پایان مذاکره؛ شلیک تير خلاص یا تسلیم شدن به دشمن؟

صبح کابل
پایان مذاکره؛ شلیک تير خلاص یا تسلیم شدن به دشمن؟

نویسنده: ایمان نوری، دانشجوی روابط بين‌الملل

فقدان یک دستگی میان پنج قدرت اصلی شورای امنیت سازمان ملل متحد و متحدان آن‌ها در قضیه افغانستان، بحران اعتماد را به گونه‌ی بی‌پیشینه‌ای به‌میان آورده است.
بارها از وارد شدن افغانستان به یک جنگ داخلی هشدار داده شده است. از همین رو ایالات‌متحده امریکا بیم تکرار شدن تجربه‌ی تلخ و ناکام عراق را در افغانستان با این تفاوت دارد که حمله امریکا به عراق در آن زمان تله‌ی استراتژیک برای امریکا بود؛ اما حالا خروج از افغانستان بزرگ‌ترین خطای استراتژیک امریکا خواهد بود.
اکنون زلمی خلیل‌زاد که در این روزها سر و صدایش نیست به دنبال آن است تا بار امنیتی را بر منطقه تقسیم کند. نقشه‌های جدید در اداره جو بایدن در حال ترسیم شدن است.

قضیه افغانستان پیچیده‌تر از قبل می‌شود
با رها کردن زیرکانه میز مذاکره توسط طالبان و سفرشان به کشورهای منطقه و همچنان سردرگمی هیئت جمهوریت در این مذاکره، کشورهای جهان نگرانی‌شان را به گونه جدی ابراز کردند.
ناتو و جامعه جهانی، کم‌ازکم از دو جهت به این امر به‌عنوان نگرانی نگاه می‌کنند: پایمال شدن اعتدال سیاسی و ایثار و فداکاری طالبان به ایدیولوژی و اربابش پاکستان.
در حقیقت رها کردن میز مذاکره هم‌زمان با آغاز نشست وزرای سازمان ناتو، نقطه عطفی در سیاست داخلی، سیاست خارجی و مسائل منطقه‌ای محسوب می‌شود، روسیه و ایران دیدارهای جداگانه‌ی با سران طالبان داشته‌اند. نگرانی‌ها برجاست زیرا هیچ جناح دخیل در افغانستان تصور نمی‌کردند که روزی طالبان با تیغ موکت بُری از موضع قدرت و زور برای امریکا و حکومت افغانستان خط‌ونشان بکشند. بدون تردید، این سلسله اقدامات ابعاد مختلفی خواهد داشت که به برخی از آن‌ها اشاره می‌شود:
۱: از نظر حقوق بین‌الملل، بدون تردید، این اقدام طالبان مصداق تروریسم است، از کشتارهای هدفمند تا گسترده ساختن حملات‌شان بر گوشه و کنار کشور و حالا هم رها کردن مذاکره؛
۲: طالبان این بار کاملاً ثابت ساختند که گروه تروریستی و اجیر پاکستان هستند (هرچند قبل از این هم هویدا بود گه طالبان تروریست‌اند) که علیرغم شعار چند روز پیش خود که مدعی بود به سمت‌وسوی جنگ نمی‌رود؛ سیاست‌های متناقضی پیش گرفته است. از یک‌سو، بخشی از نیروهای خود را پنهانی از آن‌سوی خط دیورند فرامی‌خوانند و شعار انزواگرایانه سر می‌دهد و از سویی دیگر، آتش جنگی را برمی‌افروزد که دامنه و نتایج آن تحت کنترل خودش هم نیست. هیئت حاکم جامعه جهانی در این جنایت طالبان همسو و هم‌نظر نیستند و بر طالبان این بار به چشم امید به صلح نمی‌بینند. امریکا نیز به‌خوبی می‌داند که پاکستان لانه امن گروه‌های تروریستی و اسلام‌گرایان رادیکال است؛
۳: طالبان با نگه‌داشتن تماس و ارتباط‌شان با گروه القاعده نشان دادند که عملاً تمایلی به صلح و حل‌وفصل مسایل با مردم افغانستان را ندارند، پس بعید بدنظر می‌رسد تا ختم سال جاری، دیپلماسی صلح به سرانجامی برسد. پایان دیپلماسی می‌تواند به معنای آغاز جنگ و ابعاد جدیدی از درگیری باشد؛ امری که بیش از همه، پاکستان و ایران را خشنود خواهد ساخت؛
۴: بدون شک، موجی از نفرت و انزجار بر ضد پاکستان در افغانستان بیشتر از پیش شکل گرفته و نیز ذهن مردم را از اقدامات پاکستان آگاه‌تر خواهد ساخت که مسئول اصلی آثار و نتایج آن کسی جز دستگاه سیاست خارجی و دولت پاکستان نخواهد بود؛
۵: باید دید که آیا این اقدامات طالبان که از اسلام‌آباد دستور می‌گیرند به معنای (مکانیسم فشار) است و یک سلسله عملیات نظامی، امنیتی و تروریستی را به دنبال خواهد داشت یا نه؟ بعداً دولت افغانستان مطابق به آن دست به عمل بالمثل بزند، دولت افغانستان این بار باید تمام اسیران طالبان و سایر گروه‌های تروریستی را به سزای اعمال‌شان برساند و از هرگونه سازش و مصلحت با طالبان خودداری کند.

