برآیند مهاجرت برای افغانستانی‌ها

مجیب ارژنگ
برآیند مهاجرت برای افغانستانی‌ها

مهاجرت با همه‌ی دردسرها و ناگزیری‌هایی که دارد، بسته‌ای از امکان‌ها و امتیازهایی است که زمینه‌های تازه‌ای را برای رشد شخصیتی شخص مهاجر مهیا می‌کند. انگیزه‌ی مهاجرت افغانستانی‌ها به کشورهای دیگر، بیشتر تأمین امنیت جانی، غذایی و روانی است.
مهاجر افغانستانی زمانی که از مرز افغانستان بیرون می‌شود، با بحران هویت درگیر می‌شود و هر چه از جغرافیای افغانستان دورتر می‌رود، این بحران نیز جدی‌تر می‌شود.
مهاجر افغانستانی زمانی که در جامعه‌ی مهاجرپذیر وارد می‌شود، ناچار است باورها و رفتارهای اجتماعی خودش را تغییر داده و به نحوی دنبال همانند‌سازی خود با جامعه‌ی مهاجرپذیر باشد.

مهاجر افغانستانی حتا اگر در ایران اقامت اختیار کند، به دلیل تفاوت‌ها در سطح و روش زندگی و برخورد شهروندان و دولت ایران، درگیر بحران هویت و در مورد‌های جدی‌تر آن درگیر بی‌هویتی می‌شود؛ اما مهاجر افغانستانی زمانی که از ایران فراتر می‌رود، بیشتر در گودال بی‌هویتی فرو می‌رود. مهاجر افغانستانی در این چنین شرایط برای این که بتواند در جامعه‌ی میزبان پذیرفته شده و وارد روند عادی زندگی شود، ناچار است در رفتار، گفتار و در نهایت در پندار خویش تغییراتی را بیاورد که اگر نیاورد هم، این اتفاق بیرون از سلطه‌ی شخص مهاجر می‌افتد.

اگر شخص مهاجر خود‌خواسته و آگاهانه دنبال تغییر باشد، بدون شک روند ادغام وی در جامعه‌ی میزبان زودتر فراهم می‌شود و میزان آسیب‌پذیری اجتماعی و روانی وی نیز اندک خواهد بود.
مهاجر افغانستانی زمانی که از افغانستان بیرون می‌شود، در کوتاه‌ترین زمان در پوشش و حتا شکل موهایش تغییر آورده و پس از آ‌ن دنبال تقلید در رفتار اجتماعی‌اش از جامعه‌ی میزبان می‌رود.
این مهاجران در درازمدت به افرادی شبیه شهروندان جامعه‌ی مهاجرپذیر بدل شده و در رفتار و کنش‌گری‌های شان بیشتر به شهروندان جامعه‌ی مهاجرپذیر شباهت پیدا می‌کنند تا شهروند افغانستان؛ این گونه است که مهاجران افغانستانی در گستره‌ی جهان با محیط‌های فرهنگی متفاوت؛ اما امروزی آشنا شده و کم از کم به لحاظ توانایی‌ها و یا برداشت ذهنی با مفهوم‌هایی مثل آزادی بیان، برابری جنیستی و حقوق بشر آشنا می‌شوند و کوشش می‌کنند در رفتار روزمره‌ی شان از آن پیروی کنند.
آن شمار از مهاجران افغانستانی که در کشورهای پیش‌رفته‌ی اروپایی و امریکایی به سر می‌برند، با وجود این که پیش از مهاجرت فردی کاملا مذهبی و تندرو بوده اند، دیگر مثل روزهای پیش از مهاجرت شان فکر نمی‌کنند و به چیزهایی که از این پیش ارزش می‌گذاشتند، نمی‌گذارند. این مهاجران در ارزش‌گذاری‌ها و کنش‌های اجتماعی و خانوادگی دچار تحول بزرگی شده و انگار از نو زاده می‌شوند.
از سویی هم شمار زیاد مهاجران افغانستانی‌ای که در کشورهای پیش‌رفته‌ی چهان به سر می‌برند، با امکان‌های مدرن امروزی آشنا شده و روش لذت بردن از این امکان‌ها و زندگی را می‌آموزند.
همین‌گونه شمار زیادی از مهاجران افغانستانی که در بیرون از کشور برای دانش‌اندوزی شب و روز می‌کنند، در کنار زندگی در جامعه‌ی مدرن انسانی، دانش ضروری روز را فرا می‌گیرند و به افرادی تبدیل می‌شوند که برای جامعه‌ی افغانستانی افراد ایده‌آل به نظر می‌رسند.
در نهایت می‌شود گفت که مهاجرت برای افغانستانی‌ها با وجود مشکل‌های فراوانی که دارد، بیشتر امتیاز است تا بازدارندگی.
باشنده‌ی افغانستانی که ناچار به مهاجرت شده است، در افغانستان چیری جز خودش، برای از دست دادن ندارد و تا پای مرگ تجربه‌ی سودمندی که با تجربه‌ی زندگی در مهاجرت مقایسه شود، به دست نمی‌آورند؛ اما مهاجرت جهان‌بینی وی را عوض کرده و از انسان پرخاش‌گر و پس‌گرای افغانستانی‌، انسانی امروزی و آشتی‌پذیر و تساهل‌گرا می‌سازد.
به گونه‌ی نمونه از «طاهر» نام می‌برم که دو سال در ترکیه به سر برده است؛ او، پیش از این که به ترکیه برود، کوچک‌ترین واکنشش در برابر کنش‌هایی که دوست نداشت، دشنام بود و یا در لحظه به واکنش فیزیکی پناه می‌برد؛ اما حالا اگر با سیلی هم به صورتش بزنی؛ ‌روی دیگرش را پیش می‌کشد و می‌گوید که بیا برادر یک بار دیگر هم بزن.