نیروهای امنیتی باید افراد کلیدی طالبان را مورد هدف قرار دهند

صبح کابل
نیروهای امنیتی باید افراد کلیدی طالبان را مورد هدف قرار دهند

در این روزها، خبرهایی در رابطه به حملات تهاجمی طالبان بر ولایت‌های کشور به رسانه‌ها می‌رسد که بسیار نگران‌کننده است. در واقع، این روش طالبان یکی از فعالیت‌های جدید این گروه است و نشان می‌دهد که طالبان برای پیروز شدن در جنگ با برنامه‌های قوی‌تری به میدان آمده‌ اند.

مشکلی که در فعالیت‌های نیروهای امنیتی کشور وجود دارد، این است که همواره حملات شان را به شکل دفاعی انجام داده اند؛ این عمل‌کرد سبب شده است که طالبان با خیال راحت در مناطق تحت کنترل خود آمادگی بگیرند و فرصت پیدا کنند تا روی حمله بر دیگر مناطق برنامه بچینند. با این که حکومت افغانستان از نتایج پروسه‌ی صلح و گفت‌وگوها، ناراضی است؛ اما برنامه‌ی تهاجمی خاصی را بر علیه این گروه، روی دست نگرفته است. در جنگ جاری، طالبان امتیازات زیادی به دست آورده اند که حتا در میز گفت‌وگوهای صلح سبب تقویت موضع شان شده است. در صورتی که حکومت افغانستان در جنگ با این گروه به یک قاطعیت نرسد، ممکن است بسیاری از ارزش‌های ملی از دست برود.

خبر حمله‌ی طالبان به قصد سقوط ولایت کندز، خبر حمله‌ی مشابه به ولایت بغلان و در نهایت تلاش دیگر برای سقوط ولایت فراه، همه نشان داد که گروه طالبان در پی ایجاد وحشت و امتیازگیری است. نیروهای امنیتی افغان در برابر این حملات قدرت خوبی را از خود به نمایش گذاشته اند و اکثرا این حملات را به زودی دفع کرده اند؛ اما داشتن برنامه‌ی امنیتی قوی یکی از نیازهای نیروهای امنیتی کشور است.

حالا که معصوم استانکزی نیز از پست خود استعفا داده است، تغییراتی که در ارگان‌های امنیتی کشور خواهد آمد، باید بر اساس یک برنامه‌ی جدید ولی جدی باشد؛ فردی که در رأس قرار می‌گیرد، باید از میان کارکشته‌ها انتخاب شود تا بتواند برنامه‌ی امنیتی مؤثری را پیاده کند.

یکی از چیزهایی که سبب ضعف نیروهای امنیتی شده است، عدم برنامه‌ی هدف‌مند برای تضعیف طالبان است؛ کشتن نیروهای عادی این گروه نمی‌تواند تغییری در کلیت ساختاری طالبان ایجاد کند؛ زیرا افراد عادی در این گروه به سرعت قابل جاگزینی است و کشتن آنان برنامه‌هایی را که بر اساس آن عمل می‌کنند، به چالش روبه‌رو نمی‌کند.

راه‌کاری که باید روی دست گرفته شود؛ ایجاد برنامه‌ی دقیق روی کشتن و از بین بردن فرماندهان نظامی این گروه است. به طور مثال؛ کشتن والی نام‌نهاد طالبان در بدخشان، می‌تواند نمونه‎‌ی خوبی برای توضیح بهتر این راه‌کار باشد.

در صورتی که چنین راه‌کاری برای از بین بردن طالبان روی دست گرفته شود، تغییرات چشم‌گیری در امنیت کشور به وجود خواهد آمد؛ طالبان کلیت برنامه‌های شان را از طریق چند نفر معدود در ولسوالی‌ها دنبال می‌کنند و افراد عادی صرفا قربانیانی استند که به خاطر مشکلات مختلف اجتماعی تن به جنگ می‌دهند. در واقع، نگرش طالبانی از طریق این افراد منتشر نمی‌شود، بلکه از سوی تعداد خاصی مدیریت شده و در نهایت اجرا می‌‌شود. با هدف قرار دادن این افراد کلیدی، بی‌نظمی کشنده‌ای در ساختار نظامی طالبان پدید خواهد آمد و فرصت خوبی برای نیروهای امنیتی و تصرف مناطق تحت کنترل این گروه مهیا خواهد شد.

جنگ با طالبان، جنگی نیست که صرفا با افراد مسلح باشد، بلکه نوعی از تفکر است که در میان مردم در حال تبلیغ شدن است و باید مراکز فکری آنان و افراد مرکزی شان مورد هدف قرار بگیرند. نیروهای افغان با دفاع از چند ولایت و تصرف دوباره‌ی والسوالی‌های سقوط یافته، نشان دادند که توانایی بالایی برای مبارزه با طالبان دارند؛ اما نکته این است که جنگ استراتیژیک در رأس نیروهای امنیتی دارای افراد کارکشته نیست. طرح بهتر ولی تهاجمی از نیازهای اساسی برای تغییر در عمل‌کرد نیروهای امنیتی کشور به حساب می‌آید.

طالبان با پیش‌روی در ولایت‌ها، توانسته اند که روحیه‌ی بالایی در نظامیان خود به وجود بیاورند و این نکته برای نیروهای امنیتی افغان کاملا برعکس عمل کرده است. تضعیف روحیه‌ی نیروهای افغان، یکی دیگر از چالش‌های امنیتی محسوب می‌شود که متأسفانه دلایل بسیاری دارد.