دوحـه، شهری پر از بن‌بست؛ گفت‌گوهای صلح میزبان دیگری می‌خواهد

صبح کابل
دوحـه، شهری پر از بن‌بست؛ گفت‌گوهای صلح  میزبان دیگری می‌خواهد

بن‌بست‌های پیش‌آمده در گفت‌وگوهای صلح افغانستان؛ گفت‌وگوهایی که قرار بود در دوحه آغاز یابد؛ چنان مستحکم می‌نماید که انگار به این راحتی‌ها شکستنی نیست. سفرهای پی‌هم مقام‌های ارشد حکومت افغانستان به کشورهای مختلف نشان می‌دهد که این بن‌بست، نقش تعیین‌کننده‌ای به خود گرفته است.
شاید این اولین‌بار باشد که اکثر شخصیت‌ها و مقام‌های تاثیرگذار در گفت‌وگوهای صلح افغانستان؛ مانند رییس‌جمهور و هم‌راهانش؛ اسکات میلر و زلمی‌خلیل‌زاد، مقام‌های قطر، گروه‌های گفت‌گوکننده‌ی دولت و طالبان و… همه در یک شهر- دوحه – گرد آمده اند.
البته تلاش‌های داکتر عبدالله عبدالله، رییس شورای عالی مصالحه‌ی ملی نیز، می‌تواند در همین جمع‌بندی قرار بگیرد؛ زیرا سفرهای او نیز بر همین محور می‌چرخد.
نظر به اتفاق‌های اخیر، می‌توان تحلیل‌های گوناگونی از وضعیت داشت؛ اما آن‌چه بیش از همه مهم می‌نماید، برجستگی یک‌سری از موضوع‌های کلیدی در گفت‌وگوهای صلح افغانستان است که پیش از این، چندان در محور بحث وارد نبودند.
از این میان، نقش کشورهای تسهیل‌کننده در گفت‌وگوهای صلح و منفعتی است که آن‌ها به دست می‌آورند؛ اگر این موضوع را به شکل سوالی مطرح کنیم، چنین خواهد بود:
چرا کشورهای مختلف، سعی دارند به عنوان کشور تسهیل‎‌کننده‌ی صلح، با طالبان وارد رابطه‌ شوند؟
همه می‌دانیم که قطر تلاش بسیاری برای ایجاد دفتر سیاسی طالبان در دوحه از خود به نمایش گذاشته؛ اما نمی‌دانیم، منفعتی که قطر به دنبال آن است، چیست.
چنین به نظر می‌رسد که اکنون نقش قطر و برنامه‌هایی که برای صلح افغانستان دارد، بیش از همیشه با اهمیت و تعیین‌گر شده است؛ این اهمیت نه ریشه‌ای در بازی‌های سیاسی مقام‌های حکومت افغانستان دارد و نه در سیاست‌های ایالات متحده‌ی امریکا.
قطر خواهان رابطه‌ای با طالبان است و این رابطه، ریشه‌ در رقابت‌های سیاسی منطقه دارد؛ به این معنا که طالبان برای کشورهایی مثل قطر، یک گروه تندرو اسلامی- که دست در حمله‌های تروریستی دارد- نیست؛ تفکر سیاسی‌ای است که آنان خواهان استقرار آن در یک بدنه‌ی رسمی به عنوان یک حکومت استند.
نباید فراموش کنیم که از نخستین اقدام‌ها برای رسمی‌سازی گروه طالبان، تلاش قطر برای ایجاد دفتر سیاسی این گروه در دوحه بوده است؛ اکنون، دوحه به عنوان مرکز تغییر وضعیت سیاسی و امنیتی بخشی بزرگ از جهان که سبب طرح‌ریزی‌های سیاسی و اقتصادی بسیاری شده؛ نقش‌آفرینی می‌کند.
چنین موقعیتی که قطر را وارد سیاست‌های کلان و مشترک با کشورهای ابرقدرتی؛ مثل ایالات متحده‌ی امریکا کند بدون استحکام رابطه با طالبان به دست نمی‌آمد.
طالبان، کلید ورود به طرح ایجاد توازن قدرت در منطقه است؛ بسیاری از بازی‌گران اصلی سیاست‌های حاکم، به دنبال پیروزی بر رقیب‌های شان نیستند؛ زیرا چنین چیزی آسان و دست‌یافتنی نیست؛ بنا بر این برای ایجاد حکومتی تلاش می‌کنند که بتواند در افغانستان، نقش رسمی یک کشور مذهبی با عقاید سخت‌گیرانه‌ی اسلامی را بازی کند؛ کشوری که بیش از همه مخالف با سیاست‌های کشورهای مسلمانی چون تاجیکستان، ازبیکستان، ترکمنستان و حتا ایران باشد.
واقعیت این است که ترامپ، ناچار به خروج نیروهای کشورش از افغانستان است؛ ولی نمی‌خواهد بعد از چنین خروجی که بیش از همه ناچاری‌های سیاسی- حتا ناچاری‌هایی بابت بازی در انتخابات- مسبب آن است؛ روسیه، چین و هم‌پیمانان شان، جای خالی امریکا را پر کنند.
حضور برجسته‌ی طالبان- شاید هم رسمی شان- در سیاست‌های افغانستان؛ حضور نظامی و سیاسی هر کشوری را با جنگی دیگر رو‌به‌رو خواهد کرد و این تله‌‌ی گرگی است که هم با آمدن گرگ کار خود را خواهد کرد و هم با نیامدنش، تله‌گذار را از شر آن خلاص می‌کند.
گروهی که متشکل از نمایندگان کشورهای قطر، آلمان، ناروی، ازبیکستان و اندونیزیا در دوحه به هدف کمک به روند مذاکرات صلح افغانستان، تحت نام گروه کشورهای حامی صلح افغانستان شکل گرفته اند، هر کدام برای سهم گرفتن در توازن قدرتی تلاش دارند که قرار است، بین ابرقدرت‌های منطقه و جهان به وجود بیاید.
اکنون، تنها چیزی که برای دولت افغانستان به عنوان انتخاب باقی مانده و بر اساس آن می‌تواند سیاست‌گزاری کند؛ طرح انتخاب مجدد کشور میزبان برای گفت‌وگوهای صلح افغانستان است.
نجات‌بخشی چنین طرحی نیز به این دلیل است که این طرح، می‌تواند سیاست‌های مربوط به توازن قدرت را به دو جناح تقسیم کند؛ جناح‌هایی که حکومت افغانستان را وارد نقش‌آفرینی دوجانبه می‌کند و این‌گونه، می‌تواند با هر دو طرف وارد سیاست‌های برابر شود.