۱۹ سال جنگ امریکا در افغانستان؛ از ادعا برای نابودی تروریسم تا عقب‌نشینی تاکتیکی

مجیب ارژنگ
۱۹ سال جنگ امریکا در افغانستان؛ از ادعا برای نابودی تروریسم تا عقب‌نشینی تاکتیکی

حالا، اگر این فرض را باطل بگیریم که امریکا برای آمدن به افغانستان، خود سناریوی ۱۱ سپتامبر را طرح‌ریزی کرده است؛ می‌شود تا اندازه‌ای به نیت نیک دولت بوش برای جنگ افغانستان؛ یعنی مبارزه با تروریسم باورمند شد.
پس از آن که حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر اتفاق افتاد، دولت بوش در ۷ اکتوبر ۲۰۰۱، دستور حمله به افغانستان را صادر کرد؛ این دستور پس از آن صادر شد که امریکا، از گروه طالبان خواست تا اعضای شبکه‌ی القاعده را به این کشور تسلیم کند؛ اما رد این خواست امریکا از سوی طالبان، درازترین جنگ امریکا را در منطقه رقم زد.
امریکا برای این که لانه‌های تروریسم را در افغانستان نابود کند و از پیش‌آمدن اتفاق‌هایی مثل ۱۱ سپتامبر – سقوط برج دوقلوی وال استریت توسط هواپیماربایندگانی که منسوب به گروه القاعده بودند – پیش‌گیری کند؛ به حکومت طالبان حمله کرده و با همکاری جبهه‌ی شمال، توانست که طالبان را از شهرها به روستاها و بخش قبایلی پاکستان براند.
گروه طالبان پس از ۲۰۰۲، در حالی قوت می‌گرفت که امریکا به رهبری ناتو، در چندین جبهه علیه این گروه تروریستی می‌جنگید؛ جنگی که با تغییر شکل آن، هنوز ادامه دارد.
تجهیز و امکان‌های نظامی- استخباراتی امریکا در جهان، بر کسی پوشیده نیست؛ دست‌رسی ارتش امریکا به پیشرفته‌ترین سلاح‌های روز و داشتن اقتصاد قوی، این امکان را برای ارتش امریکا داده است که می‌تواند در برابر هر گروه تروریستی‌ای؛ مثلا طالبان و القاعده به راحتی جنگیده و در نهایت نابودی آنان را رقم بزند.
با این حال اما چه چیزی باعث شده که با گذشت ۱۹ سال از ورود امریکا به افغانستان؛ گروه تروریستی طالبان قدرت‌مندتر از پیش شده و گروه القاعده نیز، به گونه‌ی کامل در افغانستان نابودنشده باقی بماند؛ آن هم در حالی که گروه تروریستی دیگری زیر نام دولت اسلامی(داعش) از افغانستان سر بر می‌آورد؟
این همه در حالی است که چهل کشور جهان به رهبری امریکا، از ۲۰۰۱ به این‌سو، برای نابودی تروریسم در افغانستان جنگیده اند و هزینه داده اند.
امریکا نه تنها نتوانسته است، با تروریسم در افغانستان مبارزه کند که پس از ۱۹ سال جنگ در برابر گروه‌های تروریستی، مهم‌ترین و قوی‌ترین این گروه‌ها در افغانستان(گروه تروریستی طالبان) را به عنوان یک جریان سیاسی به رسمیت نیز شناخته است.
امریکا در ۲۲ فبروری سال روان، پس از یک سال و هشت ماه گفت‌وگو با گروه طالبان در قطر، آخردست این گروه را به عنوان گروه سیاسی به رسمیت شناخت و حتا بیش‌تر از آن، گروه طالبان را «دولت» شمرده است؛ ماهیت توافق‌نامه‌ی صلح امریکا و طالبان خود این موضع را روشن می‌کند.
امریکا پس از این که در جنگ در برابر گروه تروریستی طالبان – که هرچند باورش سخت است-، شکست‌ می‌خورد، با امضای توافق‌نامه‌ای با این گروه، آن را به رسمیت می‌شناسد؛ متن این توافق‌نامه، گروه تروریستی طالبان را مکلف به پاسبانی و پشتیبانی از منافع ملی امریکا در افغانستان کرده است؛ از سویی هم به اساس توافق‌نامه‌ی صلح امریکا و طالبان، امریکا در برابر تلاش‌های طالبان برای رسیدن به صلح با دولت افغانستان، متعهد به بیرون‌کردن سربازانش از افغانستان شده است.
از این نوع برخورد امریکا با گروه تروریستی طالبان، روشن می‌شود که امریکا برای مبارزه با تروریسم نه؛ بلکه برای پیش‌گیری از نفوذ روسیه، چین و ایران و محدود کردن دامنه‌ی آن، به افغانستان آمده است.
امتیازدهی‌ امریکا برای طالبان در توافق‌نامه‌ی صلح شان، در جریان نبودن دولت افغانستان از مواد توافق‌نامه تا پس از نشر آن و مکلفیت‌های گروه طالبان در متن توافق‌نامه، همه و همه نه تنها که سیاست اشتباه ترامپ را به نمایش می‌گذارد؛ بلکه به اساس اصول حقوق بین‌الملل نیز، نادرست و غیر منطقی می‌نماید.
