«من آن نیستم، من این استم»

حسن ابراهیمی
«من آن نیستم، من این استم»

حالا می فهمم من آن نیستم که سعی می‌کردم، مردم باور کنند که استم؛ پس از آن که کوشش کردم تا با این بیهوده و ظاهر فریبنده زندگی کنم، اکنون می‌فهمم که فقط به آن صورت که واقعا استم پذیرفته می‌شوم. در زندگی گذشته‌ام من فقط به روش خودم عمل می‌کردم. اگر کس دیگری توصیه یا پیشنهادی ارائه می‌داد، با چشم بسته آن‌ را رد می‌کردم، بی آن که اصلا کوشش کنم، ببینم آن چه که آن‌ها ارائه می‌کنند، موفقیت یا شکست در پی دارد. به نظر می‌رسد که اگر چه روش من همیشه به شکست می‌انجامید؛ ولی دوباره مجبور بودم آن را به کار ببندم؛ تا این که رفتن به زیر پل سوخته مرا قانع کرد که یک جای کار غلط است .

من به نقطه‌ای رسیدم که نومیدانه می‌خواستم کاری با زندگی‌ام بکنم؛  ارزش‌مند و پرمعنا. لازم بود راه دیگری را آزمایش کنم که مفید باشد.

تمایل پیدا کرده‌ام که به وسیله‌ی پاک بودنم، تغییری در زندگی‌ام انجام دهم تا زندگی‌ام کامل‌تر و پرمعنی‌تر شود. پیش از این نمی‌توانستم زندگی روزمره‌ام را بی مواد مخدر بگذارانم. پیش از این به مواد نیاز داشتم تا بتوانم با زندگی روزانه‌ام مواجه شوم. اکنون می‌دانم که اگر قرار باشد کاملا پاک بمانم بایستی که این طرز فکر را تغییر دهم .

اگر چه اکنون به مواد مخدر نه اشتیاق و نه نیاز دارم؛ اما بایستی خلایی را که باقی مانده، با چیز با ارزشی پُر کنم. من آن چیز را در اطرافیانم پیدا کرده‌ام . باید در کنار آنان بمانم و از همان مسیری بروم که آن‌ها رفتند.

در دوران اعتیاد فعال، بسیاری از مواقع با غفلت و کوتاهی زندگی خود را سر کردم. مایل یا قادر به تصمیم‌گیری در باره‌ی طرز رفتار دل‌خواه خود، کار دل‌خواه خود یا حتا محل زندگی خود نبودم. به مواد مخدر و سایر افراد اجازه دادم، اساسی‌ترین انتخاب را برای من انجام دهند. حالا رهایی از  این وابستگی و اعتیاد فعال به معنای آزادی انتخاب است.

آزادی انتخاب هدیه‌ی فوق‌العاده‌ای است؛ اما در عین حال مسؤولیت بزرگی نیز است. انتخاب به من این امکان را می‌دهد تا به هویت و اعتقادات خود پی ببرم؛ اما در هنگام انتخاب از من خواسته می‌شود که گزینه‌های خود را سبک و سنگین کنم و عواقب آن‌ها را بپذیریم. این امر موجب می‌شود من به دنبال فردی بگردم که به جای من انتخاب کند. البته یک نکته را نباید فراموش کنم. استفاده از تجربه‌ی دیگران یک مسأله است؛ شانه خالی کردن از مسؤولیت شخصی مسأله‌ی دیگری. اگر از هدیه‌ی آزادی‌ای که به من بخشیده شده، استفاده نکنم، اگر از پذیرفتن مسؤولیت‌هایی که به همراه دارد، امتناع کنم، این هدیه را از دست می‌دهم و زندگی من از بین می‌رود. در برابر بهبودی خود و انتخاب‌های خود مسؤول استم. هر قدر هم دشوار به نظر رسد، باید این انتخاب را برای خود انجام دهم و برای پذیرفتن عواقب آن‌ تمایل داشته باشیم.

من باید بدانم که تفاوت بزرگی بین داشتن احساس خوب به خودم و نشئگی و سرمستی وجود دارد. اگر موفقیت ظاهری را با بهبودی اشتباه بگیرم، به مشکل برخواهم خورد. اگر اجازه دهم تا فروتنی و درست‌کاری من را به زوال بکشاند، آن گاه برای خود و اطرافیانم خطرناک خواهم بود. اگر در الویت‌هایم اشتباه کنم، بیشتر از آن چه که فکر می‌کنم، صدمه خواهم دید.

وقتی مصرف می‌کردم، هر کاری را برای تحت اختیار درآوردن اوضاع انجام می‌دادم. از هر نقشه‌ای برای تحت کنترل درآوردن دنیای خود استفاده می‌بردم. وقتی چیزی را که می‌خواستم، به دست می‌آوردم احساس قدرت و شکست‌ناپذیری می‌کردم؛ وقتی به دست نمی‌آوردم، احساس آسیب‌پذیری و شکست می‌کردم؛ اما این امر جلو من را نگرفت، بلکه تنها باعث شد تلاش‌های بیشتری را برای کنترل و تغییر دادن زندگی خود به وضعیتی قابل اداره به کار گیرم.

برای من گذشته مانند یک کابوس است. زندگی من دیگر مانند گذشته نیست؛ اما هنوز خاطرات شدیدا عاطفی و زودگذر، گذشته‌ی واقعا ناراحت‌کننده‌ای را به یادم می‌آورد. احساس گناه، ترس و عصبانیتی که زمانی بر من چیره شده بود، ممکن است در زندگی جدید من تکرار شود و تلاشهای من را برای رشد و تغییر با مشکل مواجه کند.