وزیر معارف افغانستان گفته است که این وزارت برای اصلاحات دانشآموزمحور، سه دستور کاری را در اولویت دارد که سوق دادن وزارت به سلامت و غیر سیاسی شدن، تکمیل سند راهبردی و نقشهی راه اصلاحی و تطبیق عملی آن است؛ اما در تمام این سالها مسؤولان سیاسی و وزارت معارف، شعارهای قشنگی برای بهبود معارف داده و به دلیل سیاستگذاری و کمبود سیستم مدیریت درست، پس از تغییر و تحول در ادارهی این وزارت کارها و نقشهها دوباره مسکوت مانده اند.
میدانیم که هیچ دشمنی خطرناکتر از جهل و هیچ کار ارزشمندی به اندازهی مبارزه با جهالت مهم نیست؛ چون توسعه و پیشرفت هر کشوری، بدون رشد و توسعهی معارف ممکن نیست. برای کاهش فقر، باید نخست فقر فرهنگی را از بین برد. افغانستان به عنوان کشور عقبمانده، نیاز مبرم دارد تا در نصاب تعلیمی، تغییر ساختار مدیریت معارف، کاربردی شدن نظام آموزشی و تغییر بنیانهای معارف توجه بیشتری داشته باشد. همان طور که گفته شد، شعارها در معارف افغانستان همواره جذاب بوده؛ اما واقعیتهای معارف همیشه تلخ است؛ مثلا حکومت بارها گفته است که در آیندهی نزدیک ۶۰۰۰ هزار مکتب باکیفیت در افغانستان ساخته خواهد شد، در حالی که یکهزار مکتب در افغانستان بسته و ۴۸ درصد مکاتب کشور ساختمان ندارد. وزارت معارف بارها از کمبود بودجه گفته است؛ در حالی که در گذشته این وزارت توانایی هزینهی کمکهای کشورهای دیگر را نداشته و بودجه دوباره باز گشته است. چندی پیش که یکی از کشورهای کمککننده با همکاری یک نهاد داخلی وضعیت معارف افغانستان را بررسی کرده بودند، نشان داد که کمبود معلمان مسلکی و آموزشدیده، نبود مواد درسی علمی، تخصصی و کاربردی، کمبود تعمیر مکاتب، عدم حفظ و مراقبت از تعمیرهای، روند استخدام معلمان و… از چالشهای بزرگ معارف است. هنوز ۳٫۵ میلیون کودک افغان از رفتن به مکتب محروم و ۳۵ درصد معلمان هنوز مسلکی نیستند. بر اساس آمار تأییدشده، ده یا یازده میلیون نفر از شهروندان افغانستان بیسواد اند و هر سال بین ۲۰۰ تا ۲۵۰ هزار کودک کشور به دلیل جنگ، نابسامانی و مهاجرت از این گوشه به گوشهی دیگر، از آموزش باز میمانند. در کشوری که بیشتر بودجه صرف جنگ و برای چرخیدن ماشین جنگی هزینه میشود، حکومت کمترین توجه را به رشد معارف و آیندهی فرزندان آن داشته است. هیچ وقت شعارهای سیاستمداران در زمینهی معارف و اصلاح آن طبق نیاز، به مرحلهی عمل نرسیده است. در گماشته شدن مدیران مکاتب، کارمندان وزارت و دستگاه معارف کشور، همیشه رابطه بر ضابطه حاکم بوده و معارف در کشور هیچ زمانی به آرامش و زمینهای برای کار و شغل رشکبرانگیز بدل نشده است. معیشت و معاش آموزگاران نیز همیشه یکی از چالشهای جدی فراروی معارف بوده که هرگز نتوانسته است، رضایتبخش باشد. فساد اداری و مکاتب خیالی معارف افغانستان که شهرهی عالم است. زمانی ادارهی بازرسی ویژهی امریکا در امور بازسازی افغانستان (SIGAR) گفته بود که ۸۰۰ میلیون دالر برای مکتبها و آموزگاران خیالی هزینه شده است که اگر درست نظارت میشد، میتوانست بنیان معارف کشور را تغییر دهد. کارشناسان امور تعلیم و تربیه پس از بررسی مضامین درسی و نصاب تعلیمی کشور گفته اند که در مضامین ساینسی و مباحث کاربردیای که دانشآموزان بتوانند از آن استفاده کنند، مشکلات زیادی وجود دارد؛ در درسهای اجتماعی نیز، مبنای همه چیز حفظ کردن است نه یادگیری و تحلیل. در درسهای تاریخ فقط فاصلهی زمانی وقایع تاریخی به شاگردان آموزش داده میشود؛ اما در مورد خود علم تاریخ، نوع تاریخنویسی، نوع نگاه به جهان، مکتبهای تاریخنویسی، رشد و پیشرفت تاریخنگاری چیزی گفته نمیشود. در ادبیات نیز مشکل از این بدتر است، متون ادبی گذشته حفظ میشود؛ ولی خبری از نقد ادبی، تاریخ ادبیات، مکاتب و سبکهای ادبی، گرایشها و ژانرهای ادبی که کاربردی اند، نیست.
همه چیز در آموزش و پرورش کشور بر حول نظام و سیستم فرسوده و قدیمی میچرخد که فرسنگها با مؤلفههای آموزش مدرن امروز فاصله دارد؛ مثلا تکنالوژی هنوز به سیستم آموزشی افغانستان راه نیافته و کسی با فناوری روز آشنا نیست. خشونت و حتا تجاوز بر شاگردان مکاتب از چالشهای دیگر معارف است که هرچند همهگیر و عمومی نیست؛ اما رسواییهای امسال، اعتبار معارف کشور را با چالش بزرگی روبهرو کرد تا در کشوری که معارف و یادگیری در آن واجب است، موجب شود خانوادههای سنتی، جلو رفتن فرزندان شان را به مکتب، بگیرند.