سیاست پیوسته به اساس منافع کشوری در حال تغییر است و استراتیژی سیاسی، باید پیوسته در حال بازبینی و پوستاندازی باشد؛ اما خطومش سیاسی، اگر بر محور منافع و با چرخش قدرتها «بر اساس سلطه» تغییر شکل بدهند و ماهیت شان حتا به اساس جبر دستخوش دگرگونی شود، آن سیاست را کانفورمیزم -همنوایی در هر زمان- و یا هم اپورتونیزم «فرصتطلبی» میخوانند.
این نوشته سعی بر آن دارد تا از کنشها و واکنشهای سیاسی کشور، روش رفتار سیاستمداران را نظر به دو مؤلفهی مشهور سیاسی بررسی کند و از این دریچه، به سیاست رفتاری سیاستورزان کشور بپردازد. سیاست، پدیدهای پویا است و بر اساس اصول و برنامه انعطافپذیری را امر موجه میپندارد؛ اما پویایی زمانی شامل حال سیاست چرخشی و انعطافپذیر میشود که دگرگونی یا تغییر شکل دیدگاههای سیاستمداران بر اساس منافع توده یا کشور باشد؛ در غیر این صورت، همان برداشت کانفورمیست -حزب بادی- و یا هم اپورتونیزم -فرصتطلبی- روش رفتاری این گونه سیاستورزی میشود.
در نخست، میخواهم تعریف رایج از سیاست حزب بادی و فرصتطلب را بیاورم و پس از آن، به دنبال آسیبشناسی اینگونه سیاست و معمول بودن آن در افغانستان بروم.
کانفورمیزم -همشکلی و همنوایی- به نوعی رفتار سیاسی اطلاق میشود که منطبق بر پروپاگاندای رسمی برای رسیدن به اهداف و سود شخصی، از سوی کانفورمیست سر میزند.
اپورتونیزم -فرصتطلبی- یکی از اصطلاحات مرسوم در ادبیات سیاسی است که اهل فن، آن را به تغییر جهت دادن بر حسب دگرگونی اوضاع و همچنین به خاطر سود شخصی تعریف کرده اند.
در ساحت این دو نوع سیاست، اخلاق امر پذیرفته شده نیست؛ یا بهتر است بگویم: اخلاق رفتاری این دوگونهای از سیاستورزان، هر عمل را انجام میدهند تا وضعیت را به نفع خود داشته باشند؛ حتا اگر آنچه انجام میدهند علیه منافع علیای کشوری باشد. در یک کلیت اما کسانی که مبتنی بر این دو گونه سیاست عمل میکنند، مصداقهای بیشمار رفتاری دارند؛ مثلا، عوامفریبی زیرکانه، یکی از مصداقهای معمول این کانفورمیستها و اپورتونیستها است.
زمانی که مصادیق پدیدهای بر اساس عوامفریبی شکل بگیرد، فرایند این پدیده در درازمدت میتواند چقدر خطرناک باشد؟ ما در افغانستان بسیار دیده ایم که سیاستورزان به گونهای هوشیارانه خود را همسو با مردم دانسته اند و در پشت میزهای خطابه، به گونهای با دلسوزی خاص گریسته اند و همین که توانسته اند احساس مردم را به سود خود بچرخانند، احساس موفقیت داشته اند.
اکنون تعریفی که از کانفورمیزم و اپورتونیزم و مصادیق این دو پدیده در ذهن شما شکل گرفت، کدام حزب و شخصیت سیاسی با قیافهی حقبهجانب در مقابل چشمان تان سبز شد؟ شاید پاسخ اکثریت حزبها و سیاستمداران کشور باشد. بدون شک اگر ماهیت سیاست افغانی را ریزبینانه نگاه بکنیم در همین دو تعریف خلاصه میشود؛ سیاستی که هیچ ارزش اخلاقی را نمیشناسد و نظر به توازن قدرت، میتواند چرخش صدوهشتاد درجهای داشته باشد.
وضعیت پیشآمده را نمیتوان جدا از رفتار سیاستورزان کشور و رفتار سیاستورزان کشور را جدا از این دو اصطلاح سیاسی دانست.
در این دو نوع سیاست، اصل سازشگری و افول اخلاقمحور رفتار اصلی است؛ حالا گذشتههای دور را رها کرده و اگر کلان رخدادهای سیاسی کشور را در همین چند سال اخیر بررسی کنیم، میتوانیم به سادگی مصداقهای اصل سازشگری و افول اخلاقی را در برخوردهای سیاسی کشور دریابیم.
انتخابات همواره در کشور یکی از چالشهای سیاسی بوده است؛ در این برهه، سیاست سازشگر در انتخابات سخن نخست را میزند؛ امرالله صالح، یکی از جدیترین منتقد رییس دولت کنونی بود. در دور اول ریاستجمهوری اشرفغنی، امرالله صالح، سیاستهای او را سیاست تبعیضی میدانست؛ اما در دور دوم به عنوان معاون اول در تکت انتخاباتی اشرف غنی وارد کارزار انتخاباتی افغانستان شد. قصهی مارشال دوستم و اشرف غنی، مصداقهای رفتاری رییسجمهور کرزی، مصداقهای رفتاری عطا محمدنور و داکتر عبدالله … جدای از این دو اصطلاح سیاسی نمیتواند باشد.
اکنون که وضعیت کشور بسیار حساس است و قرار است دشمنهای دیرین مردم افغانستان کشور را دوباره به دههی ۹۰ برگرداند، موقف سیاسیون کانفورمیست ما چه خواهد بود؟ سازش با تفکر طالبانی یا مجادله برای ارزشهای حقوقبشری و انسانی در کشور؟