جنگ افغانستان، ریشههای عمیق تاریخی، فرهنگی، سیاسی، ایدیولوژیک و استخباراتی دارد که ابعاد آن، محلی، منطقهای و جهانی است. میتوان گفت که در بعد داخلی، این جنگ در درازای بیش از چهار دهه، برای شماری از جنگجویان و حامیانشان در درون کشور، به فرهنگ بدل شده است و منافع اقتصادی، ایدیولوژیک و سیاسی خود را در ادامهی آن میبینند. به همین دلیل، برای شماری از بازیگران منطقه و جهان که در این منازعهی طولانی دخیل اند، منافع «ژیوپولیتیک»، سیاسی و اقتصادی شان تأمین میشود. از سوی دیگر، در ازای آن، وجوه مشترک را میان اطراف منازعه، به حداقل رسانیده است و وجوه جدایی را به حداکثر؛ تا آنجایی که به احتمال قوی، میتوان گفت، هیچ خانوادهی از دو طرف منازعه نیست که قربانی نداده باشد و به همدیگر، به دیدهی قاتل عزیزان خود نگاه نکنند. در چنین شرایطی، وقتی قرار بر گفتوگو میشود، در واقع هر دو طرف گفتوگوکننده، با قاتلان عزیزان خود، برسر مسائل کلانتر، سر صحبت را باز میکنند.
از جانب دیگر، آنچه اکنون میان حکومت افغانستان و طالبان به نام گفتوگوهای «میانافغانان» آغاز شده است، در مطالعات صلح و گذار از جنگ، زیر مجموعهی «نظریهی بلوغ» بررسی میشود. این نظریه، وقتی موضوعیت دارد که دو طرف منازعه، به یک «بنبست متقابل زیانبار» برسند و جنگ به هر دو طرف، خونبار و پر از تلفات باشد که طرفها را به این باور برساند، با جنگ هیچ کدام به پیروزی نمیرسند. رسیدن به چنین برداشتی از منازعه، بلوغ طرفهای منازعه نامیده میشود که به شکل قابل ملاحظهی نتایج گفتوگو را بهبود میدهد. بحث گفتوگو، وقتی مطرح می شود که دو طرف منازعه و گروههای سومی(کشورهای حامی طرفین جنگ)، اعتقاد خود را نسبت به راهحل نظامی و ادامهی جنگ از دست میدهند.
حالا که افغانستان و حامیانش – به ویژه ایالات متحده-، اعتقاد و تعهدی به ادامهی جنگ ندارند و طالبان که با امضای موافقتنامه با امریکا و خروج نیروهای آن از این کشور، دلیل موجه برای ادامهی جنگ ندارند، گفتوگوها میتواند منتهی به نتایجی شوند که از هر زمان دیگر، بهتر باشند؛ اما از آنجاییکه ابعاد منازعه پیچیده و بازیگران آن مستقل نیستند، مدیرت آن کار آسان نیست، بلکه نفسگیر و زمانگیر و نیازمند یک سری ظرفیتهای تعیینکنندهی گفتوگوکنندگان در دو طرف میز است. در اینجا، به چند مؤلفهای که میتواند، روند گفتوگوها را مؤثر کند و به موفقیت برساند، به شکل کوتاه اشاره میکنم.
ملتفت شوید که چه ماموریتی به انجام دادن دارید:
این یک اصل است که باید طرفهای گفتوگو، از تاریخچهی منازعه به خوبی آگاه باشند. ابعاد آن را بدانند و طرفهای مستقیم و غیر مستقیم را بشناسند. گفتوگوکننده، باید بداند به دنبال چه چیزی است. از موفقیت در گفتوگوها، تعریف مشخص داشته باشد. همه میدانیم که دو طرف در افغانستان، صلح میخواهند؛ ولی این یک توهم است. صلح میتواند تعریفهای فراوان داشته باشد که نظر به شرایط و کشورها، متفاوت است. وقتی گفتوگوکننده نداند که به دنبال چیست، هرگز به آن نمیرسد. گفتوگوکننده باید توقعات بلند و توقعات حداقلی داشته باشد. هر گفتوگوکننده باید و در کل، گروه گفتوگوکننده، باید آمادگی هر اتفاق غیر قابل انتظار را داشته باشد و آماده باشد که میز را ترک کند. اگر این آمادگیها را نداشته باشد، یقینأ از خواستهای حداکثری و حداقلی خود و گروه خود، نمیداند. نگرانی من از ترکیب هیأت حکومت افغانستان در گفتوگوها با طالبان، این است که شماری از اعضای این هیأت؛ گذشته از این که از مأموریت خود چیزی نمیدانند، جریان این گفتوگوها برایشان، مثل یک خیال تا بقیه عمرشان باقی خواهد ماند.
