مهاجرت از ادغام تا محو فرهنگ‌ها

مجیب ارژنگ
مهاجرت  از ادغام تا محو فرهنگ‌ها

یکی از ابعاد مهم مهاجرت و تأثیراتی که مهاجرت به عنوان یک پدیده‌ی زیستی جدید در یک قرن اخیر بر روی فرهنگ‌ها گذاشته، این است که در پی مهاجرت‌های طولانی، افراد یک سرزمین به سرزمین‌های مجاور، فرهنگ‌هایی که تا سال‌ها سینه به سینه و از نسلی به نسلی دیگر انتقال پیدا می‌کرد، تحت تأثیر محیطی و اجتماعی جوامع میزبان قرار گرفته و تغییر را می‌پذیرفتند.

اگر بخواهیم آنی‌تر و عینی‌تر این مسأله را موشکافی کنیم، می‌توانیم به مهاجرت دسته‌ای در وسعت گسترده به جابه‌جایی یا همان (مهاجرت) مردم افغانستان به ایران که تقریبا یک قرن پیش شروع شده بود، اشاره کرد.

کشور ایران در همسایگی افغانستان از بیشترین تعداد مهاجرین افغانستانی میزبانی می‌کند. این تعداد میلیونی مهاجر افغانستانی در ایران آن هم به مدت سال‌های زیاد سبب شد که مهاجران افغانستان مقیم در ایران تحت تأثیر شدید فرهنگی آنان قرار بگیرند. امروزه ما شاهد این استیم که نسل سوم و چهارم مهاجران افغانستانی در ایران از فرهنگ‌های اصیل کشور شان هیچ اطلاعی ندارند و همین دور ماندن از اصل فرهنگ مادری شان سبب شده است که هویت ملی مردم افغانستان چه در داخل کشور و چه در کشورهای مهاجرپذیر دچار تردید یا عدم پذیریش از سوی خود شهروندان افغانستان شود.

بر هیچ کدام مان پوشیده نیست که تمام جوامع انسانی بر پایه‌‌ی اصول فرهنگی و قدامت تاریخی خود در اذهان دیگر جوامع انسانی تعریف می‌شوند و هر چه فرهنگ یک جامعه اصیل‌تر و بِکرتر باشد به همان میزان افراد آن جامعه برای دیگر ساکنان جهان قابل احترام استند.

متأسفانه در یک قرن اخیر و با شعله‌ور ماندن آتش جنگ در افغانستان این امتیاز عالی از مردمان سرزمین ما گرفته شده است. مردم افغانستان در جریان جنگ‌های قبایلی تا جنگ‌های حزبی ناچار شدند که به ایران یا پاکستان مهاجرت کنند و طولانی شدن مهاجرت مردم افغانستان، سبب شد که نسل بعدی مان که در مهاجرت زاده و رشد کردند، از ریشه‌ها و مبانی اصیل فرهنگ و عنعنات مرسوم جامعه‌ی افغانستانی ناآگاه بمانند و بین نسل‌های اول تا سوم مهاجرت شکاف عمیقی از لحاظ فرهنگی بر مهاجران افغانستانی تحمیل شود؛ زیرا نسل سوم به علت اختلاف سنی‌ای که با نسل اول دارند، در تلاش می‌شوند تا خود شان را با روند رو به تغییر نظام خانواده که در دهه‌های اخیر بسیار پیش‌رونده بوده، تطبیق دهند. پس در این صورت نسل سوم مهاجرت با فرهنگ کشور میزبان رشد می‌کنند و حاضر به پذیرش فرهنگ اصیل خود نیستند؛ زیرا آنان تجربه‌ی زیستی ملموس و عینی را از زندگی با فرهنگ خود ندارند و درک فرهنگ سرزمین مادری شان می‌تواند غیر قابل پذیرش باشد.

به صورت خاص اگر به نوع فرهنگ حاکم در زندگی مهاجرانی که از ایران به افغانستان بازگشته اند، نگاهی بیندازیم، درخواهیم یافت که  هر سه خانواده‌ای که از بدخشان، دایکندی و کندهار به ایران رفته اند در زمان برگشت با این که هر سه از نقاط مختلف افغانستان با تفاوت‌های فرهنگی مختص به خود شان بودند؛ اما با زندگی کردن به مدت یک دهه یا دو دهه در شهرهای ایران، حالا هر سه خانواده به مشترکات فرهنگی بی‌شماری در نوع زندگی شان رسیده اند که این، نشان‌دهنده‌ی این است که مهاجرت تا چه میزان می‌تواند بر فرهنگ خانواده‌های مهاجر تأثیر بگذارد.

در مبحث تاریخ تمدن‌ها اصلی وجود دارد که قدامت فرهنگی جوامع انسانی را در هویت‌بخشی سرزمین‌ها و تمدن‌ها مورد بررسی قرار می‌دهد. هنگامی یک کشور از لحاظ سیاسی می‌تواند وجهه‌ی قابل احترام و با نفوذی را به خود بگیرد که آن کشور دارای فرهنگ اصیل زیست بومی مختص به خود باشد.

پس درست است که مهاجرت در کوتاه‌مدت می‌تواند محافظ خوبی برای نجات جوامع انسانی از خطر مرگ باشد؛ اما هر چه این روند یا همانا مهاجرت طولانی‌مدت باشد، به همان میزان فرهنگ و هویت فرهنگی آن کشور خدشه‌دار خواهد شد. یکی از مؤلفه‌های اصلی جامعه‌ی سیاسی را که می‌توان به وسیله آن امتیازگیری کرد، از دست خواهیم داد و جامعه را دچار بحران هویتی و فرهنگی در سطح ملی و بین‌المللی خواهد کرد.

اگر دولت و مردم افغانستان هوشیار نباشند، پدیده‌ی مهاجرت به معنای محو کامل هویت فرهنگی افغانستان خواهد بود.