گرایش‌های مکنون قومی طالبان و عدم باورمندی‌ به کثرت‌گرایی

صبح کابل
گرایش‌های مکنون قومی طالبان و عدم باورمندی‌ به کثرت‌گرایی

نویسنده: سید علی اکبر حیدری

پیش‌روی ارضی طالبان طی ماه‌های اخیر و احتمال مسلط‌شدن دوباره‌ی این گروه بر سرنوشت سیاسی مردم افغانستان، بحث‌های بسیاری را در محافل علمی، سیاسی و رسانه‌ای به میان آورده است. یکی از مهم‌ترین بحث‌ها، این است که آیا طالبان برعکس گذشته، تنوع و تکثر قومی، مذهبی، زبانی و… در کشور را درک کرده اند؟ آیا مثل گذشته، گرایش‌های مکنون قومی هنوز نزد آن‌ها زنده است و دید برتری‌طلبی قومی و تمامیت‌خواهی دارند؟ به عباره‌ی دیگر، آیا طالبان به کثرت‌گرایی باورمند شده اند؟ آیا افغانستان را در حد قوم پشتون می‌خواهند؟ برای حل این گفتمان و پاسخ به پرسش‌های فوق، نیاز است تا نخست به تاریخ روابط سیاسی اقوام در امارت اسلامی و ساختار سیاسی و عمل‌کردهای آن بنگریم. سپس ترکیب فعلی هیئت رهبری -دفتر سیاسی طالبان در قطر، شورای کویته و فرماندهان نظامی- این گروه و عمل‌کردهای سیاسی و نظامی‌شان را بررسی کرده و روی آن تأمل کنیم.

نخست: روابط سیاسی اقوام در امارت اسلامی و ساختار سیاسی آن

بررسی روابط سیاسی اقوام در افغانستان، نشان می‌دهد که این کشور طی سه صد سال گذشته، از منازعات قومی، امپریالیزم نژادی، فساد سیاسی و نزاع‌های سلطه در سلسله‌های خاندانی رنج برده و تنوع قومی، مذهبی، زبانی و قبیله‌ای برای این کشور پیامد منفی داشته است. در طول تاریخ سیاسی معاصر افغانستان، میان قوم حاکم و اقوام محکوم، رابطه‌‌ای یک‌سویه برقرار بوده و قوم حاکم، کوشش کرده است تا با درانحصارقراردادن همه امکانات، سایر اقوام را از امتیازات حکومتی محروم کند. از همین جهت، سایر اقوام، بیش‌تر وقت‌ها با نظام سیاسی حاکم هم‌سویی نشان نداده که این، سبب ایجاد شکاف‌ها و تعارض‌های عمیق قومی در افغانستان شده است.

امارت اسلامی طالبان هم‌زمان با این که از این امر مستثنا نبوده؛ بل  شاخص‌هایی چون برتری‌طلبی قومی، تمامیت‌خواهی، فساد سیاسی، شکاف‌های اجتماعی، محرومیت‌های سیاسی، رفتارهای ارباب‌مآبانه و… در امارت طالبان برجسته‌تر از سایر حکومت‌ها بوده است. طالبان در آغاز تأسیس امارت اسلامی، با این شعار که «دوستی و دشمنی آنان به خاطر خداست، نه به خاطر قومیت و زبان»، تلاش داشتند تا وابسته به گروه قومی خاصی شناخته نشوند؛ اما دیری نگذشت که گرایش‌های مکنون قومی‌شان آشکار شد. سخنان عبدالمنان نیازی که گفته بود؛ «تاجیک‌ها به تاجیکستان بروند، اوزبیک‌ها به اوزبیکستان بروند و هزاره‌ها به گورستان»، اوج گرایش قومی این گروه را نشان می‌دهد.

جالب این جا است که طالبان، پشتون‌های درانی را نیز نسبت به پشتون‌های غلجایی برتر می‌دانستند و نسبت به آن‌ها، تعصب و تبعیض داشتند. از همین رو، در بسیاری از مناطق پشتون‌نشین جنوب مانند مناطق هزاره‌نشین یا اوزبیک و تاجیک‌نشین، به شکل نیروهای بیگانه و اشغالگر رفتار می‌کردند. آن‌ها هرگز سعی نکردند تا بین خود و مردم رابطه‌ای هم‌راه با تفاهم برقرار کنند.

در شورای عالی امارت اسلامی طالبان، از میان ده عضو اصلی، نه تن پشتون بودند و تنها یک نفر تاجیک به اسم مولوی سید غیاث‌الدین در ترکیب این شورا حضور داشت. همین طور شورای کندهار که هرگز آمادگی پذیرش غیرپشتون‌ها را پیدا نکرد و نتوانست از منافع کل اقوام در کشور نمایندگی کند. علاوه بر آن، اعضای کابینه‌ی وزاری کفیل -شورای کابل- و شورای نظامی در امارت اسلامی طالبان، تقریبا همه پشتون بودند و حضور سایر اقوام در این شوراها، از یک یا دو نفر تجاوز نمی‌کرد. پست‌های کلیدی امارت اسلامی طالبان، بیش‌تر به مردم کندهار و ارزگان اختصاص داشت و این عناصر، با مردمان مناطق دیگر رفتار ارباب‌مآبانه داشتند. در امارت اسلامی طالبان، پشتون‌ها بدون توجه به تحصیل یا مهارت‌شان، جای‌گزین دیوان‌سالاران تاجیک، اوزبیک و هزاره می‌شدند و معاش‌شان بیش‌تر از کارمندان غیرپشتون بود. استخدام‌ها و تقرری‌ها با شاخص رابطه‌گرایی صورت می‌گرفت و تنها رابطه در تقرری‌ها، داشتن یک سفارش‌نامه از مولوی‌هایی بود که در اریکه‌ی قدرت لنگر انداخته بودند. جابه‌جایی‌های گروهی در اداره‌های حکومتی طالبان، معمول بود و سیستم «اندیوالی» به کثرت مورد استفاده قرار می‌گرفت.

