«طالب اقه که بچههای شار ر کار داشت، به ما غرض نمیگرفت؛ خصوصا همی کابلیها ر. ما خو ساده ساده مردم بودیم. نو از اطراف آمده بودیم. میدانی؟ طالب ر میدیدیم فکر کو که از ترس قبض روح میشدیم.»
برای درس خواندن به کابل رفته بود و همراه با یکی از اقواماش که دانشجوی دانشگاه پولی تخنیک کابل بود و در ساحهی مربوط دانشگاه اتاق داشت، زندگی میکرد. کم کم درسهایش را در کورس آموزشی نظر زلمی شروع کرد. مسعود شش ماه را در دورهی حکومت طالبان در کابل سپری کرده است. او میگوید در این شش ماه، چیزی حدود صد مرتبه توسط مامورین امر به معروف و نهی از منکر متوقف شده و در بیشتر اوقات، شلاق خورده است. بیشتر اوقات، به دلیل اینکه لنگی و یا کلاه نداشت متوقف میشد هرچند که خود نیز شیطنتهای جوانیاش را انکار نمیکند. او میگوید چندین بار بهخاطر موهایش شلاق خورده است و از مدل مویی میگوید که آنروزها میان جوانان رایج شده بود؛ مدل موی موجی!
مسعود در توصیف شلاقهای آمرین بالمعروف طالبان میگوید: «شلاقهای چرمیای بودند که توسط سکههای رایج آن زمان پر شده بودند و فاصلههای میان سکهها، دوخته شده بود.»
در ساحهی اطراف کورس نظر زلمی که محل رفت و آمد اصلی مسعود به حساب میآمد، سه گروه امر به معروف و نهی از منکر وجود داشت که هر روزه گشتزنی میکردند. مسعود میگوید که در اوایل مقاومت میکرده و یا میترسیده است؛ اما بعد از گذشت مدتی، با دیدن آنها و پیش رفتن محاورهی تکراری هر روزهی شان، خودش دستاش را آماده میگرفته تا زودتر شلاق را بخورد و ماجرا تمام شود؛ هرچند بعد از گذشت چند ماه، همان سه گروه همیشگی هم کم کم با او راه آمده بودند. او میگوید که آن اواخر دیگر محکم شلاق را فرود نمیآوردند و به او میگفتند فقط برای اینکه قانون رعایت شود، او را متوقف میکنند و ضربههای آرامی به کف دستش میزنند.
مسجدی که در نزدیکی کورس نظر زلمی موقعیت داشت، چندین روز قبل از حملهی آمریکا و ترور احمد شاه مسعود، محل برگزاری سخنرانیهایی بود که مردم را با استفاده از آموزههای دینی به جهاد تشویق میکرد. مسعود میگوید که در ختم هر جلسهی سخنرانی، سفرههای بلند و طولانی در مسجد هموار میشد و با نخود نرم و خوشطعم، از حاضران پذیرایی میشد. همان چیزی که مسعود را وادار به حضور در جلسات سخنرانی میکرد.
مسعود شب بعد از ترور احمد شاه مسعود را خوب به یاد دارد. او میگوید که آن شب جتها چندین مرتبه آسمان را دوره کردند. فردای آن، نیروهای وابسته به طالیان، دروازههای محوطهی پولی تخنیک را بستند و به هیچکس اجازهی خروج ندادند. تصور عام بر این بود که طالبان تصمیم دارند تا از دانشجویان داخل محوطهی دانشگاه، برای جنگ در مقابل امریکا استفاده کنند. آن روز مسعود و چند تن دیگر از دوستانش از روی دیوار پشتی اطراف محوطهی دانشگاه خود را به بیرون پرت کردند و به سمت حدهی غزنی حرکت کردند. به گفتهی او، آن زمان کرایهی موتر از کابل تا غزنی، یک و نیم لگ از پول رایج آن زمان بود که به پیسهی سفیدک معروف بود؛ ولی مسعود و دوستانش، در ازای هر نفر ۱۵ لک افغانی، تا هر چه زودتر کابل را ترک کنند.
پینوشت: مطالب درجشده در این ستون، برگرفته از قصههای مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطهی حکومت طالبان در افغانستان گذراندهاند و با روزنامهی صبح کابل شریک ساختهاند. خاطراتتان را از طریق ایمیل و یا صفحهی فیسبوک روزنامهی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطراتتان استیم.