نگاهی جامعه شناختی به افول احزاب قومی- سنتی در افغانستان

صبح کابل
نگاهی جامعه شناختی به افول احزاب قومی- سنتی در افغانستان

نویسنده: سید محمد فیروزی

حزب سیاسی، مثل سایر مفاهیم درحوزه‌ی علوم اجتماعی با تعّدد تعاریف رو به رو است. «ماکس وبر» جامعه‌شناس شهیر آلمانی، حزب سیاسی را چنین تعریف کرده است: احزاب، جمعیت‌های اختیاری اند که با اعضای‌شان می‌کوشند، رهبران خود را به قدرت برسانند تا از این راه به پاره‌ای از امتیازهای مادی و معنوی دست یابند. حزب محل تجمع افکار، اندیشه‌ها، دیدگاه و خواست‌های افرادی است که آن ‌را تأسیس یا تشکیل نموده است. حزب را جمعیت سیاسی نیزگفته اند. یعنی افرادی‌که شمولیت حزبی دارند، همه افراد سیاسی اند.

به موازات برداشت‌ها وتبیین‌های متفاوت از مفهوم و ماهیت حزب سیاسی، درمورد سرآغاز و تاریخ پیدایش احزاب سیاسی نیز، تلقی‌های مختلف صورت گرفته است. برخی‌ها، فعالیت‌های سیاسی و تجمع افراد را درمیدان‌های عمومی شهرهای یونان باستان، نخستین ریشه‌های حرکت‌های سیاسی درقالب حزب می‌دانند. برخی‌ها، تاریخچه‌ی حزب سیاسی را به موازات شکل گیری نخستین سلسله ازحکومت‌های منظم در تمدن‌های بشری و موجودیت شکاف‌های سیاسی، اجتماعی واقتصادی قلمداد کرده اند. اما؛ احزاب نوین و سازمان یافته، سابقه‌ی بیشتر از تاریخ مدرنیته ندارند.

سابقه‌ی فعالیت‌های حزبی در افغانستان نیز با روایت‌های گوناگون مواجه است. در تاریخ غبار (افغانستان درمسیرتاریخ) و در تاریخ فرهنگ (افغانستان درپنج قرن اخیر)، نخستین حرکت‌های سیاسی، مشابه به حزب سیاسی را در دوره‌ی امانیه، می‌توان یافت. برخی‌ها نخستین فعالیت‌های سیاسی خارج از چارچوب حکومت را در زمان امیرعبدالرحمن خان تشخیص داده اند که با سرکوب قهارانه‌ی شخص شاه مواجه شده و همه‌ی اعضای آن حرکت سیاسی، اعدام شدند؛ اما به صورت ملموس در هفتمین دوره‌ی قانون‌گذاری، در دهه‌ی ۱۳۳۰ خورشیدی تعدادی از احزاب ملی به نام‌های (حزب ندای حق و حزب‌وطن با گرایش فارسی و حزب جوانان بیدار با گرایش ملی) عرض اندام کردند. دردهه‌ی دموکراسی تا کودتای سفید محمدداوود خان (۱۳۵۲) خورشیدی، احزاب فضای بیشتری برای تأسیس و فعالیت

داشتند و بدین سبب، تعدادی از احزاب سیاسی؛ اسلام گرا، ناسیونالسیتی و کمونیستی به فعالیت‌های سیاسی آغاز کردند. انقلاب خونین هفتم ثور۱۳۵۷ خورشیدی، تحول عظیمی را در تاریخ احزاب سیاسی رقم زد. تجاوز اتحاد جماهیر شوروی سابق به افغانستان، فضای سیاسی- اجتماعی افغانستان را عوض کرد. به نظر می‌رسد اولین بار توده‌های مردمی با اسم و رسم حزب سیاسی در این دوره، آشنایی پیدا کرده باشند. احزاب خلق و پرچم و احزاب جهادی که عمدتاً در خارج ازکشور سازمان‌دهی، تجهیز فکری و مادی شده بودند، برای عضوگیری ازمردم به جامعه مراجعه کردند. احزاب پانزده گانه‌ی جهادی که بعداً تعدادی منشعب، تعدادی مضمحل و تعدادی با هم متحد شدند، درکشورهای همسایه‌ی ایران و پاکستان یا ایجاد و یا دفاتر و نمایندگی‌های فعال داشتند. در واقع این احزاب سنتی- قومی کم و بیش چهارده سال، با تمویل مادی و معنوی کشورهای بیرونی، فعالیت‌های نظامی- سیاسی در افغانستان داشته اند.

