تیغ دو دم ماجراجویی‌های ایران

ریحان تمنا
تیغ دو دم ماجراجویی‌های ایران

سه مورد، به‌عنوان نقاط ثقل تحریم‌ها علیه ایران از جانب کشورهای بزرگ غربی عنوان شده است. احتمال تلاش ایران برای دستیابی به سلاح هسته‌ای، سیاست خارجی متمایل به تهاجم ایران، در قبال کشورهای منطقه از جمله اسرائیل که مستقیم از جانب ایران تهدید به نابودی شده است و خطرآفرین شدن این نگرش با بالا رفتن توان موشکی ایران، شکل‌دهی گروه‌های جنگی نیابتی و پشتیبانی از نیروهای مسلح تروریستی یا جنگ‌آفرین در منطقه که به نوعی گروه‌های مبارز یمنی، یگان‌های نظامی فاطمیون، زینبیون و … در سوریه، حزب الله در لبنان و حشدالشعبی در عراق را شامل می‌شود. به نظر می‌رسد که در طرح هر سه مورد، میل سلطه‌جویی ایران پیش‌فرض گرفته شده است. در پی خروج یک‌سال قبل امریکا از موافقت‌نامه‌ی برجام، اکنون نیروهای جنگی ایالات متحده تحت راهبرد فشار اعظمی بر ایران و سیاست بازدارنده، حضور‌شان را در منطقه پررنگ کرده‌اند. آنچه این مسأله را جدی نشان می‌دهد، چیدمان جنگی نیروهای امریکایی و ایرانی در مقابل هم است.

لحن تند هر دو طرف که با استفاده از هر فرصتی اقدام به تهدید همدیگر می‌کنند، احتمال وقوع یک جنگ بزرگ را بیش‌تر کرده و همین باعث شده تا کشورهای مخالف این جنگ، موتور سیاست‌شان برای سردکردن تنور جنگ، فعال شود. کشورهای بزرگ منطقه از جمله چین و روسیه، خواهان خویشتن‌داری هر دو طرف و جستجوی راه‌های دیپلماتیک جهت حل اختلافات‌شان شدند. صدراعظم جاپان و وزیر خارجه‌ی عمان، طی سفرهای جداگانه‌ای به تهران رفتند تا زمینه‌ی کاهش تنش‌ها را از جانب سران ایران جستجو کنند. همزمان ادعا می‌شود، چند کشوری که در منطقه رقابت و اختلاف دیرینه‌ با ایران دارند، از فرصت شکاف بین ایران و ایالات متحده‌ی امریکا استفاده کرده و مسیر انزوای بین‌المللی ایران را هموار تر می‌کنند. عربستان، امارات متحده‌ی عربی و اسرائیل در راس این رده از کشورها قرار دارند. البته با توجه به گستردگی جغرافیایی جنگ احتمالی و امکان تسلیحاتی ایران برای تهدید مستقیم کشورهای عربستان و امارات که به شدت از لحاظ امنیتی آسیب پذیر استند، این کشورها با آگاهی از خطرات بالقوه‌ی این جنگ، تلاش می‌کنند به نحوی خود را در پس و پشت قوه‌های بزرگ‌تر در گردونه‌ی این حوادث پنهان کنند.

با این تفسیرها، پرسش اصلی، باز هم برمی‌گردد به نشانه‌های احتمال وقوع جنگ و چرایی ورود قوه‌های متخاصم به این بازی. آیا واقعا جنگی در راه است؟

