کارمندان جنایی حوزه‌ها مواد رشوه می‌گرفتند

حسن ابراهیمی
کارمندان جنایی حوزه‌ها مواد رشوه می‌گرفتند

پل سوخته، در محدوده‌ی حفاظتی سه حوزه‌ی امنیتی سوم و ششم و پنجم قرار داشت و همین سبب شده بود که در زیر پل سوخته، برای کنترل خلاف و جرایمی که معتادان انجام می‌دادند، از هر سه حوزه کارمندانی از بخش جنایی این حوزه‌ها رفت و آمد داشته باشند؛ همین گشت و گذارهای این کارمندان چون به صورت جدی نبود و خود کارمندان جنایی حوزه‌ها هم چندان جرایم را جدی نمی‌گرفتند و در واقع جرایمی که معتادان انجام می‌دادند؛  منبع درآمدی شده بود برای این کارمندان جنایی؛ معتادان هم خیلی عادی به گشت و گذار این کارمندان عادت کرده بودند.

کارها و رفتارهای خلاف قانون این کارمندان جنایی حوزه‌های امنیتی در زیر پل سوخته، آن قدر حیطه‌ی وسیعی پیدا کرده بود که می‌توان در باره‌ی آن‌ها بسیار مواردی را نوشت؛ اما در این نبشتار، فقط می‌خواهم به یک مورد که ابتدایی‌ترین مورد جرایم خود این کارمندان جنایی است، اشاره کنم.

در ابتدا برای من و هر معتادی ممکن بود در زیر پل سوخته، حضور این کارمندان خطری محسوب شود و هر یک از ما معتادان با شنیدن نام شان و یا دیدن خود شان، ترس به دل مان بیفتد و تا حدی که می‌توانستیم خود مان را از این کارمندان دور نگه می‌داشتیم تا نشود که در ارتباط با این آدم‌ها، به دردسر بزرگ‌تری بیفتیم.

اما این کارمندان جنایی با شماری از این معتادان و ساقی‌های مواد مخدر چنان رفیق شده بودند که هر گاه این کارمندان را با لب خندان در کنار این معتادان می‌دیدم، شک به دلم راه می‌داد که ممکن است این دو گروه با هم رابطه‌ی خویشاوندی یا برادرخواندگی داشته باشند.

در اولین موردی که من خودم شاهد این بودم و به نوعی هم می‌شد که گفت که این راه، یکی از صدها راهی بود که حالا برای کارمندان جنایی حوزه‌ها تبدیل به منبع درآمد شده بود، همین رشوه‌گرفتن مواد مخدر از معتادان یا فروشنده‌های مواد مخدر بود که حسابی برای کارمندان جنایی حوزه‌ها درآمدزا بوده است.

یکی از همین کارمندان جنایی که مسؤولیت نظارت جرایم در زیر پل سوخته را بر عهده داشت از حوزه ششم، مردی قوی‌هیکل بود و همیشه با لباس شخصی در زیر پل سوخته رفت و آمد می‌کرد و کمتر معتادی می‌توانست تشخیص بدهد که او کارمند جنایی است. همیشه عادت داشت که در نقطه‌ی ورودی پل سوخته در گوشه‌ای کمین می‌کرد و منتظر بود تا سوژه‌ای برای اخاذی خود از معتادان پیدا کند که شب دست خالی به خانه نرود.

این کارمندان جنایی همیشه موادفروشان خرده پا را زیر نظر می‌گرفتند و می‌دانستند که این موادفروشان چون توان پرداخت پول هنگفتی را به آن‌ها ندارند و نمی‌توانند توقع آنان را برآورده کنند، با استفاده از معتادانی که به عنوان خبرچین‌های خود در میان معتادان دیگر داشتند، اطلاعات به دست می‌آوردند که کدام معتاد به تازگی دست به فروش مواد مخدر زده است و پنهانی از چشم آن‌ها مواد می‌فروشند.

این کارمندان جنایی، وقتی آن فروشنده‌ی خرده پا را تحت نظر می‌گرفتند و وقتش می‌رسید که او را در صحنه‌ی جرم یا فروش مواد مخدر گیر بیندازند؛ او را با تهدید به این که زندانی می‌کنند و برای او پرونده می‌سازند، وادار می‌کردند که به این کارمندان چیزی رشوه بدهد تا آن‌ها دست از سرش بردارند.

اما این معتادان یا موادفروشان خرده پا، چون چیزی نداشتند و همین اندک موادی را هم که معلوم نبود به سختی از کجا تهیه کرده اند تا بتوانند با فروش خرده خرده‌ی آن کمی در خرج و مصرف مواد مخدر خود شان تسهیل به وجود بیاورند، چاره‌ای جز پرداخت خود آن مواد مخدری که داشتند، نداشتند؛ این تنها گزینه‌ای بود که می‌توانست این معتادان را از بند این کارمندان جنایی رشوه‌ستان رهایی دهد.

همه معتادان می‌فهمیدند که آن کارمندان جنایی حوزه‌های سه‌گانه‌ی پل سوخته، وقتی مواد مخدر آن موادفروشان خرده پا را می‌گرفتند، کمی آن سوتر می‌رفتند و آن مواد را به یک معتاد دیگر به قیمت پایین‌تر می‌فروختند و پولش را به جیب می‌زدند.

من یک روز خواستم شمار سرانگشتی از درآمد کارمندان جنایی داشته باشم که کارمندان جنایی از این شیوه چقدر درآمد داشته اند؛ دریافتم که آن‌ها به صورت روزانه حداقل ده هزار افغانی یا بیشتر می‌توانستند به جیب بزنند و این شیوه‌ی درآمد کارمندان جنایی تا همین حالا هم ادامه دارد.