مهاجر افغانی بودن یعنی فاقد شخصیت در ایران

صبح کابل
مهاجر افغانی بودن یعنی فاقد شخصیت در ایران

نویسنده: صفر اسکندری

در یکی از سریال‌هایی که خیلی سال پیش در ایران در یکی از شبکه‌های صدا و سیما نشر شده بود، چند قسمتی بازیگر نقش خود بود. نقشی که افکار عامه‌ی ایران به مهاجر افغانی داده بود. متأسفانه در این چند سال اخیر هر سریالی که از صدا و سیمای ایران به نشر رسیده و از سر اتفاق هم اگر در آن سریال قرار باشد شخصیت شهروند افغانستانی در بین شخصیت‌های دیگر سریال نقشی داشته باشد، باید شخصیت این نقش یک فرد ناامید و کارگر ساده با لهجه‌ی مسخره‌آمیز باشد.

این هویت اکنون پایش را از بازی کردن شخصیت مهاجر افغانستانی در سریال‌ها جلوتر گذاشته است و به نوعی تفکر مرسوم اکثریت جامعه‌ی ایرانی شده است.

غلام عباس (نام مستعار) حالا پشیمان است از ایفای چنین نقش ضعیفی در یک سریال توهین‌آمیز به شخصیت مهاجران افغانستان در ایران. غلام عباس، بازیگر افغانی‌ای است که تحصیل‌کرده‌ی دانشگاه بازیگری نیست؛ اما علاقه‌ی او به جهان سینما و بازیگری سبب شد تا از طریق آشنایی با یک کارگردان ایرانی توانست برای بازی در این سریال نقش کوچکی از خود را بازی کند.

غلام عباس باید نقش یک مهاجر افغانستانی را در این سریال بازی کند؛ نقشی که شخصیت خودش است؛ اما او تا حالا کارگر ساده نبوده و برای این که تصور کارگر بودن از هویت مهاجر افغانستانی برداشته شود، همیشه تلاش کرده است که خود را به دیگران ثابت کند که هر مهاجر افغانستانی اگر شرایط برایش مساعد باشد می‌تواند در عرصه‌های مختلف با بودن یک مهاجر حرفی برای گفتن داشته باشد.

غلام عباس می‌گوید از وقتی که این نقش را در سریال بازی کرده است از طرف خود مهاجران افغانستانی‌ای که با او آشنا استند و حتا خانواده‌ی خود ملامت شده است و گاهی این سرزنش‌ها آن قدر شدید بوده‌اند که او را به فکر خودکشی انداخته است.

متأسفانه امروز بیش از هر چیز دیگر، هویت مجهول مهاجران افغانستانی در ایران آزاردهنده است و شخصیت این مهاجران چنان در افکار عامه‌ی جامعه با چنین هویتی دست به دست می‌چرخد که حتا واکنش‌هایی را نیز در پی داشته است. جامعه‌ی رسانه‌ای ایران و روشن‌فکران این جامعه بارها لب به اعتراض نمایش این چنین از هویت شخصیت مهاجران افغانستانی گشوده‌اند؛ اما آن قدر ضعیف بوده است که هیچ تأثیری بر ادامه‌ی این روند نداشته است.

هنر حتا بر علیه مهاجران افغانستانی در کشور میزبان است و برعکس این که دست‌مایه‌ای شود تا به مهاجران افغانستانی هویت واقعی خودشان را بدهد، بر علیه این خواسته در حرکت شده است و اکنون دیده می‌شود که در جامعه‌ی سینمایی ایران اگر قرار باشد از مهاجر افغانستانی به‌عنوان بخشی از واقعیت جامعه‌ی خود حرفی بزنند، تلاش بر این می‌شود که از مهاجر افغانستانی چنین هویت کاذبی داده شود تا افکار عامه نیز بر محور همین تصور غلط از هویت مهاجر افغانستانی بچرخد.

غلام عباس می‌گوید که ادامه‌ی زندگی در ایران به‌عنوان مهاجری که مرتکب چنین عملکردی شده است، برایش سخت است و به دنبال راه حلی برای تغییر این برخوردهای یک‌سویه‌ی مهاجرانی است که این‌گونه برخوردهای‌شان زندگی را بر غلام عباس سخت‌تر کرده است.

غلام عباس بعد از بازی در آن نقش چند  بار دیگر هم پیشنهاد برای بازی داشته است؛ اما هر بار وقتی فیلم‌نامه را به دستش می‌دهند، می‌بیند نقشی که قرار است بازی کند هیچ فرقی در شخصیت‌ها ندارد و انگار برای مهاجر افغانستانی به جز این نقش هیچ نقش دیگری تعریف نشده است و همین برای او، آزاردهنده است.

غلام عباس می‌گوید که وقتی می‌بیند خواهر کوچک‌ترش نیز علاقه و شوق بسیار برای پا گذاشتن به صحنه‌ی بازیگری دارد به فکر فرو می‌رود که چطور می‌تواند برای خواهرش دلیلی بیاورد تا او از بازیگری در جامعه‌ی ایران منصرف شود و اگر علاقه‌ی خاصی برای بازیگر شدن دارد، در تلاش این باشد که از راهی دیگر وارد دنیای بازیگری شود و اگر به ادامه‌ی بازیگرشدن خود مصمم است، تلاش کند تا به کشورش افغانستان باز گردد و از آن‌جا بتواند این رویای خود را به واقعیت تبدیل کند.

کاری که نشدنی نیست و حداقلش این خواهد بود که خواهر مثل برادر (غلام عباس) حاضر  نشود تاوان سنگینی برای بازیگر بودن در یک نقش چند دقیقه‌ای بدهد. برای جامعه‌ای مثل ایران، یک مهاجر افغانستانی که عاشق دنیای بازیگری ا‌ست همین داشتن رویا کافی‌ است.