انسانیت برای شان مهم نبود

مجیب ارژنگ
انسانیت برای شان مهم نبود

افغانستان در سراسر جهان ۶ میلیون مهاجر دارد که از این میان دو و نیم میلیون آن در ایران به سر می‌برند؛ همین‌طور این شمار از مهاجران به دلیل نزدیکی جغرافیایی هنوز هم در ارتباط قوی‌تری با بستگان شان در افغانستان استند تا مهاجران افغانستانی در کشورهای اروپایی و امریکایی.

شرایط زندگی در افغانستان از دیرباز به گونه‌ای بوده که شماری از مردمان این جغرافیا برای ادامه‌ی زندگی راهی جز مهاجرت را در پیش نداشته اند.

هوشنگ نام مستعار یکی از این شش میلیون مهاجر افغانستانی است که حالا در فرانسه در ارودگاه ویژه‌ی مهاجران زندگی می‌کند.

هوشنگ، از شرایط زندگی در این اردوگاه راضی به نظر می‌رسد؛ اما او به سادگی آن‌جا نرسیده است. روزها و شب‌های زیادی را درد مهاجرت کشیده است؛ راهی که در آن آدمی به تجربه‌های تازه و بکر دست پیدا می‌کند. هر مهاجری در این راه ناچار می‌شود که گرسنگی و تشنگی را بچشد و ترس را با تمام دلهره‌اش زندگی کند.

زمانی که از هوشنگ در مورد روزهای بودنش در ایران پرسیدم، با ناخوشی گفت که یک ماه کمتر یا بیشتر ایران بودم؛ اما نمی‌توانستم از خانه بیرون شوم. این برایم جالب؛ چون در ایران زیاد استند افغانستانی‌هایی که غیر قانونی اند؛ اما می‌روند به سر کار. هر چند دشوار ولی به نحوی در جامعه‌ی کارگری جذب می‌شوند؛ با این که امنیت شغلی ندارند.

اما این که هوشنگ نتوانسته بود این یک ماه را از خانه زیاد بیرون شود، خودش می‌گوید: «این مدت همیشه با ترس دست‌گیر شدن به دست پولیس، ترس این که با ما کسی بدرفتاری نکند، دزد نگیرد و ترس این که به چشم یک افغانی، به چشم حقارت و به چشم یک آشغال نبیند.»

هوشنگ به دلیل هنجارهایی که علیه مهاجران افغانستانی در ذهن جامعه‌ی ایران وجود دارد و افغانستانی‌ها را مردمان نا به کاری فرض می‌کنند، خودش را به هیچ  وجه نمی‌تواند در ایران راحت احساس کند.

زمانی که از رویه‌ی مأموران دولتی و حالت روانی وی در روزهای بودنش در ایران پرسیدم، برایم گفت: «از دولت ایران که هیچ ننالی بهتر است. از کجایش بگویی و از کجایش بنالی؛ رفتارش با مهاجران غیر قابل تحمل، غیر انسانی و غیر حرفه‌ای است.»

اما او در ادامه می‌گوید که هستند شماری از ایرانی‌ها که با مهاجران افغانستانی میانه‌ی خوبی دارند و وضعیت آن‌ها را درک می‌کنند.

هوشنگ به دلیل رفتار ناخوش‌آیند مردم با مهاجران و به دلیل این که نمی‌توانست بپذیرد جامعه‌ی ایران او را یک آشغال ببیند، ناچار به ترک ایران شده و راهی ترکیه می‌شود.

این در حالی است که چندی پیش به گزارش از خبرگزاری ایلنا، دو موتری که مهاجران افغانستانی را بار زده بودند در قسمت سیستان‌وبلوچستان ایران با هم تصادم می‌کنند که در نتیجه‌ی این برخورد، ۲۸ مهاجر کشته و ۲۱ تن دیگر زخمی می‌شوند. این البته نمونه‌ای از ده‌ها حادثه‌ی دیگر است که جان مهاجران افغانستانی را در این مسیر می‌گیرد.

رانندگان در این مسیر به دلیل این که زود‌تر بتوانند خود را از دید پولیس مرزی دور کرده و مهاجران را پیش از این که به دست پولیس بیفتند به مقصد رسانده باشند؛ با سرعت هر چه تمام رانندگی می‌کنند که در نتیجه در حالت‌های اظطراری نمی‌توانند موتر را کنترل کنند. این‌گونه باز هم جان مهاجران افغانستانی است که ارزانی می‌شود؛ این بار در حمله‌ی انتحاری در دل پایتخت نه؛ این بار به دست طالب و یا داعش در شاهراه‌ها نه  بلکه این بار در راه رسیدن به ایران برای پیدا کردن لقمه نانی؛

این مهاجران بیشتر شان فقیر اند و برای کارگری به ایران می‌روند. برای تهیه‌ی هزینه‌ی همین سفر قاچاقی شان نیز حسابی بده‌کار شده اند و یا هم زمین و خانه‌ی شان را به اجاره گذاشته اند و یا با فروختن حیوان‌های خانگی شان را که پشتیبان اقتصادی خانواده‌ی روستایی است، توانسته اند به این سفر آماده شوند؛ اما بی‌خبر از این که این مهاجران هزینه کرده اند تا در راه رسیدن به ایران کشته شوند.