاست‌های کشورش فوق‌العاده توصیف کرد و گفت که زنان در ساختار جامعه و سیاست هند آسیب‌پذیری زیادی دارند.
هند در تعبیرات شوبا با دو مشکل عمده گرفتار است: رشد بی‌رویه‌ی نفوس و افزایش فاصله‌ی طبقاتی. او گفت در ظاهر نظام هند مبتنی بر اصول دموکراتیک است، اما این نظام بیشتر به نفع افرادی چرخش دارد که به گونه‌های مختلف چرخه‌های اقتصاد و سیاست را در انحصار خود دارند. او تأیید کرد که قدرت در هند دست به دست می‌شود، اما گفت که این دست به دست شدن قدرت، تنها در حلقاتی محدود و خاص صورت می‌گیرد و هیچ‌گاه این نکته بدان معنا نیست که مردم عادی هند نیز از قدرت بهره‌مند می‌شوند.

او کار خود در زمینه‌ی تولید چای در هند را در مقایسه با کل این جامعه‌ی بزرگ ناچیز توصیف کرد؛ اما گفت: او تلاش دارد به جای روی آوردن به سرمایه‌های بزرگ و یا ماشین، بر سرمایه‌های انسانی تأکید داشته باشد. این دیدگاه شوبا، البته بدون این‌که خود او در این زمینه اشاره‌ای داشته باشد، مرا به یاد نظریه‌ی گاندی انداخت که در مقایسه‌ی تولید سرمایه‌بر و تولید کاربر، بر تولید کاربر تأکید می‌کرد و می‌گفت که با تولید سرمایه‌بر جوامع عقب‌مانده بیشتر به دام فاصله‌های طبقاتی گیر می‌افتند و نفع بیشتر را صاحبان سرمایه و ماشین بر می‌دارند. شوبا به همین دلیل می‌گفت که او در تجارت خود به جایی می‌رود که دیگران به آنجا نمی‌روند. شیوه‌ی بسیج و سازماندهی حمایت اجتماعی شوبا بیشتر بر ساختار اجتماعی و سنت‌های جامعه‌ی هندی استوار است. او بزرگان محل را گرد می‌آورد و با زبان محلی به آنان می‌فهماند که این کار به نفع آنان است و خود آنان باید از آن حمایت کنند. او گفت: اگر در جامعه‌ای مانند هند منتظر بمانیم که مردم از لحاظ سواد و آگاهی به آن مرحله‌ای از رشد برسند که بتوانند از منافع و حقوق خود دفاع کنند، هیچ‌گاهی به هدف نخواهیم رسید.
بااین‌هم، شوبا از تأثیرات طبیعت بر تجارت خود به عنوان یک چالش بزرگ یاد نمود. او گفت: اگر سالی در موقع معین باران نبارد، کاشت چای بیهوده می‌شود و ثمر نمی‌دهد. اگر سالی در موقع نامناسب باران زیاد ببارد، باز هم محصولات را خراب می‌کند. او این ناهم‌سازی طبیعت را از چالش‌های عمده‌ی تجارت و فعالیت‌های تجارتی خود نام برد. شوبا به همین دلیل، قسمتی از بودجه‌ی کمپنی خود را باید به تأمین مشکلات ناشی از آسیب‌های اقلیمی اختصاص دهد.
یکی از سخنان زیبای شوبا چاندرا این بود که مدیریت، همیشه مهم‌تر از تقبل ریسک است. او گفت: یک مدیر خوب هیچ وقت از ریسک حرف نمی‌زند بلکه می‌بیند که چگونه می‌تواند امکانات و سهولت‌هایی را که در اختیار دارد با توجه به شرایط و زمینه‌های موجود به کار اندازد و از آن‌ها بهترین استفاده را به عمل آرد. او گفت: مدیر خوب وظیفه دارد تا در اعضای خود اعتماد به نفس را تقویت کند و به آن‌ها این باور را انتقال دهد که اگر خود شان کاری نکنند، هیچ کسی گام پیش گذاشته و برای آن‌ها کاری نخواهد کرد.
در یک صحبت اختصاصی‌تر از ساختار قدرتی که تحت رهبری لالو پرساد در بیهار شکل گرفته بود، پرسیدم. شوبا به نکته‌ی آموزنده و جالبی یاد کرد که من به دلیل دور بودن از سیاست‌های داخلی هند، از آن اطلاعی نداشتم. او گفت: در دوره‌ی گذشته حکومت مرکزی لالو پرساد را از بیهار به مرکز انتقال داد و مسؤولیت رهبری خطوط راه‌آهن کشور را به او سپرد. خطوط راه‌آهن، به گفته‌ی شوبا از فاسدترین ارگان‌های اداره‌ی هند بود که به دلیل همین فساد، به طور مداوم در معرض کسری بودجه و ورشکستگی قرار داشت. لالو پرساد، با رفتن به مرکز و این‌که یک‌باره خود را در میان افراد رده‌بالای کشور می‌دید و با مقامات کشورهای خارجی دیدار می‌کرد، تغییر عجیبی یافت و در مقام اداره‌ی خطوط راه‌آهن هند تغییراتی ایجاد کرد که همه را به حیرت انداخته بودند. او در این مقام از عزم و اراده‌ی قوی خود، در عین این‌که بی‌سواد و فاقد هرگونه دانش اکادمیک بود، توانست فساد را مهار کند و برای اولین بار، این اداره را به یک اداره‌ی موفق و پردرآمد کشور تبدیل کند. او این تغییر را یک جهش فوق‌العاده توصیف کرد که لالو پرساد را از دنیای بیهار و لومپنی‌اش به رده‌ی شخصیت‌های اثرگذار کشور ارتقا داد. او گفت: حالا او از مقام خود کنار رفته است، اما کارکردش در این مقام وجهه‌ی قبلی‌اش را به حدی زیاد ترمیم کرده است.
لالو پرساد، به گفته‌ی شوبا، همان کسی بود که همیشه ایالت بیهار را با لومپنی و قلدری اداره می‌کرد و حمایت گسترده‌ی طبقات محروم و بی‌همه‌چیز را با خود داشت، اما برای بهبودی وضعیت زندگی آنان هیچ کاری انجام نمی‌داد. یک بار او همسرش را که زنی که کاملاً بی‌سواد بود به وزارتی در ایالت بیهار نصب کرد و کسی هم نبود که در برابرش چیزی بگوید. این عمل لالوپرساد همه را به گریه می‌انداخت و کشور را در سطح دنیا مسخره می‌کرد، اما او هیچ به خود نمی‌گرفت. شوبا گفت: اکنون هم بقایای لالوپرساد در بیهار و در سراسر جنوب کشور از تسلط زیادی برخوردار اند و او نیز در امر تجارت و فعالیت‌های خود ناچار است هوای آنان را داشته باشد.
گوش دادن به قصه‌ها و سخنان شوبا، شخصیت متین و باجرأت او را توأم با هوش و ابتکارهای خارق‌العاده‌اش برملا می‌ساخت. حس می‌کردم اگر انسان تصمیم بگیرد از توانمندی‌های انسانی خود به گونه‌ی درست و هوشمندانه استفاده کند، می‌تواند اثرات بزرگی از خود بر جا گذارد.