بخش دوم
با نگاهی به برداشتهای ارایه شده از تروریزم و چهار موج تروریستیای که با انگیزههای متفاوت؛ اما در مواردی مرتبط تاکنون به وجود آمده، علیپور و افرادش، شامل هیچکدامی از این جریانها نمیشوند. شاید بتوان، آخرین اقدام نظامی او بر هواپیمای نظامی را، زیر عنوان تروریزم ضد استعماری نشانهشناسی کرد؛ اما این نشانه، در مقابل نشانههای وضع موجود، قابلمقایسه نیست؛ زیرا تروریزم ضد استعماری-۱۹۲۰- زادهی دوران استعمار بود و گروههایی که مقابل استعمار میجنگیدند، انگیزههای نژادپرستانه و یا ملیگرا داشتند و قوتهای نظامی را مورد هدف قرار میدادند.
با اینکه اقدام علیپور، علیه یک هواپیمای نظامی بود؛ اما به دلیل سقوط این هواپیما در ساحهی حاکمیت علیپور، میتواند توجیه دفاعی داشته باشد؛ چون اعمال تروریستی، بیشتر جنبهی تهاجمی دارد تا دفاعی و یا اینگونه نمایش داده میشود. مثلاً اگر علیپور، اقدامی علیه نظامیان غیر از ساحهی بهسود توسط افراد نفوذیاش انجام داد بود، میتوانست اندک دلیلی برای ادعای ارگ بتراشد. از یک جهت، تروریزم امروز حاکم در جهان، تروریزم مذهبی است که زیر عنوان نیوتروریزم و یا تروریزم پستمدرن، موردبحث قرار میگیرد و مهمترین ویژگیهای سه نوع تروریزم قدیم –آنارشیستی، ضد استعماری و چپ جدید- را به چالش کشیده است. تروریزمی که دیگر جای انگیزههای ملی و زبانی را به انگیزههای مذهبی، هویتی و جهانی داده و امکان سربازگیری فرامرزی و فراملیتی را فراهم کرده است.
آنچه نویسنده را وادار به بررسی این رویداد کرد، پیامدها و واکنشها به آن است؛ واکنشهایی که ظاهراً خبر از شکاف هولناک قومی موجود در افغانستان میدهد و این شکاف، در وضعیت فعلی که ثبات نظام سیاسی و دستآوردهای نسبی دو دههی اخیر در خطر است، میتواند نگرانیهای مهمی را بهدنبال داشته باشد؛ از درگیری نبرد قومی دیگر به دلیل احتمالی که ممکن صلح را بهدنبال داشته باشد؛ این احتمال، از آن جهت امکانپذیر است که برای تاجران اسلحه، افغانستان بازار گرم و پرسودی بهحساب میآید و صلح در این کشور، منافع مالی و سیاسی آنان را صدمه میزند.
در فیلم «ارباب جنگ lord of war-2005» از «اندرو نیکول» با بازیگری «نیکولاس کیج»، زمانی که کیج بهعنوان تاجر اسلحه در حال سفر به کشورهای افریقایی است، خبر از گفتوگوهای صلحی به گوش میرسد که بین کشورهای درگیر جنگ در افریقا، به راه انداخته شده است. کیج میگوید که هیچ خبری به اندازهی خبر صلح، برای یک تاجر اسلحه تکاندهنده نیست. صلح افغانستان نیز حتا در حد گفتوگو، خواب تاجران زیادی را به هم زده و دستان زیادی بهدنبال به وجود آوردن جنگی جدید در این کشور فعالیت میکنند؛ دستانی که فرقی نمیکند علیپور یا دولت را تحریک کنند؛ مهم این است، جنگ دیگری راه بیفتد و سلاح بیشتری به فروش برسد.
واکنشها در مقابل حمله بر هواپیمای نظامی و عملیات دولت بر بهسود، سه رویکرد مسلط داشت: برخی، بدون چونوچرا، بر طبل دفاع از علیپور کوبیدند و برخی به طبل دولت؛ عدهای هم در میانه بهدنبال عملکرد عقلانی، به تحلیل و بررسی این اتفاق پرداختند؛ موضعگیریای که عملکرد علیپور را انجامشده و غیرقابل برگشت میداند و خواهان برخورد سنجیده شده از سوی دولت است. به باور گروه سوم که نگران بزرگ شدن شکاف موجود قومی-مذهبی در افغانستان هستند، اگر دولت از جایگاه نظام و قوی اقدام میکرد، میتوانست کمتر به تنشهای قومی دامن بزند و بستر بروز احتمالی جنگ قومی-مذهبی را دامن نزند. این عملکرد دولت، اگر علیه فرمانده مشابه علیپور از قوم دیگری غیر از قوم هزاره بود، شاید به همهی این احتمالات کمتر دامن میزد؛ چون این قوم در افغانستان، بیشتر به دلیل تفاوت مذهبی با اکثریت مطلق سنی مذهبها، بارها در تاریخ مورد ستم دولتمردان قرار گرفته و از حاکمان سنتی تا مدرن و حتا گروههای تروریستی، بهدنبال سرکوب آن بودهاند؛ سرکوبی که باعث شده، جنبهی دفاعی بیشتری مقابل چنین عملکردهایی از سوی دولتمردان شکل بگیرد و واکنشهای منسجمتری را بهدنبال داشته باشد.
