طالبان چشم به مال مردم دوخته بودند

ساره ترگان
طالبان چشم به مال مردم دوخته بودند

«به غیر ظلم و ستم از این گروه چیزی دیگری ندیدم. هر روز به بهانه‌های مختلف این گروه مرا به حوزه می‌بردند و آن قدر لت‌وکوب می‌کردند که بیخی آدم را از زنده بودن خودش و از زندگی بیزار می‌ساختند. مگر می‌شود که آدم دل نداشته باشد و یک نفر دیگر را تا این حد آزار بدهد.»

این گفته‌های ظاهر، مرد میان‌سالی است که فعلا در گولایی دواخانه دکان دارد و لوازم برقی می‌فروشد. وقتی خواستم خاطره‌ای که از دوره‌ی حکمرانی طالبان دارد را با ما شریک بسازد، ترس در چشمانش موج زد و گفت که به غیر ظلم و ستم از این گروه چیزی دیگری ندیدم. هر روز به بهانه‌های مختلف این گروه مرا به حوزه می‌بردند.

به گفته‌های این مرد یک روز نه بلکه روزهای روز، او را به حوزه می‌بردند. از اول موضوع حوزه رفتنش را نمی‌دانست؛ اما بعد از مدتی فهمیده است که یکی از اعضای این گروه قصد دارد حویلی‌اش را غصب کند .

ظاهر می‌گوید: «طالبان آشکارا مردم هزاره را مورد آزار و اذیت قرار می‌دادند. بسیاری وقت‌ها می‌دیدم این گروه هزاره‌ها را بدون کدام سوال و جواب به موترهای شان بالا کرده می‌بردند. یک روز چند نفر از گروه طالبان پیش دکانم آمدند و گفتند تو را به حوزه خواسته است گفتم کجاست حکم جلب تان؟ گناه من چیست؟ با شلاق به پشتم حواله کرد و مرا سوار موتر شان کردند؛ وقتی مرا به حوزه بردند دیدم یک کوچی علیه من شکایت کرده که رمه‌ی من گم شده است و بالای این شخص شک دارم. با شنیدن این گپ خنده ‌ام گرفت. گفتم من یک دکان‌دار ساده استم بیایید از همه مردم پرسان کنید. من کجا این کوچی کجا؟ در تمام عمرم این شخص را ندیده ام که رمه‌اش را دزدیده باشم آن روز خیلی دلیل گفتم تا مرا رها کردند.»

وی می‌گوید که چند روز از این قضیه گذشت، دیدم باز هم چند طالب آمدند مرا به حوزه‌ی ششم بردند. گفتند که ما از کسی اطلاع دریافت کردیم که تو سلاح داری. هرچه گفتم من یک شهروند عادی استم سلاح پیش من چه می‌کند؛ اما قبول نکردند و چند شبانه روز مرا زندانی کردند.

ظاهر چندین روز در بند طالبان بوده است تا این که یک روز این گروه خواست اصلی شان را مطرح کرده و از او خواستند تا سند حویلی‌اش را حاضر کند و بدون هیچ قیمتی به یکی از اعضای این گروه تسلیم بدهد. نظر به گفته‌های ظاهر، از آن روز به بعد وی توسط این گروه شکنجه شده است. برادرش بعد از جست‌وجوی زیاد او را در قید طالبان می‌یابد و ریش‌سفیدان قومش با پادرمیانی سند حویلی ظاهر را به قیمت ارزان و ناچیز تسلیم طالبان می‌کنند. با آن که ظاهر راضی نبوده؛ ولی از روی مجبوریت و به خاطر حفظ جانش سند فروش حویلی را امضا می‌کند.

ظاهر می‌گوید: «هیچ یادم نمی‌رود که مفت و مجانی حویلی مرا گرفتند و من به خاطر حفظ جان اعضای خانواده‌ام به پاکستان مهاجر شدم و در آن جا هم با مشکلات زیاد روبه‌رو شدم تا این که خبر شدم طالبان سقوط کرده، دوباره به وطن برگشتم و هنوز هم از این گروه هراس دارم.

از این نوع روایت‌ها، هزاران دست در کابل و دیگر شهرهای افغانستان در زمان حکومت طالبان روی داده است و نشان‌گر این است مردم افغانستان در زمان طالبان، با چه دردها و رنج‌هایی روبه‌رو شده اند که تا هنوز از بازگوکردن اتفاقات و رفتارهایی که طالبان با آن‌ها در آن زمان داشته اند، هراس دارند.

زندگی زیر حکومت طالبان برای همه اقوام افغانستان و خصوصا قوم هزاره یا اهل تشیع به دلیل اختلاف مذهبی، جهنمی بوده است که در این دنیا برپا شده بوده. ظاهر تنها چشم‌بادامی‌ای نیست که به جرم هیچ توقیف، زندانی و لت‌وکوب شده است و یا خانه‌اش را از دست داده است. در سلسله‌روایت‌های این ستون، از افراد زیادی شنیدیم و خواندیم که به جرم هیچ پدر، مادر، خواهر، برادر و اقارب شان به دست طالبان سلاخی یا تیرباران شدند.

پی‌نوشت: مطالب درج‌شده در این ستون، برگرفته از قصه‌های مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطه‌ی طالبان در افغانستان گذرانده ‌اند و خاطرات ‌شان را با روزنامه‌ی صبح کابل شریک کرده ‌اند. خاطرات‌ تان را از طریق ایمیل و یا صفحه‌ی فیس‌بوک روزنامه‌ی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطرات ‌تان استیم.