خودت را فریب نده!

رها احمدی
خودت را فریب نده!

چرا به انسان نازنینی چون خودتان دروغ می‌گویید؟
عده‌ای از افراد معتقد استند؛ تنها چیزی‌که هنوز در جامعه از سوی افراد خطا و گناه شمرده می‌شود، نادرستی و ریاکاری است؛ اما «فرویدی‌ها» معتقد استند که صداقت؛ یعنی رو راست بودن با خویشتن، چیزی نیست که در اختیار ما باشد. ما به اجبار خودمان را فریب می‌دهیم، ما خود و جهان را فریب می‌دهیم، اما چرا؟
مراجعه‌کننده‌ي داشتم، از این‌که دیگران او را آدم عصبانی و پرخاش‌گر می‌شناسند، شکایت می‌کرد؛ می‌گفت این برچسپی که به او زده اند، سبب ایجاد رنج و ناراحتی در او می‌شود. هنگامی‌که این مسأله را مطرح می‌کرد، دست‌هایش را مشت کرده بود و با چهره‌ی در هم‌ریخته و عصبانی، این مسأله را بیان می‌کرد. احتمالاً ما هم احساسات متفاوتی را در خود تجربه می‌کنیم که ممکن است، دیگران متوجه احساس ما از طریق نوع رفتارمان و یا زبان بدن‌مان شوند؛ اما خودمان آن را انکار کنیم و در پذیرش آن، مقاومت کنیم. در این زمان‌، تلاش می‌کنیم از موقعیت‌هایی که احساس‌های ناخوش‌آیندی در ما ایجاد می‌کند، فرار کنیم، آن موقیت‌ها را نبینیم، انکار کنیم و یا به گونه‌ای تحریف‌آمیز آن را تفسیر کنیم و به خودمان دروغ بگوییم که من عصبانی نیستم.
پس، یکی از دلایلی که ما با خود صادق نیستیم و خود را فریب می‌دهیم، این است که احساس‌های ناخوشایند حاصل از موقعیت خاصی را تجربه نمی‌کنیم؛ مثلا فرد نمی‌تواند در ارتباط با دیگران نیازها و احساسات خود را به گونه‌ی منطقی مطرح کند و مهارت‌های اجتماعی او کم است. در نتیجه، انتظارات او از روابطش برآورده نمی‌شود، در این موقعیت‌ها ممکن است فرد به جای این‌که به دنبال یاد گرفتن راه‌هایی برای مطرح ساختن معقولانه‌ی نیازها و انتظاراتش باشد، تلاش می‌کند تا دیگران را مقصر جلوه دهد و بگوید: این دیگران هستند که من را نمی‌فهمند، یا دیگران به قصد مانع رسیدن من به اهدافم می‌شوند و در مسیر من، سنگ‌اندازی می‌کنند. در این موقعیت‌ها از آن‌جایی که توجه‌ي فرد از روی خودش برداشته شده و فرد نسبت به کمبود مهارت‌ها و توانمندی‌های خود نااگاه است و توجه‌ی خود را بر روی دیگران گذاشته است. در نتیجه، ذهن او، به گونه‌ی تحریف شده عمل می‌کند و فقط مدارک و شواهدی را می‌بیند که می‌تواند در تأیید فرض او باشد؛ این دیگران هستند که نیازهای من را به درستی نمی‌بینند، دیگران خودخواه و مغرور هستند، دیگران برای من سنگ‌اندازی می‌کنند و مانع رسیدن به اهدافم می‌شوند، دیگران سبب می‌شوند که من عصبانی شوم. در این‌جا فرد نمی‌خواهد خودانگاره‌اش را که می‌تواند این‌ها باشد: «من کامل هستم»، «من بی‌نقص هستم»، «من توانمند هستم که احساساتم را مدیریت کنم» و… را با تهدید روبه رو ببینند؛ زیرا این تهدید برای او ناخوشایند است. در نتیجه، خودش را فریب می‌دهد و به خود می‌گوید: این دیگران هستند که باید یاد بگیرند، این دیگران هستند که کاری انجام می‌دهند تا من عصبانی شوم، این دیگران هستند که مهارت و توانمندی لازم را ندارند. در این‌جاست که نقش خودمان را نمی‌بینیم، خودمان را فریب می‌دهیم و نمی‌خواهیم نسبت به نقاط ضعف و کمبودهای خود، آگاه شویم.
حضرت مولانا، شعری دارد که می‌گوید:
پیش چشمت داشتی شیشه‌ی کبود/ زان سبب عالم کبودت می‌نمود.
در واقع، بر اساس این‌که چه عینک تفسیری را نسبت به جهان بر چشم‌های خود زده باشیم؛ نوع فکر، احساس و رفتار ما متفاوت می‌شود. تا زمانی‌که دیگران را مسؤول ناکامی‌ها، شکست‌ها، و احساس‌های ناخوشایند‌مان ببینیم و خودمان را موجود بی‌نقص و کامل ببینیم، نمی‌توانیم فرصتی برای رشد وایجاد تغییر در زندگی خود به وجود بیاوریم و خودمان را از این «سیکل» معیوب نجات دهیم. در نتیجه روزبه روز رنج و مشکلات روانی ما بیش‌تر می‌شود و روز‌به روز، نسبت به دنیا و اطرافیان‌مان خشم‌گین‌تر می‌شویم.