پس واضح است که توان نظامی امریکا در مقایسه با ایران بسیار بالاتر است؛ خصوصا برتری نظامی هوایی و دریایی امریکا، وزنه‌ی تقابل به سمت مخالف ایران سنگینی می‌کند، با این همه حوادث در دو ماه اخیر بر اساس ادعاها، نشان از ماجراجویی‌های ایران در این بازی دارد. حمله به چند نفت‌کش در سواحل امارات متحده، حمله‌ی موشکی و پهپادی حوثی‌ها به خاک عربستان سعودی، حمله‌ی خمپاره‌ای به منطقه‌ی سبز بغداد که امریکایی‌ها آن را تحرک معنادار از جانب گروه‌های نیابتی ایران دانستند، حمله به نفت‌کش‌های جاپانی در دریای عمان و دو روز پیش هم سقود یک پهپاد تجسسی پیشرفته‌ی امریکا توسط پدافند هوایی سپاه پاسداران، همه به نحوی از جانب تعدادی از کشورها و منابع بین‌المللی، تحرکات خطرناک ایران در فضای ملتهب خاورمیانه خوانده شده است. در برابر امریکایی‌ها، اقلا در بٌعد نظامی تا کنون با خویشتن‌داری به قضیه برخورد کرده‌اند، با اینکه به صورت واضح، ایران در شرایط دشوار اقتصادی قرار دارد و از لحاظ نظامی هم موازنه به نفع امریکا است، چگونه می‌توان تحرکات خطرناک ایران را توجیه کرد؟ آیا ایران در بررسی وضعیت خطرناکی که قرار دارد، دچار اشتباه شده، یا فکتورهای دیگری نیز وجود دارد که روی رفتار طرفین تاثیرگذار است؟ چرا امریکا در برابر تحرکات مخربانه‌ای که گفته می‌شود در پشت آن ایران قرار دارد، سکوت کرده است؟

امریکا در سال‌های اخیر، وارد یک رقابت بسیار تنگاتنگ اقتصادی با چین شده و گاهی این رقابت پهلوهای نظامی نیز یافته است. تشکیل پیمان بریکس با شمولیت کشورهای قدرت‌مندی که درصد قابل ملاحظه‌ای از اقتصاد جهان را در کنترل دارند و چین یکی از مهم‌ترین بازیگران این پیمان است، برای ادامه‌ی اقتدار جهانی امریکا، امر خطرناکی پنداشته می‌شود. در قالب پیمان بریکس، کشورهای شامل آن دالر را به‌عنوان نورم پایه‌ای داد و ستد نمی‌شناسند و بیش‌تر بر ارزهای داخلی خود تکیه دارند. نقش دالر در چرخه‌ی اقتصاد دنیا، امر بسیار حیاتی برای ایالات متحده‌ی امریکا می‌باشد. در صورت گسترش دامنه‌ی پیمان به کشورهای بیش‌تر، حجم قابل ملاحظه‌ای از دالر که شامل چرخه‌ی داد و ستدهای تجاری و ارزی بین‌المللی است، به بانک مرکزی امریکا بر گشتانده می‌شود و این پاشنه‌ی آشیل اقتصاد امریکا در سطح جهانی می‌باشد. گفت‌وگوهای تند امریکایی‌ها با چین در مورد جزایر مصنوعی ساخت این کشور در اقیانوس هند که اکنون تعدادی از آن به پایگاه‌های نظامی چین مبدل شده و در مقاطعی مناسبات این دو کشور را تحت‌الشعاع قرار داده است. وضع مالیات سنگین بر کالاهای چینی در بازارهای امریکا، چین را به رویارویی و معامله به مثل با این کشور کشاند و در ماه‌های اخیر، امریکا شرکت چینی هواوی، بزرگ‌ترین شرکت سازنده‌ی تجهیزات مخابراتی در جهان را به ظن جاسوسی برای دولت چین از طریق تجهیزات مخابراتی و گوشی‌های همراه، در تنگ‌نای فروش قرار داده به حدی که این شرکت ممکن است امکان دسترسی به قسمت اعظم بازارهای غربی را از دست بدهد. نقش اقتصادی غالب چین بر قسمت اعظم آسیا، اروپا و افریقا که براساس خوانش سیاست‌گذاران امریکا، با هدف تحقق استراتیژی سلطه‌ی سیاسی این کشور مدیریت می‌شود، رقابت بین چین و امریکا را وارد مرحله‌ی بسیار حساسی کرده است. آنچه برای سیاست‌گذاران امریکا مهم است، حفظ سلطه‌ی سنتی حدود یک قرن اقتصاد این کشور در سطح جهان است. رشد پر سرعت تکنالوژی چین در عرصه‌های مختلف، تهدید جدی بر منافع امریکا پنداشته می‌شود و این کشور از تمام گزینه‌های ممکن برای حفظ منافع تعریف شده‌ی خود استفاده می‌کند. علاوه بر آن شاخ و شانه کشیدن روس‌ها در دهه‌ی اخیر در منطقه، خصوصا گسترش حضور روس‌ها از مرزهایی که در دهه‌ی ۹۰ قرن بیست، عقب نشسته بود، کشمکش سیاسی و اقتصادی را گسترده‌تر کرده است. شاید خطرناک‌ترین تشکل برای برنامه‌های جهانی امریکا، تشکیل پیمان همکاری شانگهای باشد؛ پیمانی که هرچند تاکنون محور اصلی تشکیل آن اقتصادی و امنیتی می‌باشد؛ اما با توجه به پررنگ شدن بیش‌تر صف بلاک‌ها در سطح جهانی، می‌تواند به فاصله‌ی زمانی کوتاهی ابعاد دفاعی نیز پیدا کند؛ یعنی چیزی شبیه پیمان آتلانتیک شمال، یا پیمان ورشو که سال‌ها است از میان رفته است.

