زندان طالبان، مقصد جدید بود ولی مقصد آخر نه

طاهره هدایتی
زندان طالبان، مقصد جدید بود ولی مقصد آخر نه

 هجدهم اسد سال ۱۳۷۷؛ دومین روز از سقوطِ فاجعه‌بارِ مزار شریف توسط طالبان.

نصرت در گرگ و میش هوا و قبل از طلوع خورشید، خانه‌اش را به قصد محلی امن ترک کرد. بعد از اولین پیچ کوچه ولی، داستان تغییر کرد؛ مقصد عوض شده بود. داتسن طالبان، نصرت را با دستانی بسته به سمت محبسِ کهنه انتقال می‌داد؛ زندان طالبان، مقصد جدید بود ولی مقصد آخر نه. زندان پر بود از آدم؛ آدم‌هایی مانند نصرت و برای نصرت، هیچ تسلایی نبود جز مرور «من با خلق و خلق با خدا.» در ذهنش.

+ چهار یا پنج روز بعد، نیمه‌های ماه اسد و اوج گرمای مزار، موتر‌های بزرگ آب‌پاشی که به صحن زندان آورده شده‌اند. چند صد زندانیِ خیس شده با آبِ سرد و شش موتر کانتینردار که برای انتقال چند صد زندانی از محبس مزار شریف به محبس شبرغان آماده بودند.

شاید بد‌شانسی نصرت او را به زندان طالبان کشاند؛ ولی در میان چند صد نفر بد‌شانس، او یکی از خوش شانس‌ها بود. نصرت را سوار آخرین موتر کردند. تنها موتری که کانتینر نداشت و با «ترپال» پوشانده شده بود. تمامی‌ زندانیانی که در موتر‌های کانتینر‌دار بودند قبل از رسیدن به شبرغان خفه شده بودند. تنها یک موتر زندانی زنده به شبرغان رسید.

+ اواخر ماه سنبله‌ی سال ۱۳۷۷. اوضاع آرام شده و خانواده‌های زندانیان اجازه دارند به ملاقات آن‌ها بروند.

پدر نصرت گاهی اوقات به ملاقاتش می‌رود و برای او لباس، مواد خوراکی و مقداری پول نقد می‌برد. اوضاع زندان نسبت به یک ماه گذشته بهتر است.

+ کندز. چاه‌های دشت لیلی. گور‌های دسته جمعی.

هر روزه زندانیان زیادی در گروه‌های بیست نفری به دشت لیلی برده می‌شوند. آن‌ها باید به وسیله‌ی طنابی که به کمرشان بسته شده است، جنازه‌های افراد طالبان را که چند سال قبل، پس از خفه شدن داخل کانتینر‌ها، در این چاه‌ها انداخته شده بودند به بیرون انتقال بدهند. عده‌ای نیز به آن‌ها گفته‌اند جنازه‌های زندانیانی که آن‌ روز از مزار به شبرغان نرسیدند نیز، در همین چاه‌ها انداخته شده است. نصرت نوبتش‌ را در ازای پولی که از پدرش گرفته بود می‌خرد و برای انتقال جنازه‌ها به بیرون نمی‌رود. تمام کسانی‌که بر‌می‌گردند، وضعیت روحی خرابی دارند.

+ خزان سال ۱۳۷۷ خورشیدی. عده‌ای از زندانیان به زندان قندهار انتقال پیدا می‌کنند.

نصرت نیز به قندهار برده می‌شود. اوضاع در زندان کندهار وقتی برای‌ زندانیان مناسب‌تر می‌شود که یکی از اقارب نزدیک ملا عمر توسط نیرو‌های محقق اسیر می‌شود.

+ عید فطر سال ۱۳۷۹ خورشیدی. نماز عید.

زندانی‌ها برگشتند. اکثریت مردم با شنیدن خبر نماز عید را نیمه‌کاره رها کردند و به استقبال زندانیان آزاد شده رفتند. بعد از تحمل بیشتر از دو سال حبس در بند طالبان، نصرت و چندین زندانی دیگر، با وساطت سید اسدالله مسرور آزاد شدند و به مزار بر‌گشتند.

پی‌نوشت ۱: نصرت بعد از تحمل شکنجه‌های فراوان در سه زندان طالبان در مزار شریف، شبرغان و قندهار، هنوز هم بعد از گذشت دو دهه، با مشکلات فراوان جسمی و روحی دست و پنجه نرم می‌کند. راوی تمام ماجراها، برادر نصرت است.

پی‌نوشت ۲: مطالب نشر شده در این ستون، قصه‌های مردمی‌است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطه‌ی حکومت طالبان در افغانستان گذرانده‌اند و خاطرات‌شان را با روزنامه‌ی صبح کابل شریک کرده‌اند. خاطرات‌تان را از طریق ایمیل و یا صفحه‌ی فیسبوک صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر آن استیم.