نظام «ولایت فقیه» ایران، از نظر ماهیت شبیه نظام «امارات اسلامی» طالبانِ افغانستان است. وجه اشتراک این نظامهای استبدادی مذهبی، بیشتر از وجه افتراق آنها است. در الگوی امارت طالبان، رهبر سیاسی و مذهبی برای جامعه «امیرالمومنین» است. امیرالمومنین، تندروترین و متعهدترین ملا است که در مجمعی از ملاهای تندرو، یک فرد از میانشان با این عنوان انتخاب میشود. به این صورت، امیرالمومنین، عنوان سیاسی و مذهبی است برای یک حکومت مطلقگرای مذهبی داده میشود. امیرالمومنین در رأس رهبری «امارت اسلامی» که الگوی دلخواه طالبان است، قرار دارد.
ولایت فقیه، در نظام جمهوری اسلامی ایران، از نظر ماهیت تفاوتی با «امارت اسلامی» طالبان ندارد. ولی فقیه را نیز جمعی از فقیههای شیعه تعیین میکنند که در نظام ولایت فقیه ایرانی، این جمع را «مجلس خبرگان رهبری» نام گذاشتهاند. تفاوت این مجمع با مجمع ملاهایی که امیرالمومنینِ طالبان را تعیین میکند، در این است که در نظام ولایت فقیه، این مجمع، بخشی از ساختار اصلی این نظام است و بدون در نظر گرفتن تفاوت دیدگاه مردم ادعا دارد که اعضای «مجلس خبرگان» به صورت علنی و مخفی از میان جامعه انتخاب میشوند.
در امارت اسلامی طالبان و ولایت فقیه، به غیر از ملاها، هیچ کسی دیگر نمیتواند رهبری سیاسی جامعه را بگیرد. هر دوی این الگو، غیردموکراتیک است. به دلیل اینکه امیرالمومنین و ولی فقیه عنوانهای مذهبی و مربوط یک قشر خاصِ جامعه است که از میان گروهها و اقشار دیگر جامعه، هیچ کسی حق نامزد شدن را برای رهبری سیاسی جامعه ندارد.
چهل سال است نظام ولایت فقیه در ایران حاکمیت دارد. محدودیتهای فراوان و مختلفی را این رژیم بر مردم ایران وضع کرده که سبب نقض حقوق کسانی میشود که دیدگاه سیاسی و مذهبی آنها با نظام ولایت فقیه همخوانی ندارد. به غیر از این، نظام ولایت فقیه در این سالها، کسانی را که از ناکارگی و اشتباهات این نظام انتقاد کردهاند، زندانی یا نابود کرده است.
چهل سال است، نظام ولایت فقیه در ایران، با زور و فشار بر مردم ایران حکومت میکند. در این سالها، هزاران ایرانی توسط این رژیم اعدام و نابود شدهاند؛ هزاران نفر و حتا رهبران و منتقدان رژیم ولایت فقیه، زندانی شدهاند. ده ها هزار نفر به دلیل استبداد و فضای اختناقی که رژیم ولایت فقیه در ایران بهوجود آورده است، این کشور را ترک کرده به کشورهای مختلف جهان مهاجر و آواره شدهاند.
خشونت، اذیت کردن و کشتن مخالفان، تنها شیوهای بوده که نظام ولایت فقیه، برای بقا و حفظ سلطهی خود در ایران کار گرفته و از مذهب برای سرکوب مخالفانش استفاده میکند.
بیست و سه سال از حاکم شدن طالبان در افغانستان و فعالیت آنها در بخشهایی از این کشور میگذرد. این گروه نیز به نام مذهب زنان را از آموزش و کارکردن محروم میکند. به غیر از مدارسی که این گروه ایجاد کرده، در قلمرو طالبان فرزندان مردم از سواد و آموزش محروم میشوند. از زمانی که طالبان ظهور کرده، حد اقل سه نسلِ کودکان در تحت ادارهی این گروه بیسواد بزرگ شدهاند؛ این روند ادامه دارد. برخورد طالبان با مخالفانش مشابهِ نظام ولایت فقیه است. طالبان کسانی را که در قلمرو دولت در نهادهای دولتی یا نهادهای اجتماعی و خیریه کار کرده باشند، مخالف تلقی میکنند و در پی بازداشت و کشتن آنها استند.
