نویسنده: پوهنمل سترجنرال مجتبی پتنگ-وزیر داخله پیشین
فضای دگرگونهی این روزهای رسانهها، مطبوعات و بهویژه فضای مجازی، سردرگمی کمسابقهای را میان مردم افغانستان بهوجود آورده است. این جو، علاوه بر سردرگمی و بیباوری-بهویژه به حکومت- مردم را دچار ابهام، پریشانخاطری و تفرقه-میان همدیگر- نیز کرده است.
با اینکه بهنظر میرسد آبشخور فضای بهمیان آمده، بیشتر از گوشهوکنار و تریبونهای خودیها سرچشمه گرفته است؛ اما قضاوت اینکه چنین فضای بهشدت خطرناک آگاهانه-دستوری- صورت گرفته یا از روی ناآگاهی، بسیار دشوار است.
تردیدی نیست که دستهای پشت پرده و بازیهای استخباراتی منطقهای، تمامی جنگهای افغانستان را پشتیبانی و چهبسا رهبری کرده اما؛ پروژههای خرد و بزرگ بسیاری در درون خاک افغانستان فعالیتهای خصمانهای را بهپیش میبرند که شهروندان کشور با آنها آشنایی کمتری دارند. بهجرئت میتوان گفت که مهمترین عامل تفرقه و بیباوری مردم-نسبت به همدیگر- و جنگ روانی، دستهای بیگانه است.
شهروندان افغانستان ناخودآگاه در جنگها و بازیهای استخباراتی پیشقراول شده و مورد هدف جنگهای سرد، گرم و نیابتی همسایگان، منطقه و قدرتهای کلان جهانی قرار گرفتهاند. پالیسیسازان بیرونی با جنگ و روایتسازی، از احساسات مردم استفاده کرده و ارادهشان را در دست گرفتهاند.
مسایل قومی، زبانی، عقیدتی، سمتی که آنهم ماحصل حوادث تاریخی گذشته و جنگهای چهار دهه اخیر کشور بر وفق مراد پالیسیسازانِ اکثراً منطقهای صورت گرفته است.
با آنکه دستهای بیگانه با قوت تمام در این کشور کار میکنند، با آنهم بیشتر شهروندان امروزی، حتا آن عدهای که کمتر مسایل سیاسی را دنبال میکنند، آگاهی بالایی درباره پالیسیهای دستهای پشت پرده یافتهاند.
با اینهمه، تعدادی از دستاندرکاران دستگاه ديپلوماتیک، کارگزارن سیاسی، رهبران، فرهنگیان، علما و شهروندانی که با این بازیها کموبیش آشنایی دارند، هنوز که هنوز است لب و زبان به سخن نمیگشایند و خاموشی اختیار کرده و اذهان عام مردم را روشن نمیسازند. این بیتفاوتی، درگذشته و امروز پرسشبرانگیز، قابلمحاسبه و پیگیری است.
شهروندان کشور در تاریکی و سردرگمی مسایل سیاسی و تشخیص دشمن قرار گرفتهاند؛ زیرا نبودن و تشخیص اطلاعات است که زمینههای تقابل و بیتفاوتی در مقابل منافع ملی دامن زده میشود.
در بیشتر موارد، این پروژهها با یاری افرادی که از خون ملت تغذیه و صاحب جاه و جلال شدهاند، انجام میشود. این خودیها هستند که اهداف بیگانگان؛ سازماندهی و رهبری جنگهای روانی و استراتژیک به گونهی سامانمند پیاده میکنند.
به نسبت پایین بودن سطح بینش ملی و فراملی و نیز کمبود سواد در کشور ما که بازهم توسط مداخلات کشورهای معلومالحال صورت گرفته است، مردمان این کشور را از پیش رفتن بازداشته است.
درواقع، قربانی تمامی بازیهای استخباراتی منطقهای و دستهای پشت پرده، همین مردم بیدفاع، بیبضاعت و فقیری بودهاند که تا به امروز-در عصر ۲۱- هنوز از هیچ زیربنایی، تقریباً در هیچ زمینهای برخوردار نیستند.
تجاربی که از جنگهای استخباراتی، اقتصادی، جنگهای روانی و جنگهای گرم و سرد در کشور-طی دهها- بهدست آمده، نشان میدهد که کارگزاران سیاسی، بهویژه آنهایی که ناآگاهانه و احساسی در پشت تریبونها گلو پاره میکنند، آب در آسیاب دشمن میریزند. درواقع این عده که در میان سیاستمداران امروزی تعدادشان کم هم نیست، دست سوم دشمناند. آنها بهجای پرداختن بر امور کشور، با ایجاد تنش و آشوب-بهخصوص در رسانهها و فضای مجازی- علاوه بر اینکه مردم را به جان همدیگر میاندازند، دست دشمن را نیز در جنگهای استخباراتی و روانی بالا نگه میدارند.
این شیوه به سود مردم افغانستان نیست؛ چون عقب این برنامهها بیشتر دشمنان قرار دارند و نظارهگر نتایج مأموریتشان هستند. راه برونرفت از این معضل پیچیده را میتوان در یک اجماع ملی-متشکل از تمام اقشار و اقوام- دانست. اقشار، اقوام و گروههایی که با بطن و متن جامعه و منافع ملی و کشوری آشنایی داشته و به آن پایبند باشند.
این اجماع ملی مکلف بر آن باشد که استراتژیهای درازمدت سیاسی، نظامی، اقتصادی و فرهنگی کشور را با ابعاد گسترده آنکه بیانگر یک افغانستان باثبات، مستقل و امن است را تدوین کند.
پسازآن، این اجماع ملی میتواند راه را برای رسیدن به یک اجماع منطقهای و اجماع بینالمللی باز کرده و از موضع اجماع ملی خویش با دعوتها و نشستها دفاع کند.
درواقع، این نسخه میتواند یکی از راهحلها و در راستای رسیدن به یک افغانستان باثبات باشد. همچنان، داشتن اجماع منطقهای و بینالمللی در چارچوب یک دیپلوماسی فعال، جسور و پویا در سازمان ملل، منجر به شخصیتیابی و اهمیت یافتن کشور نیز میگردد.
از سوی دیگر، وطن عزیز ما افغانستان نیز در جغرافیای سیاسی جهان بهعنوان یک کشور عاری از جنگ و خصومت و یک کشور مستقل، متمدن، باعزت و پابند به ارزشهای بینالمللی، به جهان معرفی میشود.