نیم‌رخ سیاسی شهروندان

تقی حسینی
نیم‌رخ سیاسی شهروندان

صحبت‌هایی که می‌کنند، آن چه می‌اندیشند و آن چه رفتار می‌کنند؛ نشان از سیاست‌زدگی شهروندان است. سیاست در جامعه‌ی افغانستانی به تعبیر افلاطونی آن که می‌گفت، بر بام علوم نشسته، این‌ جا و در این کشور بر بام تمامی رفتارهای اجتماعی نشسته است. هر رفتاری هر کنش و واکنشی یا سیاسی است و یا هم برداشت سیاسی از آن می‌شود.

در این کشور، بهتر است بگوییم در این جامعه، اول باید سیاسی شد و بعد وارد جامعه شد. سیاست تنها راه رسیدن به همه چیز است. قدرت، ثروت، جا و مکان و مکنت، همه معطوف به سیاسی شدن است. نیم‌رخ سیاسی شهروندان جامعه‌ی ما، آلوده به نگاه‌های قومی و سمتی و نژادی است. خوبِ قوم‌ شان خوب و بدِ قوم ‌شان نیز خوب است؛ زیرا از خود شان است؛ حتا در این آشفته‌بازار انتخابات نیز حاضر نیستند به شخصی به عنوان فرد صاحب فن برای اداره‌ی کشور بنگرند و نگاه‌ها، همه قومی و درون‌گروهی است. این جا جایی است که برای مردمان ما باید واژه‌ی افغان‌کراسی را به جای دموکراسی به کار برد؛ جایی‌ که رای، نظر و انتخاب هم به عنوان حق یک نفر به پای قوم و قبیله ریخته می‌شود و حق انتخاب و آزادی انتخاب یعنی در خدمت قوم قرار گرفتن.

 از سوی دیگر، این نیم‌رخ سیاسی شهروندان جامعه‌ی ما آلوده به هر گونه پیش‌داوری و تفکر قالبی است. تفکری که با دین یک شخص همه را در آیینه‌ی همان شخص می بینند و راهی را برای اظهار وجود دیگر اشخاص باز نمی‌گذارند. پیش‌داوری شدیدی که بین افراد جامعه رواج دارد، فرصت را از دیگر افراد گرفته است تا ابراز وجود کنند. همه‌ی رفتارها پیش از پیش غلط و نادرست پنداشته شده و چه بسا فرصتی برای عملی شدن نمی‌یابند. تفکر قالبی همیشه مشت را نمونه‌ی خروار دانسته و به همان دید اندک بسنده می‌کند. تساهل در این زمان می‌میرد و تسامح در پیش پای این نوع تفکر سربریده می‌شود.

نیم‌رخ سیاسی شهروندان ما علاوه بر توصیف‌هایی که گذشت، دچار آفت دیگری نیز است؛ آفتی که گریبان همه را گرفته و همه‌ جا صحبت از آن است. بیشتر کسانی‌که قلمی در سیاست زده ‌اند و کتابی را در این زمینه خوانده ‌اند، کمتر از کسانی ‌اند که نه رشته‌ی تحصیلی‌ شان مربوط به سیاست است و نه آموزه‌های آنان ربطی به این رشته دارد، می‌گویند و می‌نویسند. سکوت مرگ‌بار سیاسیون تحصیل‌کرده، به هر دلیلی، یا به دلیل نخواستن و یا هم به دلیل شنیده نشدن، عرصه را جولانگاه کسانی قرار داده است که بویی از سیاست، سیاست‌ورزی و علم سیاست ندارند.

درست است که سیاست، گاهی علم و گاهی هنر است؛ اما سیاست بدون علم، نتیجه‌ی تصمیم‌گیری‌هایی است که فعلا در جامعه‌ی افغانستانی شاهد آن استیم. سکوت نخبگان سیاسی و سیاست‌دانان آکادمیک، و آگاهی ندادن در امور سیاسی، باعث شده تا هرکس بر اساس برداشت سطحی و ابتدایی خود، اقدام به تفسیر رفتارهای معنادار سیاسی کند و این امر باعث شده تا تصمیم‌های نادرست گرفته شود و بر زندگی جمعی اثر بگذارد. تحلیل‌های سرچوک، صحبت دو کارگر بی‌خبر از واژه‌ها و رفتارهای سیاسی، بحث دو نانوا و جدل دو دانشجوی کامپیوترساینس بر سر مسائل سیاسی و پیچیده، نمی‌تواند برای تصمیم‌گیری درست سیاسی راه‌گشا باشد.

 باید کار را به اهلش سپرد و اجازه داد که تصمیم‌گیری در بعد سیاسی از مجرا و آدرس کسانی انجام شود که می‌دانند و امور سیاسی را درک کرده اند. دانش سیاسی به دور از سیاست می‌تواند در روند آموزش‌دهی جامعه مفید واقع شود. باید با مسائل و مشکلات علمی برخورد کرد؛ نه سلیقه‌ای و گزینشی.