دیدگاه طالبان سنتیتر از نظام ولایت فقیه است. این گروه با تمام نشانه و مظاهر جدید مخالفت کرده و آنها را نشانهی تقلید از فرهنگ غربی میدانند. طالبان هنر نقاشی، سینما، مجسمهسازی را نفی و خلاف دین تلقی میکنند. در زمان حاکمیت این گروه، دو مجسمهی بودا در ولایت بامیان، از بین برده شد. این گروه آثار تاریخی و هنری زیادی را در موزیم ملی و در گالری ملی نابود کردند. طالبان در زمان حاکمیتشان، اندازهی ریش، موی مردان و نوع پوشش زنان را مشخص میکردند. کسانیکه این قیودات را عملی نمیکردند، لت و کوب و زندانی میشدند.
طالبان با اقلیتهای مذهبی و قومی برخورد درست ندارند. بیستوسه سال از تجربهی حاکمیت طالبان و سلطهی آنها در هجده سال گذشته در بخشهای افغانستان گذشته است؛ اما رویکرد آنها تغییر نکرده است. همان را میخواهند که در گذشته میخواستند. با همان شیوه با مردم برخورد میکنند که در گذشته برخورد میکردند .
ولایت فقیه ایران که در مقایسه با طالبان اندکی نرم است، در واقعیت امر، ماهیت آن شبیهطالبانی است. این نظام برای مردم ایران پذیرفتنی نیست. به قدرت رسیدن طالبان با تکرار حاکمیت آنها برای مردم افغانستان هم پذیرفتی نیست.
سیاست رژیم ولایت فقیه در چهاردههی اخیر، نمایندگی از مردم ایران نمیکند؛ بلکه نمایش سلطه و اقتدار یک قشر عقبگرا بوده که به دلخواه خود روابط ایران را دچار مشکل کرده است. علت آن سیاستهای مذهبی ولایت فقیه بوده است. پیآمد این سیاست حالا برای مردم ایران، بیکاری و فقر گسترده است.
جالب این است که عناصر ولایت فقیه برای مردم افغانستان، حاکمیت طالبان و یا قدرت گیری این گروه را میخواهند. چندماه پیش، جواد ظریف، وزیرخارجهی رژیم ولایت فقیه، نسخهی شریک کردن طالبان در دولت افغانستان را مطرح کرد. در روزهای گذشته محمد رضا بهرامی سفیر ایران در کابل در مصاحبهای با طلوع نیوز گفته است: «ما موافق مشارکت طالبان در قدرت استیم. ساختاری که وجود دارد میتواند، طالبان در آن، مشارکت داشته باشد.»
الگوی طالبان و ولایت فقیه از نظر ماهیت یکی است؛ اما این دو رژیم مربوط دو مذهب در اسلام است که با هم اختلاف تاریخی دارند. به هیچ عنوان این دو الگو با هم جمع شدنی نیست. ولایت فقیه با بهجود آمدن امارت طالبانی در افغانستان موافق نیست؛ اما از این گروه حمایت میکند. دلیل حمایت رژیم ولایت فقیه از طالبان، مخالفت این گروه با امریکا و منافع این رژیم است. این وجه مشترک، رژیم ولایت فقیه را با طالبان نزدیک کرده است. حمایت ولایت فقیه از طالبان، محدود به اظهارات رهبران و عناصر آن نیست. بارها فرماندهان نظامی افغانستان گفتهاند؛ در جنگ با طالبان؛ تجهیزات نظامی ساخت دولت ایران را به دست آوردهاند.
تنها رژیم ولایت فقیه نیست که به خاطر منافع و سیاستهایش دارد گزینهی شریک کردن طالبان در قدرت یا حاکم شدن این گروه را برای افغانستان مطرح میکند. واقعیت این است که در هجده سال گذشته قدرتهای جهانی و همسایههای افغانستان با دخالت در مسایل افغانستان سبب تقویت بسترهای جنگ و تقویت طالبان شدهاند. طالبان اگر با زور به قدرت برسند یا در بازی صلح، قدرتمند شوند، نتیجهی آن برگشت افغانستان به گذشته است.