به اساس حقوق بین‌الملل و حق استقلال سیاسی افغانستان، هیچ گروه و یا تحریک نظامی مخالف دولت، نمی‌تواند از نشانی افغانستان برای دولت دیگری تضمین کند که منافع آن در این کشور، تهدید نمی‌شود؛ زیرا این دولت افغانستان است که باید ‌چنین تعهدی را به امریکا بدهد نه طالبان؛ همین‌گونه امضای توافق‌نامه با گروه تروریستی طالبان تا جای زیادی بی‌اعتنایی امریکا به حق استقلال سیاسی و نادیده‌گرفتن حق حاکمیت ملی افغانستان است؛ حاکمیتی که کوتاهی دولت افغانستان باعث شد امریکا نیز به آن وقعی نگذارد.
از سوی دیگر، درخواست امریکا مبنی بر پشتیبانی و دفاع از منافعش از سوی گروه تروریستی طالبان، به این معنا است که آقای ترامپ، بیش‌‌تر از این که دولت مرکزی افغانستان را صاحب حق حاکمیت بداند، گروه تروریستی طالبان را می‌داند؛ بی‌طرفی به ظاهر امریکا در رابطه به نوع نظام سیاسی پساصلح افغانستان نیز، ناشی از این دید امریکا نسبت به دولت مرکزی افغانستان و سرنوشت شهروندان این کشور است.
در حالی که بیش‌تر کشورهای جهان به ویژه اتحادیه‌ی اروپا، در مساله‌ی گفت‌وگوهای صلح افغانستان، جانب دولت افغانستان ایستاده و از دوام جمهوریت پشتیبانی می‌کنند و به گونه‌ی تلویحی گروه طالبان را یک گروه تروریستی و خواست‌های شان را غیر انسانی می‌دانند؛ اما امریکا نخست در مورد نظامی که دولت و طالبان در صورت رسیدن به صلح، آن را شکل بدهند، نه تنها که نگران نیست؛ بلکه این مساله را به تصمیم دو طرف واگذاشته است؛ واگذاشتنی که باعث تقویت موقف گروه تروریستی طالبان و ضعیف‌شدن موقف دولت افغانستان در میز گفت‌وگوهای صلح شده و تا اندازه‌ی زیادی رسیدن به توافق را ناممکن کرده است.
این در حالی است که امریکا خود می‌داند گروه تروریستی طالبان، هیچ‌گاه حاضر به پذیرفتن حقوق‌بشری شهروندان افغانستان و حقوق انسانی شان در اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر – که امریکا نیز آن را امضا کرده است- نیست. با این حال، واگذاشت تصمیم انتخاب نوع نظام سیاسی آینده‌ی افغانستان به دوش دولت و طالبان – که جز به رادیکالیسم مذهبی باور ندارند-، خود بی‌میلی امریکا، برای پایان‌دادن به جنگ افغانستان را نشان می‌دهد؛ زیرا اختلاف‌نظرهای دولت افغانستان و گروه طالبان برای ماهیت نظام پساصلح، جدی‌تر و بینادی‌تر از آن است که بدون میانجی‌گری امریکا توافقی میان دولت افغانستان و گروه طالبان ایجاد شود.
امریکا در حالی شمار نیروهایش را از ۱۰۰ هزار در ۲۰۱۱ حالا به ۴۶۰۰ تن کاهش داده است که شمار حمله‌های تروریستی طالبان روز تا روز در حال افزایش است و قلمرو شان در حال گسترش.
با این همه، اگر پیروزی یا دست‌آورد مهمی را برای ۱۹ سال جنگ امریکا در افغانستان نسبت بدهیم؛ دموکراسی نیم‌بندی است که با بیرون‌شدنش از افغانستان، نابود خواهد شد؛ نابودی‌ای که برای امریکا زیاد مهم نیست.
این واگذاشت امریکا در شرایطی که طالبان در حال قدرت‌مند شدن در افغانستان استند، این ایده را مطرح می‌کند که امریکا از دوباره به قدرت رسیدن طالبان، اگر خوش‌حال نیست، ناراحتی‌ای نیز ندارد؛ زیرا آقای ترامب به دلیل وعده‌ی انتخاباتی اش به شهروندان امریکا، ناچار به بیرون کردن ارتشش از افغانستان است.
با این حال آقای ترامب تلاش کرد که پیش از بیرون‌کردن ارتش امریکا از افغانستان، صلح نسبی‌‎ای را به این کشور بیاورد؛ اما آقای ترامب ظاهرا به این توجه نکرده است که صلح به اجبار شکل نمی‌گیرد؛ اگر شکل هم بگیرد، شکننده‌تر از آن است که بتواند روزی را دوام بیاورد.
از سویی هم، بیرون‌شدن شتاب‌زده‌ی امریکا از افغانستان با توجه به بلندگرفتن شکاف‌های اجتماعی و سیاسی، میزان نارضایتی‌های شهروندان از دولت مرکزی و قدرت‌مند شدن گروه تروریستی طالبان، احتمال برگشت افغانستان به دهه‌ی ۹۰ و شروع جنگ‌های داخلی را تقویت می‌کند.