علی امیری، نویسنده و استاد دانشگاه، در واکنشی فیسبوکیای نوشته: «حکومت با لشکرکشی به بهسود، پیام آشکار قومی به جامعه مخابره کرد. پیامهای سرشار از نفرت و خشونتی که از سوی مقامات ارشد حکومت و هوادارانشان در چند روز اخیر پخش شد، پایههای وحدت سرزمینی و ملت واحد بودن را به لرزه درآورد.» آقای امیری، این لشکرکشی را، باخت حکومت و نیروهای ارتش در افکار عمومی عنوان کرده و نقش اردوی ملی در این باخت را موفق گفته است. آنچه در نوشتهی آقای امیری برجسته است، نگرانی از فروریزی وحدت سرزمینی و ملت واحد است.
افغانستان، به لحاظ تجربهی تاریخی، هنوز دچار مناسبات بومی است و قدرت حاکم که دستکم طی سه قرن اخیر در دست یک قوم بوده است، این باور را در اقوام دیگر ایجاد کرده که هیچگاه به حاکمیت سیاسی نخواهند رسید و برای جلوگیری از چنین امکانی، سیاستگران قوم پشتون بهعنوان گروه قومی حاکم، هر تلاشی را به خرج خواهند داد؛ تلاشی که هرازگاهی، احتمال وقوع جنگهای قومی و مذهبی داخلی، تجزیهی افغانستان و موضوعات بنیادیای از این قبیل را به میان میآورد. دستآوردهای دو دههی اخیر، اندکی این نگرانیها را به حاشیه کشانده بود؛ اما گفتوگوهای صلح، حرف از تغییر نظام از سوی طالبان و در آخرین مورد، تقسیم گروههای کوچک قبیلهای به اقوام مختلف از سوی ادارهی ملی احصاییه، دوباره این نگرانیها را به میان آورد و اقدام اخیر حکومت بر بهسود، آن را به نگرانی مسلط جامعه در حد رویارویی قومی-مذهبی بالا کشید.
بابک مازیار، در نوشتهای در روزنامهی هشت صبح، به این رویداد پرداخته و واکنش نظامی دولت را در شرایط فعلی، بسترساز بالا گرفتن اقدامات قومی-مذهبی خوانده است. او در این نوشته، به تبعات تبلیغاتی این حمله پرداخته. بنا بر استدلال او، اقدامهای اینچنینی از سوی دولت، در شرایطی که گروهها و کشورهای زیادی بهدنبال گرم نگهداشتن جنگاند و امکانات رسانهای امروز، بیشتر به آن دامن میزند، میتواند فرصتها برای دخالت این گروهها و کشورها را مهیا کند.
مازیار، به شلیک موشک به هواپیمای حامل رییسجمهور روندا در سال ۱۹۹۴ که باعث مرگ وی شد، اشاره کرده و نوشته است که در قتل عام پسازآن در روندا، نقش یک شبکهی رادیویی به نام RTLM برجسته است که با استفاده از ادبیات نفرت و انتقام، هوتوهای تندرو را تشویق به قتلعام اقلیتهای توتسی میکرد؛ ادبیاتی که طی چند روز اخیر، ادبیات مسلط شبکههای اجتماعی بود و هزاران کاربر، به حمایت از حکومت و علیپور، به همدیگر تاختند و نفرتپراکنی کردند.
گروهی، این نفرتپراکنی را، حمایت از نظام یا نیروهای امنیتی روپوش دادند و عدهای هم آن را جنبهی قومی-مذهبی دادند که دلایل و شواهد تاریخی مشخصی را داشتند. بابک مازیار، از دولت در مقام اول و از مردم در مقام دوم، خواسته است که مواظب گفتار و ادبیاتی که استفاده میکنند باشند؛ چون بهطور بیپیشینهای به نفرتپراکنی و ایجاد شکاف قومی دامن زده است.