پیش از آغاز گفتوگوها، برنامهی بازی خود را بسازید:
زیر این مؤلفه، باید پرسشهایی از خود بپرسید؛ این که شما به برد این گفتوگوها بیشتر نیاز دارید یا آن سوی میز؟ موقعیت شما یک موقعیت ضعیف است یا قوی؟ آیا امتیازهایی که میگیرید و میدهید، به منافع درازمدت و کوتاهمدت شما است یا نه؟ هر گفتوگو نیازمند یک سری مصلحت است و شما قرار نیست، همه چیز را ببرید. بنابراین، خیلی مهم است که باید مسائل قابل معامله را پیش از پیش بدانید و خطوط سرختان را روشن کنید. هر زمان باید بدانید که طرف شما بر سر کدام مسائل مصلحت میکند و بر سر کدام مسائل نه. در گفتوگوهای کنونی، میان حکومت افغانستان و طالبان، تا آنجاییکه از رسانهها بیرون میآید، طرفها تنها خطوط سرخ خود را به رخ همدیگر کشیدهاند و بس. گفتوگوکنندگان حکومت، باید از موقف قدرت گفتوگو کنند؛ چون مشروعیت قوت خود را از مردم، ارزشهای مدرنی مثل: حقوق زنان، آزادی بیان، حقوق بشر، نوع نظام، حمایت جامعهی جهانی، کشورهای همسایه گرفتهاند؛ اما این که چنین برنامههایی را با جزییات پیش خود از قبل صحبت کردهاند یا نه، در ظرفیت اکثریت ایشان نمیبینم. بعضیشان که قطعا با خود «بازیچهی کودکانه» برده باشند.
طرف خود را مطالعه و درک کنید:
روش گفتوگوی گروه طرفتان را در آن سوی میز بفهمید. موقف و صلاحیت طرفتان را درک کنید و تاریخچهی عملکردش را در گفتوگوها با دیگران مطالعه کنید. از خود بپرسید که آیا میتوانید به طرف اعتماد کنید، تا آنچه روی میز تعهد میکند عملی کند یا خیر؟ از دیگران در بارهی گروه مقابلتان بپرسید و خصوصیات فردی، ارزشها و اعتقادات شخصی طرف را مطالعه کنید. در بارهی اهداف طرف جدا از میز گفتوگو کسب اطلاعات نمایید و دریابید طرفتان به دنبال چیست؟ اهداف خود را مشخص و واضح بیان کنید و پیدا کنید که در کجای کار، اهداف مشترک دارید و در کجا، از همدیگر دور میشود. این شما را کمک میکند که به دنبال کم کردن فاصلهها و پرکردن خلاها برآیید. چالشی که گفتوگوکنندگان گروه حکومت دارند، این است که در آن سوی میز، با شماری شخصیتهای مقابلاند که همه عمرشان یا فراری بودهاند یا زندانی یا هم در کوه و دره، به دنبال کشتار. اطلاعات زیادی در رسانهها از آنها در دست نیست و ما اکنون، تنها نام و وظیفهیشان را در ترکیب هیأت میدانیم. خصوصیات فردی ایشان را نمیدانیم. شخصیتهای مرموزی آن سوی میز نشستهاند که حتا از زیر ریشهای بلندشان، نمیشود فهمید لبخند میزنند یا نفرین میکنند.
روی معاملهی برد-برد کار کنید:
وقتی دو طرف منازعه، آماده به گفتوگو میشوند، روی یک معاملهی برد-برد تمرکز کنید. در این شرایط، اگر یکی از طرفها احساس کند که با خواستهایش به شکل غیر منصفانه برخورد میشود، ممکن رابطهای را که شما به مشکل ایجاد کردهاید، برهم بزند. همیشه یک گفتوگوی طولانی یا موکول به زمان دیگر، بهتر از یک معاملهی برد – باخت است. یکی از مقصدهای گفتوگو در روند بده-بستان، این است که به دنبال اشتراکهای بیشتر میان هردو طرف باشید که یقینأ پیش از گفتوگوها مشخص نیست. آنچه ما پیش از گفتوگوها میان حکومت افغانستان و طالبان میدانیم، «جمهوریتخواهی» و «امارتخواهی» است؛ اما این مؤلفه برسر آجندای مشخصی است که روی میز از سوی دو طرف، مطرح میشود. ما با آنکه میدانیم طالبان گروه تروریستی و دهشتافگن اند، بر سر ارزشهای خود سی سال جنگیدهاند؛ به سادگی تن به مصلحت بر سر ارزشهایشان نمیدهند. رسیدن به یک معاملهی برد-برد در یک چنین شرایط، فقط بستگی به ظرفیت گروه گفتوگوکننده و خرد و آیندهنگری آن دارد.
