چند شب پیش مصاحبهی آقای «عطا محمد نور»، یکی از سرانِ جهادی افغانستان را در برنامهی «کاکتوس» دیدم، برنامه را با بیمیلی نگاه میکردم؛ زیرا به خوبی میدانم مردان سیاست در افغانستان چه چیزی میگویند. به عنوان دانشجوی علوم انسانی و کسی که مدام درگیری ذهنی و فکری به مسائل افغانستان دارم، راستش را بخواهید از شما چه پنهان، به شدت غمگین شدم و حسرت خوردم از این که ساعت دست ایشان بیستوپنج هزار دالر میارزد و یادم افتاد با یکی از دوستان چند وقت پیش، راجع به نبود یک فصلنامهی تخصصی و معتبر علوم انسانی در افغانستان صحبت میکردیم و غصه میخوردیم که دانشجویان مقالههای علمی شان را که سالها نتیجهی رنج فکری شان بوده کجا به چاپ برسانند. از همه مهمتر این که مسایل افغانستان نیاز به تحقیقهای روشمند و درست دارد. ما فقط میدانیم افغانستان پر از مسأله است؛ اما دقیقا مسائلش را نمیشناسیم، تفسیر نمیتوانیم، تحلیل و تبیین نیز. به همین خاطر، هیچ سیاستگذاریِ درستی هم برای رفع آنها صورت نمیگیرد.
مثلا یکی از مسائل واکاوی نشده و پیچیدهی جامعهی افعانستان پدیده ی افراطیگری و گروههای تندرو است که در این چند دهه، سایهی مرگ بر سر زندگی انداخته است. ما به راستی چند تا تحقیق درست و حسابی در این زمینه داریم؟ جواب روشن است، تقریبا تحقیقاتی ناچیز. تحقیقی که بیاید تمام ابعاد فلسفی، جامعهشناختی، روانی و اقتصادی این پدیده را بررسی کند، یعنی اول بیاید بگوید این چه هست و بعد وقتی یک پدیده به خوبی شناخته شد، نسخه پیچیدن برای درمانش کار سادهای میشود. سختترین و مهمترین مرحله نیز همین شناخت پدیده است، شناختی که ترسیم دقیق و تفسیر واقعی از پدیده به دست دهد.
چند تا موسسهی تحقیقاتی در افغانستان داریم که با مسایل حیاتی ما درگیر باشند؟ موسسههای خارجی مسأله شان به هیچ وجه ما نیستیم، من به عنوان کسی که چندین سال با این موسسهها به عنوان محقق کار کرده ام، میدانم که اینها منافع خودشان و به اتمام رساندن پروژههای کوتاه مدت شان تنها دغدغه شان است. پروژههایی که پروای شناخت و درمان هیچ دردی را ندارند. برای آنها این مهم نیست که سنگی را بخواهند از پیش پای لنگِ انسان افغانستانی بردارند؛ زیرا به افغانستان احساس تعلق ندارند، افغانستان برای آنان به عنوان مستعمرهایست که میتوانند پول دربیاورند و بعد با جیبهای پر، به کشور خود برگردند. اولین چیزی که تحقیق را تحقیق میکند، درگیری وجودی محقق با مسألهاش است. بگذریم، آسیبشناسی موسسههای تحقیقی و تحقیق در افغانستان، بحث جداگانهایست که داستانش آمیخته با خون دل است. برگردیم به ساعت جناب عطا، راستش فکر میکردم که با این ساعتهای آقای عطا، چه کارها که نمیشود کرد، مثلا میشود چهار پنج تا فصلنامهی تخصصی و معتبر برای علوم انسانی چاپ کرد؛ ما نیروی تحصیلکردهی رشتههای علوم انسانی کم نداریم؛ اما جایی که بشود خروجی و بازده این نیروها را گرد آورد در اختیار نیست. اگر جامعه را به عنوان یک ارگانیسم زنده در نظر بگیریم، دانشگاه و مراکز علمی، تحقیقی ذهن و مغز جامعه است که سایر اعضای این ارگان را هدایت میکند. تعارف که نداریم، ما جامعهای داریم که دچار عقب ماندگی ذهنی شدید است با مغزی کوچک، ذهنی ضعیف، عقلانیت ناپرورده و عواطف تربیت ناشده. در عوض شکمی گنده و باد کرده.
