عمرانخان، نخستوزیر پاکستان در شورای روابط خارجی امریکا در نیویورک، گفته است که «اردوی پاکستان و سازمان استخباراتی این کشور(آیاسآی)، همیشه با گروه تروریستی القاعده در ارتباط بوده و این گروه، توسط پاکستانیها برای جنگ در افغانستان آموزش دیده اند.»
پس از آن که سالها پیش «بینظیر بوتو»، گفت که پاکستان طالبان را به وجود آورد، این دومین اعتراف مهم یک مقام بلندرتبهی پاکستانی است که این کشور تروریستپرور، گروههای تروریستی مثل القاعده، طالبان و … را برای ویرانی و کشتن مردم افغانستان و دنیا تجهیز، سازماندهی و آموزش میدهد.
پاکستان و سازمان استخباراتی این کشور، همیشه در جنگ، خونریزی و ویرانی افغانستان نقش داشته اند؛ چه در زمان حضور نیروهای شوروی سابق در افغانستان که تمام امکانات جنگ، از مجرای پاکستان وارد افغانستان و تأسیسات زیربنایی افغانستان به دستور پاکستانیها توسط افغانها ویران میشد و چه حالا که همان نقش را طالبان و گروههای تروریستی دیگر به عهده دارند که با دستور و نقشهی پاکستانیها در افغانستان انجام میدهند.
پاکستان کشوری است که همواره بیشترین سود و نفع اقتصادی را از جنگ و بلوای افغانستان برده است؛ هم در زمان مجاهدین و هم امروز که خود، مادر و زایندهی تروریزم است، به نام مبارزه با تروریزم، از امریکا و کشورهای دیگر کمک دریافت میکند.
چنگیز پهلوان در کتاب «افغانستان، عصر مجاهدین و برآمدن طالبان» نوشته است که پاکستان نسبت به ایران بیشتر در امور داخلی افغانستان دخالت دارد و حتا توسط گروههای تروریستیِ زیر امرش، لشکرکشی نظامی مستقیم به آن کشور داشته است؛ اما مردم افغانستان به اندازهای که از ایرانیها متنفر اند از پاکستانیها نیستند. این نویسنده دلیل آن را سیاستمداران پاکستانی دانسته است که چگونه بلد اند با افکار عمومی دنیا بازی و گروههای خودفروخته را مجاب به دستبوسی کنند.
برای همین است که «اسامه بن لادن» رهبر گروه تروریستی القاعده در ابیتآباد پاکستان کشته و تمام گروههای تروریستی از این کشور تشکیل و اداره میشود؛ اما پاکستان همچنان داعیهی مبارزه با تروریزم دارد.
اعتراف عمرانخان را میتوان از چند جهت بررسی کرد. یکی آن که او میخواهد بگوید پاکستان اگر در گذشته توانسته است، با تجهیز و آموزش گروههای بنیادگرا، افغانستان را در زمان شوروی سابق نابود و بعد از آن ساختمانهای مرکز تجارت جهانی در امریکا را توسط القاعده به خاک یکسان کند، امروز هم میتواند، این کار را انجام دهد.
دوم، آقای خان به تجهیز و تمویل طالبان اشاره نمیکند؛ چون میداند، آنچه در امریکا و برای مردم آن کشور، مهم است، القاعده است نه طالبان. هر چند اگر این کشور میزبان القاعده بوده و زمینهساز طرح حمله به امریکا باشد.
او میداند که یکی از پیششرطهای اساسی مذاکرات صلح بین طالبان و امریکا، قطع رابطهی طالبان با القاعده بوده و این که طالبان دیگر زمینهساز رشد القاعده و حمله به خاک امریکا نباشند.
سوم، عمرانخان در صدد برجستهسازی نقش پاکستان در تحولات جدید منطقه است تا کشورهای غربی، در بازیهای جدید جنگوصلح و بحران تازه در خاور میانه، نقش این کشور را نادیده نگیرند.
در ضمن گفته است که اگر معضل جنگ افغانستان از راه صلح حل نشود، امریکا نزده سال دیگر هم نمیتواند در این جنگ موفق شود.
سوال این است؛ با وجودی که بر هیچ کسی پوشیده نیست که سر منشاء تروریزم منطقهای و بینالمللی در کجا است و برای همه روشن است که پاکستان مرکز و مرجع صدور تروریزم و افراطگرایی منطقهای و جهانی است؛ اما چرا هیچ زمانی، اجماع بینالمللی برای تأیید جهانی این مسأله تشکیل نمیشود تا لانههای تروریزم درست در سرچشمهی آن از بین برود. چگونه کشوری که چند دهه، اصلیترین صادرکنندهی تروریزم بوده، همواره در نقش قربانی تروریزم ظاهر شده است؟
اعتراف عمرانخان به عنوان فرد اول دولت پاکستان، دست کم این موضوع را روشن کرده است که دشمن افغانستان، گروههای تروریستی نیستند؛ بلکه حکومت و استخبارات پاکستان است که با ایجاد این گروهها، منافعش را در افغانستان و منطقه دنبال میکند. آنچه از حکومت افغانستان و متحدان بینالمللی آن انتظار میرود، این است که پس از این طرف جنگ شان را پاکستان بدانند و در مقابل این کشور که خود معترف به ایجاد و تداوم گروههای تروریستی است، موقف شان را روشن کنند.