بریالی بعد از اینکه طبق سفارش خانوادهاش، دستهی تبر را خریداری کرد، در حال ترک بازار و رفتن به سوی خانه بود. او باید خود را زودتر به خانه میرساند تا به کارهایش برسد؛ اما متوجه شد عدهای از جوانان در بازار مشغول دویدن استند. نظر به نابهسامانیهای امنیتی در آنروزها، احتیاط حکم میکرد تا بریالی نیز همسو با بقیهی مردم، بدود و از خطرات احتمالیای که ممکن بود متوجه او باشد، خود را حفظ کند.
او میگوید که نمیدانست چرا ولی حدس میزد حتما اتفاقی در راه است و او باید همگام با مردم فرار کند. بریالی در میان آن جمعیت کوچک میدوید؛ ولی هرچه سعی میکرد سریعتر بدود، باقی افراد از او پیشی میگرفتند؛ گویا آنها مشغول فرار از بریالی بودند. او میگوید که وقتی آنها به عقب نگاه میکردند و بریالی را میدیدند، هراسان میشدند و به قول معروف، دو پا داشتند و دوپای دیگر برای فرار و تندتر دویدن قرض میگرفتند. بریالی هنوز نمیدانست چرا؛ ولی همچنان به دویدن در میان جمع ادامه میداد.
آنها فاصلهای طولانی را هراسان در میان کوچهها دویدند. هنگامیکه بریالی از دویدن خسته شد، ایستاد. باقی افراد نیز که از دویدن زیاد خسته شده بودند در فاصلهای نزدیک به او ایستادند.
آنزمان و بعد از طی فاصلهای طولانی، آنها تازه متوجه شده بودند که بریالی از جملهی افراد طالبان نیست. جوانان، بریالی را بهخاطر دستهی تبری که در دست داشت، با ماموران امر به معروف و نهی از منکر، اشتباه گرفته بودند و گمان میکردند او، با عجله برای تنبیه کردن آنان بهسوی آنها گام برمیدارد. بریالی میگوید؛ بعد از آنکه آنها فهمیدند او از جملهی طالبان نیست، او را مورد لعن و نفرین قرار دادند. او با زبان دری لهجهدار میگوید: «مردم از مه زیاد ترس خورده بودن و میگفتن خدا خانهت ر خراب کنه؛ کشتی ما از ترس.» در آن لحظه ولی، بریالی از آنها شاکی بود و میگفت که او به تقلید از آنان شروع به دویدن کرده و این فاصله را نفس نفس زنان طی کرده است.
بریالی حالا مردی میانسال است و در جلال آباد زندگی میکند. او و اکثریت افرادی که از آنها دربارهی خاطراتشان از حاکمیت طالبان میپرسیم، پاسخی مشابه و مشترک دارند: « از کجایش بگوییم؟»
بریالی، از دوران طالبان، روزی را نیز بهخاطر میآورد که مجبور شده بود تا نماز یک وقت را سه بار بهجا بیاورد. روزی که ولسوالی را به مقصد جلال آباد ترک کرده بود و در دو ایستگاه بازرسی، او را مجبور به ادای نماز کرده بودند.
پینوشت ۱: سلیمان شینواری، خبرنگار روزنامهی صبح کابل در ولایت جلال آباد، گزارشگر همکار در تهیهی این گزارش است.
پینوشت ۲: مطالب نشر شده در این ستون، قصههای مردمیاست که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطهی حکومت طالبان در افغانستان گذراندهاند و خاطراتشان را با روزنامهی صبح کابل شریک کردهاند. خاطراتتان را از طریق ایمیل و یا صفحهی فیسبوک صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر آن استیم.