افغانستان مواجه با تیغ دو لبه
افغانستان شتابان در حال تجربه کردن حساس‌ترین اتفاقات تاریخ خود پس از حمله امریکا به این کشور است. در شروع سال ۲۰۲۰ میلادی، افغانستان شاهد امضای توافقنامه صلح میان طالبان و امریکا، اعلام نتیجه پرحاشیه انتخابات ریاست جمهوری و تحلیف هم‌زمان داکتر عبدالله و اشرف غنی به‌عنوان رییس‌جمهوری افغانستان بوده و برای مذاکرات صلح افغانستان نیز آماده شد؛ اما تمام این اتفاقات به‌جای حل مسائل، ابهامات زیادی را در دل خود خلق کرد.
شرایط مانند تیغ دو لبه است. به این معنی که با بیرون شدن ناتو و امریکا از افغانستان، پروژه تسلیم دهی افغانستان به پاکستان در فاز تکاملی‌اش قرار می‌گیرد؛ اما اگر نیروها خارج نشوند، طالبان با دستور از پاکستان گفته‌اند که فصل جدید جنگ‌های‌شان را آغاز خواهند کرد.
شتاب وقایع، افغانستان را در شرایطی قرار داده که به دلیل ابهام گسترده در چشم‌انداز سیاسی، تصمیم‌گیری برای کلیه بازیگران چه در داخل و چه در خارج دشوار شده است. اشرف غنی و عبدالله و حتی جناح‌های سیاسی نمی‌دانند که نتیجه توافق بین طالبان و امریکا برای افغانستان چگونه خواهد بود. آن‌ها از ادامه حمایت امریکا، پایبندی طالبان به توافقنامه، موفقیت مذاکرات صلح افغانستان و نوع نظام سیاسی آینده افغانستان تصویر روشنی ندارند. آن‌چه می‌دانند این است که شرایط امروز افغانستان بیش از هر چیز به‌روزهای پایانی اشغالی شوروی در این کشور شباهت دارد.
در چنین شرایطی که افغانستان به‌سرعت به‌سوی مذاکرات صلح در حرکت است؛ اما با ابهامات پیچیده و تاریک. شرکت در این مذاکرات بدون وحدت میان جناح‌های درگیر، به معنی ناتوانی در دستیابی به یک خروج مطلوب جهت ثبات و صلح است. ادامه چنین وضعیتی حتی نمی‌تواند نظر گروه‌های درگیر را ازنظر نام افراد شرکت‌کننده برآورده سازد و پذیرش نتیجه آن نیز دشوار خواهد بود. از سوی دیگر شکست این مذاکرات نیز دور از انتظار نیست و ابهامات موجود می‌تواند موجب از دست رفتن کنترل و شدت گرفتن مجدد خشونت‌ها شود. آغاز جنگ داخلی این بار کابوس بس نهایت وحشتناک است که نباید حتی تصورش را هم کرد.
ظاهراً بزرگ‌ترین نقطه‌ی ضعف برای کابل، سیاست سازش و مدارا بوده است، رهایی ۵۵۰۰ زندانی طالب علناً کابل را در موضع ضعیف قرار داد.
آن‌چه مسلم است این است که ادامه این‌گونه سیاست و عدم قطعیت در سیاست افغانستان، تنها به سود طالبان بوده و می‌تواند با فاجعه سیاسی برای سایر جناح‌ها پایان بیابد؛ اما هر دو بازیگر می‌توانند با یکدیگر همکاری کرده و از نتیجه متعادل پیروزی بهره‌مند شوند؛ اما با رقابت با یکدیگر به باختی مشترک دامن خواهند زد.