با توجه به آن چه گفته شد، روابط سیاسی اقوام در زمان امارت اسلامی طالبان، رابطه‌ی ارباب و رعیت و امارت اسلامی، بر پایه‌ی همین فلسفه شکل گرفته بود؛ حتا در میان طالبان، کسانی بودند که قدم فراتر نهاده و حق زندگی‌کردن را برای اقوام غیرپشتون قایل نبودند. قتل عام هزاره‌ها در غرب کابل، بلخ، دره‌ی صوف، غزنی و… مصداقی بر این ادعا است. از همین رو، بسیاری‌ها بر این باور اند که ستم‌های طالبان، نسبت به اقوام غیرپشتون در دوره‌ی حکومت‌شان، خیلی بیش‌تر از دوره‌ی عبدالرحمان خان بوده است.

دوم: ترکیب کنونی رهبری طالبان و عمل‌کردهای سیاسی و نظامی آنان

طالبان امروز نیز مدعی نمایندگی از قوم خاصی استند و به کثرت‌گرایی باور ندارند. آن‌ها از پذیرفتن جامعه‌ی کثرت‌گرا می‌ترسند؛ زیرا، قدرت در جامعه‌ی کثرت‌گرا، به لایه‌های مختلف توزیع می‌شود و طالبان، قادر نخواهند بود که دیدگاه تمامیت‌خواهی و برتری‌طلبی قومی خویش را در عمل پیاده کنند. به عبارت دیگر، رهبری یا قشر استراتژیک طالبان، فعالیت سیاسی و یک‌جاشدن با جامعه‌ی کثرت‌گرا و همسایه‌شدن با احزاب و جامعه‌ی مدنی را، بزرگ‌ترین تهدید علیه حکومت‌شان می‌دانند. این موضوع را می‌توان در ترکیب رهبری طالبان مشاهده کرد. ترکیب رهبری طالبان هنوز مثل گذشته قومی است و اکثریت مطلق رهبران تصمیم‌گیرنده‌ی این گروه در شوراهای کویته، قطر و… پشتون استند. علاوه بر این، با وجود این‌ که، اکثریت جنگ‌جویان طالبان در صفوف شمال، شمال‌شرق و غرب غیرپشتون استند؛ با آن هم، توسط فرماندهان پشتون کنترل می‌شوند و قدرت تصمیم‌گیری ندارند. البته نباید از مطالب فوق سوء برداشت شود؛ زیرا مخاطب نویسنده، یک گروه خاص است، نه قوم پشتون.

عمل‌کرد طالبان نیز طی سال‌های اخیر، ثابت کرده است که این گروه تنوع و تکثر قومی، مذهبی، زبانی در کشور را درک نکرده است. قتل ده‌ها خبرنگار، ترور صدها عالم دین، کشتن استادان دانش‌گاه، فعالان جامعه‌ی مدنی و روشن‌فکران توسط این گروه، بهترین مصداق این ادعا بوده و گویای این حقیقت است که طالبان از کثرت‌گرایی هراس دارند.

حمله‌های هدف‌مند انتحاری و انفجاری بر قوم خاصی –هزاره‌ها- و شناسایی و کشتن عابرین هزاره در جاده‌ها و وسایط نقلیه از سوی طالبان، هنوز حامل انتقال همان پیام عبدالمنان نیازی –هزاره‌ها به گورستان بروند- است.

از آن چه گفته شد، چنین نتیجه گرفته می‌شود که گرایش‌های مکنون قومی هنوز نزد طالبان زنده است و این گروه، هنوز احساس برتری‌طلبی قومی دارد. این گروه هنوز افغانستان را در حد قوم پشتون می‌خواهد و به تنوع و تکثر قومی، مذهبی، زبانی و… باور ندارند. آن‌ها تا به حال درک نکرده اند که افغانستان یک کشور چندقومی است و به همه اقوام این کشور تعلق دارد. عنصر قومیت در نزد طالبان، آن قدر پایدار و مستحکم است که به هیچ بهایی حاضر نیستند، از آن چشم‌پوشی کنند. با این وجود، از گروهی که این گونه منفعت‌جو و قوم‌گرا است، توقعی جز این که چوب حراج به نشان و نماد جمعی و عمومی بزند، نیست و حقوق سیاسی و انسانی اقوام و اقلیت‌ها، برای آنان مفهومی ندارد.