در چنین اوضاعی، آیا درگیر شدن امریکا با ایران، ایجاد یک جبهه‌ی پرمصرف دیگر در خاورمیانه نیست، در حالی که احتمالا چین و روسیه در انتظار فرو رفتن پای امریکا در یک باتلاق پر مصرف استند، آیا ایران با چنین خوانشی از وضعیت سیاسی-اقتصادی جهان، باور یافته است که امریکا نمی‌خواهد جبهه‌ی جدیدی باز کند و این به سیاست‌مداران ایران جرأت داده است تا در میدان بازی بی‌باک‌تر ظاهر شوند؟ اگر چنین برآوردی داشته باشند و این برآورد در نهایت اشتباه از آب درآید، سرنوشت حاکمیت ولایت فقیه در ایران چه خواهد شد؟ هرچند مقامات امریکا اظهار داشته‌اند که در پی تغییر نظام در ایران نیستند؛ اما گفته‌اند که در پی تغییر عمل‌کردهای نظام استند. زمزمه‌هایی از امیدواری به خیزش‌های مردمی به دلیل نارضایتی‌هایی که مردم ایران از وضعیت اقتصادی جامعه دارند، به گوش می‌رسد. گاهی یک خوانش دیگر هم از استراتیژی برخورد امریکا با ایران صورت گرفته است. گفته می‌شود، کسانی در سطح رهبری دولت امریکا باور دارند اگر امید پشتیبانی به مردم ایران به صورت عینی داده شود، جنبش‌های داخلی با استفاده از نارضایتی‌های عمومی توان تغییر رژیم را از درون دارند. با این خوانش، حضور نظامی امریکا در منطقه نه به منظور حمله‌ی نظامی گسترده بر ایران است، بلکه هدف انجام حملات محدود به منظور تشجیع مردم و جنبش‌های داخلی جهت اقدام درونی علیه نظام است.

با همه تفسیرها، اوضاع پیچیده‌ی کنونی، نمی‌تواند همچنان ورم کرده باقی بماند. شاید هیچ یک از احتمالات یاد شده نباشد و در پس این هیاهوی نظامی در خاورمیانه، چیزی ورای تصور ما که بر اساس دریافت‌های خبری است، رخ بنماید. همیشه قسمتی از بازی‌های سیاسی در تاریکی طراحی می‌شود که تا عملی شدن آن، حدسش دشوار است.