با خودتان گفتوگو نکنید:
وقتی چیزی را روی میز مینهید، انتظار بکشید تا طرف در مقابل، چیزی ارائه کند. اگر بدون گرفتن چیزی از طرف، امتیاز دیگری روی مینهید، طرف شما قطعأ آن را به نقطهی ضعف شما بدل کرده و به نفع خود، از آن استفاده خواهد کرد. برای اینکه مطمئن شوید در مقال امتیاز، امتیاز دریافت میکنید؛ باید آنچه میدهید اعتبار و ارزش لازم را داشته باشد. اگر پیشنهاد شما اعتبار لازم را نداشته باشد، ممکن است طرف نادیدهاش بگیرد و منجر به قطع گفتوگو شود. حالا، هیأت گفتوگوکنندهی حکومت افغانستان، آنچه روی میز دارد، ارزشهایی است که طالبان با آن سر دشمنی دارند. زیرکی و درایت بسیار کار دارد تا این هیأت، پیشنهادهایی ارائه کند که حقوق شهروندی، زنان و آزادی بیان و ارزشهای دموکراتیک قربانی نشوند.
با طرف یا پیشنهاد غیر قابل اعتماد، با قاطعیت برخورد کنید:
وقتی طرف شما در میز گفتوگو، مسألهای را روی میز میگذارد که با خواستهای شما کاملأ در تضاد است، یا یکی از خواستهای شما را به شکل دیگرگونه به نفع خود مصادره میکند؛ با قاطعیت و جدیت برخورد کنید و روی آن، پافشاری کنید. اگر در چنین لحظهای، گذشت کنید و مدارا پیشه کنید، به ضعف شما بدل میشود و باقی گفتوگو، به نفع شما پیش نخواهد رفت. در گفتوگوهای کنونی، هیأت گفتوگوکنندهی حکومت و طالبان، خواستهای متضاد فراوان دارند. در چنین وضعیتی، قطعأ پیش خواهدآمد که ارزشهای مردم افغانستان، در میز گفتوگو، مصادره شوند. به ویژه که در ترکیب هیأت طالبان، همه ملا استند و تفسیر تندروانه از مسائل دارند و در هیأت حکومت نیز، کلیشهی «افغانیت» و «اسلامیت» به شدت حاکمیت دارند.
وقتی دو طرف گفتوگو میکنند، میتوانند دوباره هم گفتوگو کنند:
با این پیشفرض به گفتوگو نروید که قطعأ به نتیجهای میرسید. در جریان گفتوگو، پیش میآید که خواستهای شما و طرفتان، تفاوتهای فراوان دارند و آنچه میدهید و میگیرید، منتج به یک معاملهی برد-برد نمیشود. پس باید بدانید، چه وقت دست از گفتوگو بکشید، حتا اگر فکر میکنید در موقف قوی استید و با فشار میتوانید به طرف، خواستی را تحمیل کنید، ممکن است چنین کاری در درزامدت، به ضرر شما تمام شود؛ چون طرف، همیشه بدیلهایی خواهد داشت و به آسانی، دستبردار نخواهد بود. به این ترتیب، فهم کامل از خودتان؛ نقاط قوت، ضعف و بدیل خود و هیأت آن سوی میز را، به خوبی بررسی و سبک و سنگین کنید.
اهلیت و جسارت عقبنشینی
هیأت گفتوگوکننده را در منازعات، به ویژه منازعهی افغانستان؛ معمولآ سیاستمداران، اقلیتهای قومی و مذهبی و سرمایهداران انتخاب و تعیین میکنند. انتخاب آنها، قطعأ به اساس منافع شخصی و سیاستهای قومی و تجاری خود است. به یقین، میتوان گفت که هیأتی با انتخاب این چنینی، اکثرا اهلیت نمایندگی از یک کشور را ندارد؛ اما این مسؤولیت به گفتوگوکننده و وجدان بیدار آن بر میگردد که جسارت و اهلیت عقبنشینی را به خود بدهد. وقتی شما میبینید که با طرف گفتوگوکننده؛ چه از نگاه تخصص، دانش، تجربه، قدرت تصمیمگیری، قدرت گفتوگو، برابری نمیکنید، سرنوشت یک مملکت را به معامله نگیرید و آبرومندانه تقاضای جایگزین کنید تا شخصیت بعدی، شاید توانمندتر از شما بتواند چانه بزند. به هر حال، بعید میبینم هیأت گفتوگوکنندهی افغانستان، چنین جسارت اخلاقی را داشته باشند.
آنچه برشمردم، همه جوانب و مؤلفههای گفتوگوی موفق را در خود ندارد؛ اما اینها مسائل اساسی و بنیادین در یک گفتوگو است. چه شما بر سر یک معاملهی تجاری گفتوگو کنید، چه بر سر حل یک منازعهی طولانی؛ مثل جنگ افغانستان. تعیین کنندهی سرنوشت گفتوگوها و نتایج منفی و مثبت آن، کاملا بستگی به گفتوگوکنندگان دارد. به خاطر داشته باشید؛ تصمیمی که در میز گفتوگو میگیرید، ممکن است روش زندگی، ارزشها و زندگی یک کشور را رقم بزند و اگر تصمیمهای شما، گفتوگو را به نفع دشمن، به پایان برساند، مردم شما را فراموش نخواهند کرد.