اعتراف دروغین برای حفظ جان

محمد گوهری
اعتراف دروغین برای حفظ جان

شکرالله در زمان حکومت داکتر نجیب‌، یکی از صاحب منصبان نظامی بود؛ اما بعد از سقوط آن حکومت، کارکردن در عرصه‌ی نظامی را ادامه نداد. او جریان‌های شکل یافته و گروه‌های به قدرت رسیده‌ی بعد از آن را ملوک الطوایفی می‌دانست و عقیده داشت که نباید برای گروهی کار کند که دست‌شان به خون انسان‌های بی‌گناه آلوده است.

او برای تهیه‌ی مصارف زندگی‌اش، دکانی را در نزدیکی خانه‌اش خرید. یک ‌روز بعد از ظهر، جمعی از پسر‌بچه‌های محله‌ی‌شان، دوان دوان خود را به دکان شکر‌الله رساندند و از او خواستند تا زود‌تر از آن‌جا فرار کند. آن‌ها به او اطلاع دادند که چند‌ تن از طالبان، در مقابل درب‌خانه‌ی او و در جستجویش استند.

او با چند تن از ماموران طالبان در مقابل خانه‌اش مواجه شد و بعد از سلام و احوال‌پرسی، متوجه شد که طالبان برای یافتن او آمده‌اند. شکر‌الله ابتدا خود را معرفی کرده و سپس با آن‌ها به پایگاه طالبان در آن منطقه رفتند.

وقتی آن‌ها به پایگاه رسیدند، بزرگ طالبان که به نام مشر یاد می‌شد، در آن‌جا حضور نداشت و باقی افراد طالبان، در اتاقی نشسته بودند. آن‌ها شکر‌الله را نیز به همان اتاق بردند. بعد از این‌ که یکی از افراد طالبان با شمشیر وارد اتاق شد، به شکر‌الله گفتند تا بنشیند و پاهایش را دراز کند. سپس به او گفتند که به جرم همکاری با یکی از مخالفان آن‌ها، پاهای او را قطع خواهند کرد. شکر‌الله با شنیدن این حرف نیز پاهای خود را جمع نکرد و شروع به توضیح دادن به آنان کرد. او به آنان گفت که بعد از سقوط حکومت داکتر نجیب، وارد هیچ جریان سیاسی‌ای نشده است و مدت‌ها است که به دکان‌داری مشغول است. او برای تایید ادعایش، ملا امام مسجد، همسایگان و متنفذین محلی را شاهد بر ماجرا می‌دانست و مدعی بود که این اتهام، تهمتی است ناروا که به دروغ به طالبان انتقال داده شده است.

بعد از بحث‌های فراوان، طالبان از او پرسیدند که آیا در خانه ماشین دارد یا نه.  بعد از جواب مثبت شکر‌الله و گفتن این‌ که آن‌ها در خانه دو ماشین دارند، شکر‌الله به همراه دو تن از ماموران طالبان به خانه‌ی او رفتند. ماموران طالبان دم در منتظر دریافت ماشین‌ها بودند و شکر‌الله با دو چرخ خیاطی در مقابل آنان حاضر شد. تحویل دو دستگاه چرخ خیاطی به طالبان همراه بود با لت و کوب شکر‌الله توسط طالبان. شکر‌الله آن‌جا تازه متوجه منظور طالبان از ماشین شد. طالبان از او درباره‌ی دستگاه پرتاب توپ سوال می‌کردند یا همان ماشین توپک. شکر‌الله با نشان دادن اسناد کاغذی به آن‌ها، می‌گفت که بعد از روی کار آمدن حکومت طالبان، کلاشینکوف و تفنگچه‌اش را به آنان تسلیم کرده و در مقابل، رسید دریافت کرده است.

آن‌ها شکر‌الله را دوباره به پایگاه بردند. در حیاط پایگاه درخت توت بزرگی وجود داشت. آن‌ها شکر‌الله را زیر سایه‌ی آن درخت بردند و بعد از کندن چوب‌های تازه از درخت، دو نفره او را مورد لت و کوب شدید قرار دادند. شکر‌الله می‌گوید که بعد از اصابت ضربه‌های بی‌شمار، بدنش بی‌حس شده بود. آن‌ها شکر‌الله را با آب نهری که در همان نزدیکی بود دوباره خیس کردند و باز، به شلاق زدن شروع کردند.

شکر‌الله را به اتاقی که مخصوص زندانی‌ها بود انتقال دادند. شکر‌الله که یکی از افراد شناخته شده‌ی منطقه‌ی شان به حساب می‌رفت، در زندان نیز با شخصی آشنا سر خورد. آن زندانی به تکرار از او می‌خواست تا به دروغ هم که شده، به داشتن سلاحی اعتراف کند وگرنه طالبان او را در همان شب خواهند کشت. بعد از اصرار‌های زیاد مرد و انکار شکر‌الله از داشتن سلاح و یا پولی که برای خرید سلاح بپردازد، مرد به شکر‌الله پیشنهاد داد که او سلاحی را تهیه خواهد کرد و به شکر‌الله خواهد داد تا به وسیله‌ی آن، زندگی‌اش را نجات دهد. شکر‌الله آن‌ شب به داشتن سلاح اعتراف کرد و با همکاری آن زندانی، عصر روز بعد از آن، سلاحی را به طالبان تسلیم کرد.

پی‌نوشت ۲: مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصه‌های مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطه‌ی طالبان در افغانستان گذرانده‌اند و خاطرات‌شان را با روزنامه‌ی صبح کابل شریک کرده‌اند. خاطرات‌تان را از طریق ایمیل و یا صفحه‌ی فیس‌بوک روزنامه‌ی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطرات‌تان استیم.