تاریخ نوین سیاسی افغانستان (بعد از ۲۰۰۱ میلادی)، تحول شگرفی در رشد کمی سازمان‌های سیاسی، به‌نام احزاب سیاسی را شاهد بوده است. تقسیم امتیازهای عمومی به احزاب، انشعاب درونی احزاب بزرگ‌تر، مُد شدن مالکیت حزبی، باج دهی حکومت حامد کرزی به احزاب و دلایل مشابه دیگر، سبب ایجاد شماری بیشتر از سازمان‌های سیاسی، به‌نام احزاب تا مرز ۱۶۲ حزب رسید. هر چند، بعداً با تعدیل قانون احزاب سیاسی، تعدادی ملغا و تعدادی با کمبود بودجه و شکست‌های دیگر، تاب مقاومت برای ادامه‌ی حیات نیاورده و هم اکنون مطابق به گزارش وزارت عدلیه که مسؤولیت ثبت و راجستر احزاب سیاسی را دارد، تعداد هفتاد حزب سیاسی رسمی- قانونی در افغانستان وجود دارند. تا این دم، وضاحتِ اندک در مورد ماهیت احزاب، تاریخچه و پیدایش احزاب بود تا مسیر خواننده گرامی، به بحث اصلی هموار شود. منظور این نبشته از احزاب سنتی- قومی، همانا احزاب مطرح جهادی، قومی و شرکای اصلی قدرت سیاسی در تاریخ نوین سیاسی افغانستان است. احزابی که ادعای مردمی بودن، بانک‌های رای بودن و ادعاهای میلیونی دارند. انتخابات پارلمانی ۱۳۹۷ وانتخابات ۱۳۹۸ ریاست‌جمهوری و برخی از اتفاق‌های سیاسی- اجتماعی دیگر نشان داد که این احزاب رو به زوال بوده و مردم با این سازمان‌های سیاسی، همراهی ندارند. برای مستند ساختن این مدعا، چند ادله‌ی عینی به بحث گذاشته می‌شود.

۱- بانگاهی تاریخی به پیدایش و فعالیت‌های این احزاب، در می‌یابیم که این مجموعه‌ها یا سازمان‌های سیاسی و شبه نظامی، ماهیت حزبی نداشته و خلاف واقعیتِ بنیادین احزاب سیاسی، صرف برچسب و لایه‌ای از یک حزب سیاسی را برچهره‌ی شان چسپانده بودند. شرایط اجتماعی- سیاسی دهه‌ی ۵۰ و ۶۰ سده‌ی ۱۳۰۰ خورشیدی، واجد ظهور و پرورش این همه احزاب نبوده است. از سوی دیگر، کشورهای مخالف گسترش سوسیال-کمونیزم، برای جلوگیری ازگسترش کمونیزم به کشورهای همسایه‌ی افغانستان، این گروه‌های قومی را تجهیز و با چهره‌های احزاب سیاسی، برای شان تبلیغات می‌کردند. چند ایراد به جریان فعالیت‌های این احزاب از آغاز تا کنون وارد است.

الف- این احزاب با کشورهای بیرونی و مخصوصاً با سازمان‌های استخباراتی ممالک دور و نزدیک، ارتباط تنگاتنگ مالی و فکری داشته و شاید تا حال داشته باشند.

ب- از آغاز فعالیت‌های شان تا اکنون، افراد مسلح و شبه نظامی داشته و در بسیاری از جنگ‌های داخلی نقش برجسته‌ی را ایفا کرده اند. درحالی‌که به قول «کاتز ومایر»، ماهیت اصلی حزب، مدنی بودن آن است. چنانچه قانون اساسی و قانون احزاب سیاسی افغانستان نیز تاسیس احزاب را بدون داشتن اسلحه و افراد مسلح پیش‌بینی کرده است.

ج- این احزاب از آغاز تا کنون، ملی و همه شمول نبوده و به احزاب قومی و تا اندازه‌ی خانوادگی- دودمانی تنزیل کرده اند. درحالی‌که یکی از ویژگی‌های احزاب، غیردودمانی بودن آن است. چنان‌چه «اشپنگلر» معتقد است که حزب در همه جا نقطه‌ی مقابل و مخالف جدی نظام‌های دودمانی است.

د- دموکراتیک نبودن این احزاب نیز با سوال‌های جدی مواجه است. برخی از این احزاب، تا حال هیچ انتخابات درون حزبی را تجربه نکرده اند، تعدادی از این احزاب، بیش از چهل سال رهبری واحد و ثابت را تجربه کرده اند. درحالی‌که یکی از ویژه‌گی‌های مهم احزاب سیاسی، انتخابی بودن اعضا و تشکیلات آن است.

ه- سازمانی نبودن این احزاب نیز یکی از خلاهای است که کمتر به آن پرداخته شده است. حزب در درجه اول، یک سازمان است؛ سازمان دارای اهداف، مقاصد، برنامه، قواعد، تشکیلات منظم، سلسله مراتب، سیستم نظارت، پاسخ دهی و… است. به نظر می‌رسد، این احزاب به شکل سنتی و اربابی اداره می‌شوند.

