بدون توقف به دنبال هویت شخصیتی معتاد

حسن ابراهیمی
بدون توقف به دنبال هویت شخصیتی معتاد

هشت ماه بیشتر نتوانسته بودم دور از پل سوخته طاقت بیاورم و برای من معتاد، دوری از پل سوخته، درست شبیه دوری از خواستگاه نیازهایم بود؛ اما همین که در پل کمپنی پیاده شدم و گرد و خاک نشسته از مسیر راه هرات تا کابل را از چهره‌ام پاک کردم، نگاهی به سرتا پای خودم، به عکسم که در انعکاس شیشه‌ی مغازه‌ای ظاهر شده بود، انداختم.

چندان وضعیت جالبی نداشتم و قیافه‌ام از چندمتری قابل حدس زدن بود که یک معتاد اجبار به مصرف استم. با خودم کلنجار رفتم. حسن این پل سوخته با تو چه کرده است؟ می‌توانی خودت را از آن دور نگه داری؛ حالا که به کابل آمدی. خیلی مهم نگرفتن این همه سبب شد که باز هم زندگی خود را در خطر بیندازم.

جایگاه من در این وضعیت کجاست؟ چگونه باید خود را تعریف کنم؟ سطحی نگاه کردن به زندگی، صرفاً به خودم آسیب می‌رساند و آیا اعتیاد تنها ظاهر قضیه‌ی زندگی من در پل سوخته بود.

من نماینده‌ی انسان تنها در عصر مدرن، مصرف‌گرا، از خودبیگانه، منفعل و سطحی‌نگر در کابل بودم و تا هنوز هم من نماینده‌ی انسان مدرن بی‌هویت استم؛ انسانی که تعریفی از خود ندارد، در زندان سرمایه‌داری پل سوخته و کابل اسیر شده و اعتیاد او را مسخ کرده بود.

معتاد شدن من و امثال من و حرف زدن از اعتیاد مان، شاید بزرگترین انتقاد به سرمایه‌داری افیونی‌ای باشد که از افراد تا دوره‌ی مشخص استفاده می‌کند و زمانی که رو به فرسودگی می‌گذارند، آن‌ها را دور می‌اندازد. در نهایت همه افرادی که به اعتیاد دچار شدیم، تبدیل به یک وسیله‌ی مصرفی می‌شویم که تا حد امکان باید سودرسان باشیم.

قدرت‌مندترین سلاح نظام سرمایه‌داری افیونی در زندگی امروز کابل، اعتیاد است و روش تبلیغاتی این نظام افیونی هم ترویج مکان‌هایی مثل پل سوخته است. آن قدر این مکان‌ها را عام می‌سازند که دیگر برای مان عادی می‌شود و دیدن درد و بعد مدتی به این فکر فرو می‌رویم که این دردها شاید لذتی داشته باشند و با خود به این فکر فرو می‌رویم که برویم تجربه کنیم و از بردن این لذت عقب نمانیم.

از آن جایی که فرد دچار به اعتیاد، هویت مشخصی ندارد، تلاش می‌کند به هویت خود از طریق تبلیغات این نظام افیونی شکل بدهد و با مصرف  مواد مخدر تبدیل به هویت مشخصی شود؛ در واقع  مصرف مواد مخدر است که انسان معتاد پل سوخته‌ای را تعریف می‌کند. تو فلان مواد مخدر را مصرف می‌کنی، پس فلان چیز استی.

 دقیقا این‌جاست که برای به دست‌آوردن تعریف مشخص از هویت شخصیتی معتادگونه‌ی خودمان می‌توان از مفهوم «چیزوارگی» یا «شی وارگی» استفاده کنیم. هر چند در اغلب تصور شما که به معتادان می‌نگرید، فقط مصرف مواد مخدر را مورد توجه قرار می‎دهید و افیون را به عنوان یک کالا که در پل سوخته خرید و فروش می‌شود می‌نگرید و تمام معتادان برای شما، انسان‌های تک‌بعدی استند که فقط به مصرف مواد مخدر خلاصه می‌شود؛ اما در واقع این گونه نیست. نباید با تنها مصرف مواد مخدر به شخصیت یک معتاد در جامعه عینیت داد.

من بر این باورم که مصرف مواد مخدر به تمام معتادن پل سوخته تنها یک هویت بیرونی می‌دهد و آن هم به شمایی که تنها معتادان پل سوخته را از دور می‌توانید نظاره کنید و دیگر امکان این را ندارید که به قلمرو زندگی یک معتاد پل سوخته پا بگذارید و از هویت درونی آن فرد معتاد آگاه شوید.

فرد معتاد با مصرف افیون، هویت بیرونی پیدا می‌کند و در نهایت این افیون است که بر تمام خصوصیات انسانی مسلط می‌شود و در ذهن فرد جای می‌گیرد.

در ادامه یک سوال دیگر هم وجود دارد، آیا یک معتاد تحت تأثیر تبلیغات نظام سرمایه‌داری افیونی قرار دارد یا خودش انتخاب کرده است؟ آیا هویت بیرونی یک معتاد باید مورد قضاوت قرار بگیرد یا هویت درونی شخصیتی‌اش که مسخ افیون شده است؟ اگر منطقی و تقریبا بی‌طرفانه به موضوع نگاه کنیم، ساختار حاکم بر جامعه که دست‌آورد سرمایه‌داری افیونی است، با ایجاد مکان‌هایی همانند پل سوخته، انسان امروزی کابل را که دچار ضعف در تشکیل هویت شخصیتی خود است، دعوت می‌کند تا به دنیای جدیدی گام بگذارد که بتواند برای اثبات خود دست به هر انتخابی بزند؛ چون در دنیای افیونی پل سوخته در ابتدا هیچ محدودیتی نمی‌تواند برای تو قانون وضع کند که چنین کن و چنان کن؛ همین آزادی رفتارها تمایلت را برای مصرف افیون بیشتر می‌کند.