نویسنده: علیسجاد مولایی
بخش بزرگی از مشکلات امروزی بشر، ناشی از خودبرتربینی و برحقپنداشتن خویشتن است. در طول تاریخ، کدخدایان زیادی ادعای خدایی کرده اند و همین غرور آنها سبب شده است، نابود شوند.
هر انسانی که به قدرت میرسد، گمان میکند کلید بهشت در دست او است و قادر است که یک جهان آرمانی بسازد. قدرت ذاتا بد نیست؛ اما زمانی فاسد میشود که حس غرور برای انسان دست میدهد و یا گمان میکند، میتواند مردم را به بهشت راهنمایی کند؛ در حالی که نمیدانند خیلیها نمیخواهند به شیوهی آنها به بهشت بروند. آنها خیال میکنند که تنها مسیر رسیدن به سعادت، راه آنها است؛ در حالی که «راههای رسیدن به خدا، به تعداد آدمها است.»
این نوشته با الهامگرفتن از ترانهی «کدخدایی که گمان کرده خدای ده ماست» پرواز همای و گروه مستان در پی تشبیه بیتهای این ترانه با وضعیت فعلی شهروندان افغانستان و طالبان است. طالبان سالیان متمادی است که خواب را از چشم مردم این دیار ربوده اند و ادعا دارند که برای سعادت و خیر شهروندان افغانستان جنگ میکنند؛ در حالی که اکثریت مردم افغانستان از آنها نفرت و انزجار دارند. آنها نه تنها که خیر نیاوردند؛ بلکه هر روز دسترخوان غم را در خانهی شهروندان افغانستان پهن کرده اند.
«کدخدایی که گمان کرده خدای ده ماست
کدخدا نیست، خدا نیست، بلای ده ماست»
مراد مان از کدخدا همان طالبان است که به زعم شان، گمان کرده اند کدخدا/ حاکم ده ما (افغانستان) استند. این کدخداهای جعلی و قلابی به اندازهی سر سوزن هم در میان شهروندان افغانستان محبوبیت ندارند و از سویی هم ادعای خدایی و کدخدایی دارند؛ اما در حقیقت آنها بلا و آفت ده و کشور ما استند و هر روز جوان این دیار را به خاک و خون میکشند و چون لاله پرپر میکنند.
«روزگاریست به گوش همه خواند که خداست
خانه اش در ده ما نیست، جدای ده ماست»
از زمانی که آنها به کمک عناصر داخلی و بیرونی، دفتری در دوحهی قطر باز کرده اند، برای همه (کشورهای جهان) میگویند که آنها حاکم افغانستان استند و شهروندان افغانستان با آنها استند، غافل از این که مردم افغانستان از آنها نفرت و انزجار دارند و راه مردم افغانستان از آنها جدا است. حاکم باید از میان مردم باشد و خانه اش هم در خود ده (افغانستان) باشد. خانهی این کدخدای جعلی و دروغین نامعلوم و ناپیدا است و گمان بر آن است که خانهی کدخدای جعلی، در آن طرف مرز و بیرون از ده ما (افغانستان) است.
«بینوا بیخبر از حال و هوای ده ماست
کدخدا دیر زمانیست که دیوانه شده است»
اصل بر آن است که کدخدا باید از حال و هوای ده با خبر باشد؛ وقتی که کدخدا خانه اش در ده ما نباشد، چگونه از وضعیت باشندگان ده باخبر باشد. این کدخدا نه از ده است و نه هم درد ده را میداند. بدتر از همه که کدخدا، سالیان زیادی است که دیوانه شده و جنون گرفته است. کدخدا بدل به دراکولای خونآشام شده و هر روز از خون مردم بیگناه میآشامد و تنشگی اش رفع نمیشود.
از زمانی که به دیدار خدا رفته و در خانه شده است
خانه را دیده، خدا را نه؛ ولی با همه بیگانه شده است
طالبان از زمانی که با زلمی خلیلزاد – نمایندهی ویژه امریکا برای صلح افغانستان – پیمان امضا کرده اند، گمان میکنند که مالک ده شده اند و قرار است که ده به آنها تسلیم داده شود. طالبان پس از دیدن زلمی خلیلزاد، چنان مغرور شده اند که گمان میکنند به دیدار خدا رفته اند.
«غافل از آن که خدا در همه جای ده ماست
بینوا بیخبر از حال و هوای ده ماست»
آنها خود را نمایندهی خدا بر روی زمین میدانند و خیال میکنند که حاکمان ده استند و تلاش برای پیادهکردن شریعت دارند؛ در حالی که غافل استند؛ خدا همه جای ده است و خدا، خدای همه است و تنها خدای آنها نیست. نه از درد ما میدانند و نه هم میدانند که ما چه میخواهیم.