جغرافیای زیر پل سوخته، به چند قسمت اصلی تقسیم میشد. همین که از آن شکاف میان پل جدید و پل قدیم پل سوخته به پایین پا بگذاری، در قسمت ابتدایی پل سوخته، جایی است که ساقیهای اصلی مواد مخدر در آن قسمت مکانهایی دارند برای خرید و فروش مواد و بیشتر معتادانی که درصدد تهیهی مواد مصرفی خود استند، مجبور استند پیش این ساقیها بیایند و مواد بخرند.
قسمت آغازین پل سوخته، بیشتر شبیه یک بازار پر جنبوجوش است که در دو طرف این قسمت مکانهای کوچکی مرزبندی شده است که هر مکان به مساحت سه یا چهار متر مربع بیشتر نیست و میبینی که در هر مکان میز کوچکی تهیه شده است و ویترینی با نورهای مخفی تزیین شده است که انواع مواد مخدر از بستههای کوچک تا بستههای نیم گرمی و یک گرمی و چند گرمی و یک ترازوی کوچک را در خود جای داده است؛ البته هر یک از این دکانها بستگی به سلیقهی فروشندهی مواد دارد که چگونه دیزاین شده باشد که بتواند توجه فرد معتاد را به خود جلب کند تا از آن فروشنده مواد بخرد.
ناگفته نماند که فروشندهای میتوانست در زیر پل سوخته موفق باشد که مواد مخدری را عرضه کند تا از کیفیت خوب برخوردار باشد و با پول کم معتاد، مقدار زیادتری مواد به او بدهد.
قسمت دوم پل سوخته، معروف بود به مهمانخانهی پل سوخته و بیشتر افرادی که فقط برای نشئه کردن میآمدند، بعد از تهیهی مواد از قسمت بازار پل سوخته میآمدند و در قسمت دوم پل سوخته جایی را برای خود انتخاب میکردند و مینشستند تا مواد خود را مصرف کنند. چهاردیواریها یا بهتر بگویم مهمانخانههایی که در این قسمت وجود داشت، بیشتر صاحبانشان معتادان قدیمی پل سوخته بودند که مالک این مهمانخانهها محسوب میشدند و از افرادی که به صورت گذارا میآمدند تا مواد مخدر خود را در زیر پل مصرف کنند به اصطلاح « تَهجایی» میگرفتند و یا قسمتی از مواد مخدر خریداری شدهی آنها را مطالبه میکردند تا اجازه بدهند در آن محوطهی چندمتری بنشینند و راحتتر نشئه کنند.
مهمانهای این مهمانخانهها هم به خاطر این که بدون مزاحمت کسی بتوانند با خیال آسوده مواد مصرف کنند، مجبور بودند از صد افغانی تا پنجصد افغانی و یا نیم گرم تا یک گرم هیرویین یا شیشه به آن معتادان قدیمی رشوه بدهند.
قسمت سوم پل سوخته به نام «خوابخانه» مشهور شده بود و در این قسمت پل که انتهای پل بود و به نام «آن طرف دریا» هم یاد میشد، جایی بود که بیشتر معتادانی که جایی برای خواب و استراحت نداشتند و برای این که بتوانند آن جا ساعتهای خود را بگذرانند رفت و آمد داشتند. در «آن طرف دریا» رفت و آمد کمتری بود و چون بوی تعفن بیشتری نسبت به قسمتهای دیگر میداد به همین خاطر معدود معتادانی هم پیدا میشد که بروند ساعتی را در آن قسمت بگذرانند و همین دلیلی بود که حتا مکان امن برای آن دسته از معتادانی باشد که لوازم دزدی شده را ببرند در آنجا پنهان کنند و با تاریک شدن هوا آن لوازم را از مخفیگاه خود بیرون بکشند و به فروش برسانند.
یکی از قسمتهای جالب دیگر جغرافیای زیر پل سوخته، همان پل کهنه بود که مکانی بود تشکیل شده سه دهلیز؛ در دهلیز اول بیشتر معتادانی بود که لوازم جانبی برای مصرف مواد مثل زرورق، پایپ، گاز لایتر و دیگر چیزها را به فروش میرساندند، دهلیز دوم مکانی بود برای معتادانی که به صورت خانواده در آنجا زندگی میکردند و تقریبا سه یا چهار خانواده را من شاهد بودم که در این مکان خیمه داشتند و زندگی میکردند و معتادان مجرد به صورت تنهایی حق نداشتند به این دهلیز داخل شوند و در نهایت دهلیز سوم پل کهنه مکانی بود برای معتادانی که مبتلا به تزریق مواد در خون بودند و بیشتر افراد تزریقی در این مکان رفت و آمد داشتند و بیشتر معتادان این مکان مبتلا به بیماری ایدز و زَردی سیاه بودند و به همین خاطر کمتر معتادی پیدا میشد که جرأت پاگذاشتن به این دهلیز را داشت؛ این مکان، از مکانهای مَسخشدهی پل سوخته بود که حتا برای خود معتادان هم وحشتآور و ترسناک بود.