این شکم گنده، همین سیاستبازان هستند که تمام منابع اقتصادی کشور را به خود اختصاص داده اند؛ با افتخار از جهاد و مقاومت صحبت میکنند؛ اما یکبار فکر نمیکنند که دستآورد این جهادشان چه بوده؟ آقای عطا از شما سؤال میکنم دستآورد جهادتان چه بوده؟ جز این که افغانستان را به خرابه تبدیل کردید؟ جز این که ثروت اندوختید و برای قدرت جنگیدید؟ جز این که از افغانستان یک انداموارهی معوج و ناموزون ساختید. خطابم به شماست ولی مخاطب تمام جهادگران اند که هنوز هم با غرور، دچار توهم دفاع از اسلام و دین هستند. همه دیگر این را به خوبی میدانند که اسلام نام و ابزاری برای رسیدن به قدرت بود؛ وگر نه جهاد برای چه اسلامی که ساعت بیستوپنج هزار دالری در دست حاکمی باشد که ۶۰ درصد مردمش زیر خط فقر زندگی میکنند؟ واقعا چطور شبها راحت میخوابید چطور میتوانید این ساعت را به دستتان ببندید و چند تای دیگرش را کلکسیون کنید؛ در حالی که دم از اسلام و جهاد میزنید و در همسایگی ارگ تان، بیوه زنانی غمگین، کودکان کار که ناشاد ترین موجودات عالم اند، در شبی پر غم و بی رنگ، سر بر بالین اندوه و گرسنگی میگذارند؟ وقاحت در چه حد قابل تحمل است؟ در رسانهای همگانی پیش چشم مردمانی گرسنه و خسته با افتخار میگوید، چهار تا ساعت ۲۵ هزار دالری و گرانتر دارم، خب میتوانی وقت را با ساعتی معمولی هم بدانی چند است، میتوانی با یک ساعت ارزان قیمت ببینی که چند دهه، از جهادتان گذشته و ما هنوز گرسنه ایم.
به چه کار آید، این ساعت طلایی که به شما نمیتواند بفهماند که اندکی برای مردم تان ارزش قایل شوید. من از وقتی که به دنیا آمده ام، سلولهای حافظه ام پر از طنین تاریک واژهی جنگ است، چگونه میتوانم فرزندی سالم و عاقل و با کمال تقدیم جامعه کنم؟ شما چندین نسل را به تاراج دادید، چندین نسل قبل و بعد را بر باد دادید. تباه شده ایم، تباهمان کردید. اهالی علوم انسانی خواهش میکنم شما اگر به قدرت رسیدید و در موقفی بودید که میتوانستید ثروتاندوزی کنید و ساعتهای ۲۵ هزار دالری داشته باشید این کار را نکنید، به غریبی و بیچارگی این سرزمین رنج کشیده بیندیشید، به فرهنگ تاراج رفته به عقلانیت رشد نکرده به جهالت پیچیدهی این مملکت و روح تان را با تازیانهی دانش و عقلانیت ریاضت دهید؛ در کشوری که در پایتختش در قلب پایتختش هنوز پل سوختهای در حال سوختن است، ساعت ۲۵ هزار دالری به دست نکنید، که شرم و عار است. نشان نابخردی و توسعه نیافتگی شخصیت است. اصحاب جهاد و قدرت بدانید که ما شما را میبینیم تجزیه و تحلیل میکنیم و به فرزاندان مان حقیقت را میآموزیم. اگر تمام این سرانِ نامردم و رهبرانِ بیمردم ، دستبندهای تجمل شان را به توسعهی علوم انسانی اختصاص دهند، من قول میدهم اتفاقهای خوبی در فکر و فردای جامعه رخ دهد. کمپین جمعآوری ساعتهای ۲۵ هزار دالری کمپین خوبی نیست؟