و- معلوم نبودن منابع مالی و تأمیناتی این احزاب نیز پرسش برانگیز است. هرچند قانون احزاب سیاسی، به آشکارا بودن منابع تمویل احزاب سیاسی، تاکید کرده است؛ اما در عمل دیده می‌شود، تأمین مالی این احزاب با منابع قانونی-رسمی و آشکارا، همراه نیست.

ز- فقدان برنامه‌های سیاسی- ملی و استراتیژیک، چنانچه شواهد نشان می‌دهد که این احزاب، فقط در دوران انتخابات‌ها، به صورت فصلی و گذرا ظاهر می‌شوند. تا حال این احزاب برای بن‌بست‌های پیش آمده، آینده‌ی سیاسی کشور و آینده‌ی سیاسی خودشان و برای سایر معضلات ملی، کدام طرح و برنامه نداشته اند.

درمجموع به نظر می‌رسد که این احزاب یا بهتر بگویم سازمان‌های سیاسی و شبه نظامی، متناسب با نظام‌های دموکراتیک نیست و در چنین فضایی بقای شان با خطر مواجه است. احتمالاً کش و قوس سیاسی اخیر، این احزاب در ارتباط با انتخابات ریاست‌جمهوری، تلاشی است برای بقا و ادامه‌ی حیات سیاسی این سازمان‌ها و رهبران آن.

۲- جاذبه‌های اجتماعی این احزاب روز به روز رو به زوال است، جامعه شناسان احزاب سیاسی معتقدند که احزاب سیاسی، برای گسترش و نفوذ درلایه‌های اجتماعی، نیاز به جاذبه‌های اجتماعی دارند. شواهد و قرائن کافی نشانگر زوال جاذبه‌های اجتماعی این احزاب است. در کنار نداشتن برنامه‌های ملی و همه شمول، فقدان سودمندی و کارایی برای جامعه، خاطره‌های تلخی از این احزاب در اذهان مردم باقیست.

هر چند به قول «روبرت میخلز»، توده‌ها به سیاست و سیاست‌ورزی بی‌تفاوت بوده و نیاز به رهبری دارند؛ اما دیده می‌شود که مردم افغانستان دیگر با چنین رهبران همراهی ندارند.

۳- دکترین علم سیاست و جامعه، وظایف و مسؤولیت‌هایی برای احزاب سیاسی بر می‌شمارند و درکشورهای دموکراتیک، تحقق و عینیت یافته که این کارکرد‌ها، در این احزاب دیده نشده است. برخی از این ویژگی‌ها را به اختصار معرفی می‌کنم.

الف- جامعه پذیری سیاسی احزاب، احزاب بایست به جامعه پذیری و مخصوصا جامعه پذیری سیاسی شهروندان کمک کنند. عملکردهای این احزاب سیاسی، شکاف‌های قومی و اجتماعی را تشدید نموده است.

ب- تحرک و تحریک افکار عمومی برای شرکت در انتخابات، هم‌چنین که گفته شد، انتخابات‌های اخیر در افغانستان، خلاف این را نشان می‌دهد.

ج- توضیح برنامه‌های کاندیداها و تشخیص بهترین‌ها برای مردم.

د- گسترش و تقویت دموکراسی نیز از وظایف احزاب سیاسی قلمداد می‌شود. چنانچه گفته می‌شود، احزاب با دموکراسی رابطه‌ی دوسویه داشته و الزام و ملزوم یکدیگرند

۴- ایدئولوژیک بودن این احزاب، «اتوکرچ هایمر» باور داشت که عمر احزاب ایدئولوژیک، به پایان رسیده و نیاز است تا احزابی فراگیر ایجاد شوند.

۵- معامله‌گری‌های آشکارا برای منافع شخصی و خانوادگی سران احزاب، «ماکس وبر» معتقد است که ورود به کار سیاست، هزینه دارد از این جهت تنها ثروت‌مندان هستند که درگیر آن خواهند شد. احتمالا همه به یاد داشته باشند که سران و رهبران این احزاب، برای منافع شخصی شان در یک‌سال، چندین چهره و جهت متباین ازخودشان به نمایش گذاشتند. به قول جامعه شناسان پست مدرن، میدان سیاست همانند میدان اقتصاد- بازار، عرصه‌ی معامله، خرید و فروش است.

دلائل زوال و افول احزاب سنتی و قومی در افغانستان، ممکن است بیش از موارد متذکره باشد که نیاز به بررسی های دقیق‌تر علمی و تحقیقی دارد؛ اما به نظر می‌رسد که نسل جدید و تحصیل کرده‌ی افغانستانی و جامعه‌ی جدید سیاسی افغانستان، دیگر احزاب و رهبران قومی را بر نمی‌تابند. به امید آن روز!