مردی که معتاد تماشای معتادان بود

حسن ابراهیمی
مردی که معتاد تماشای معتادان بود

مرد میان‌سالی بود و هر روز ساعت پنج عصر، سر و کله‌اش پیدا می‌شد و همیشه ظاهر شیک و مرتب داشت و در سمت راست نرده‌های پل سوخته می‌آمد و می‌ایستاد و ساعت‌ها به تماشای حرکات و رفتارهای معتادان پل سوخته که در قسمت زیر پل کهنه، پل سوخته که بیشتر معتادانی بودند که تزریقی بودند، مشغول می‌شد.

این مرد، در اوایل برای هیچ معتادی جذابیت نداشت و اصلا هیچ معتادی برایش هم مهم نیست که او کی است و چرا همیشه می‌آید؛ آن بالا می‌ایستاد و معتادان را تماشا می‌کرد؛ چون همگی فکر می‌کردیم او هم مثل صدها آدم دیگر بالای پل سوخته است که هنگام عبور از بالای پل سوخته با دیدن معتادان، برای شان جالب بودیم و می‌آمدند، می‌ایستادند و خیره می‌شدند به ما و گاهی هم یا تُف می‌انداختند بالای سرمان و یا این که فحش و ناسزا می‌دادند.

البته خیلی از ما معتادان، دیگر عادت کرده بودیم به این رفتارهای آدم‌های بالای پل و اگر روزی می‌شد که رهگذری از آدم‌های بالای پل به ما فحش نمی‌داد و یا تُف نمی‌انداخت، طوری می‌شد که دلتنگ می‌شدیم و آن معتادانی که کمی شَر و شوخ بودند، کاری می‌کردند که یکی از آن آدم‌های بالای پل تحریک شود و شروع کند به آزار معتادان و با این آزار دادن هم یک سرگرمی برای معتادان پیدا می‌شد و بین خود شان کمی می‌خندیدند.

یک روز عصر که تازه خمار شده بودم و از طرف لب دریا به طرف پل سوخته می‌آمدم، متوجه شدم که جمعی از معتادان، یک نفر را احاطه کرده اند و تلفون همراه او را گرفته اند و آن مرد هم در تقلای این است که بتواند تلفونش را از آن معتادان بگیرد.

با نزدیک شدن به جمع معتادان، فهمیدم که این معتادان همان مردی را که قیافه‌ی آشنا برای همه معتادان بود را، دوره کرده اند و او را در حال ملامت کردن استند که چرا او با تلفونش از بالای پل شروع به فیلم‌برداری کرده است و دلیل این را از او می‌پرسیدند که این مرد فیلم‌ ما معتادان را می‌خواهد چی‌کار کند که به صورت پنهانی شروع به فیلم‌برداری کرده است.

وقتی یکی از معتادان که توانست با تهدید شکستاندن تلفونش از او رمز ورودی تلفنش را به دست بیاورد و رفتن به سراغ گالری تلفون فهمید که این مرد در تمام این مدت، کارش همین بوده و هر روز عصر می‌آمد، بالای پل سوخته می‌ایستاد و به صورت پنهانی طوری که معتادان نفهمند از آن بالا ساعت‌ها فیلم می‌گرفت؛ در تلفونش بیش از صد فایل معتادان پل سوخته بوده و این برای همه تعجب‌برانگیز بود.

آن روز معتادان به زور توانستند که تلفون همراه این مرد را با خود شان ببرند و به او ندهند و حتا با فشار زیاد آن مرد قبول کرد که فایل‌ها را از گالری خود حذف کند؛ اما در نتیجه معتادان تلفون او را ندادند و با خود شان بردند.

اما جالب این بود که فردای آن روز همان مرد را بار دیگر دیدیم که آمده بود و همان‌جا ایستاده بود و باز به معتادان زیر پل سوخته خیره شده بود و داشت معتادان را تماشا می‌کرد. من برای کنجکاوی هم که شده رفتم سراغش و از او خواستم تا برایم بگوید که واقعا دلیل این آمدن و ساعت‌ها تماشا کردن معتادان در چیست؟

او که نامش را برایم سخی معرفی کرد، یک جواب داد که آن زمان برایم جواب قانع کننده‌ای نبود و با خودم گفتم که او دروغ می‌گوید و حتما کدام کارمند جنایی حوزه است و خیلی عادی می‌آید این‌جا می‌ایستد و به دنبال کسب اطلاعات است تا بفهمد ساقی کیست و یا خلاف‌کاران را تشخیص بدهد؟

او معتاد نبود؛ اما گفته بود که در اوایل آمده بوده در بالای پل سوخته تا برادر معتادش را پیدا کند؛ اما او را پیدا نکرده که هیچ؛ ولی حالا معتاد تماشای معتادان شده است و از دیدن معتادان در این وضعیت؛ لذت می‌برد و اگر روزی نیاید و چند ساعتی به تماشای معتادان ننشیند، آن روز، حتما شبش را خواب ندارد.

او را همین حالا هم به نظرم بتوانید با رفتن به بالای پل سوخته ببینید. او مردی است با قد تقریبا ۱۷۰ و هیکل متوسط و چشمانی سبز که همیشه پیراهن و تنبان می‌پوشد و واسکت رنگ و روی رفته‌ای که سیاه‌رنگ است و موهایش هم کم پشت.