پاکستان به دنبال سیاست نفرت افگنی برای سودآوری پاکستان از طریق طالبان سیاست «نفرت افگنی جهت سودآوری» را در پیش گرفته است. بنا بر گفته‌ی یکی از هیئت‌های مذاکره‌کننده حکومت، در وقفه‌ی دور اول مذاکرات دوحه، با رفتن طالبان به اسلام‌آباد و سپس برگشت‌شان به دوحه، رفتارشان در برابر هیئت جمهوریت فوق‌العاده به جهت منفی تغییر کرد، پاکستان برای طالبان گفته که امارت آمدنی است و جدیت خروج امریکایی‌ها از افغانستان همچنان به قوت خود پابرجاست حالا هم طالبان میگویند که دیگر نیازی به مذاکره نیست، نشانی دیگر نگرانی، آمادگی ارتش افغانستان و طالبان به فصل جنگ در بهار سال آینده است.
آینده احتمالی افغانستان در نگاه ناتو
امریکا بدین باور است که نباید با عجله و بی‌نظمی افغانستان را ترک گفت، امریکا و سازمان ناتو عملاً به این نتیجه رسیده‌اند که با بیرون شدن‌شان از افغانستان، این بار سروکله چینی‌ها در کنار پاکستانی‌ها نیز پیدا خواهد شد.
هدف از حضور ناتو در افغانستان، خارج شدن این سازمان نظامی از چوکات منطقه‌گرایی و تبدیل‌شدن به یک سازمان جهانی تحت چتر سیاست‌ها با برنامه‌های امریکا است. درواقع کشورهای اروپایی که ساختار سازمان ناتو را تشکیل می‌دهند با واگذاری رهبری نیروهای مستقرشان در افغانستان به ناتو تلاش کردند به‌عنوان قطب تأثیرگذار نظامی در مناطق مختلف به‌صورت منسجم و پراکنده حضور داشته باشند.
هدف دیگر ناتو از ادامه حضورش در افغانستان علاوه بر تثبیت گسترش حوزه جغرافیای سیاسی خود به شرق و تبدیل افغانستان به پایگاه نظامی غرب در منطقه راهبردی هم‌مرز با روسیه، ایران، چین و هندوستان است. ناتو این را به‌خوبی می‌داند چنان‌چه اگر از افغانستان خارج شود هرگز فرصت تاریخی برای بازگشت به این منطقه را نخواهد یافت و باید برای همیشه با این منطقه خداحافظی کند.
در سال ۲۰۰۳ میلادی امریکا با واردکردن سازمان ناتو به کشور افغانستان عملاً تلاش کرد تا بار مسئولیت‌های امنیتی خود را در این کشور با شرکای اروپایی‌اش تقسیم کند؛ و همچنان این تلاش ادامه دارد.
هدف دیگر ناتو در افغانستان تلاش برای تسلط بر رقبای جدی و فراوان غرب در پهنه آسیا است. قاره کهن آسیا که قرن جدید، قرن داستان‌های آن خوانده می‌شود نه‌تنها با اقتصادی‌های رو به رشد همچون در چین و هندوستان روبرو است بلکه این کشورها در کنار ادیان سنتی‌ای چون: یهودیت، مسیحیت و اسلام، دارای هویت فرهنگی با افق جهان‌گرایی دارند که تهدیدی بالقوه در برابر هژمونی غرب تلقی می‌شود.