تئوری فروید، مقابله با طالبان و پاسداری از صلح

بشیر یاوری
تئوری فروید، مقابله با طالبان و پاسداری از صلح

افغانستان چهل سال است که مرکز جنگ قدرت‌های بزرگ قرار گرفته است. این جنگ، تلفات سنگین انسانی و تاوان‌های اقتصادی و فرهنگی را برای این جامعه به بار آورده است. جنگ افغانستان عوامل داخلی و خارجی دارد؛ عوامل خارجی آن رقابت قدرت‌های بزرگ برای برتری‌جویی در منطقه و تضاد منافع آن‌ها است که این جنگ را طولانی و پیچیده ساخته است. سلطه‌جویی قبیله‌ای، نابرابری‌های اجتماعی، فقر، تروریزم و افراط‌گرایی مذهبی از عوامل داخلی جنگ در افغانستان محسوب می‌شوند.

طالبان، سنت‌گرایی، برتری‌خواهی قبیله‌ای و اسلام‌گرایی افراطی را تمثیل می‌کنند و با این ماهیت شان، با مدنیت، دموکراسی، نظام جمهوری و ارزش‌های جدید می‌جنگند. آن‌چه که این گروه را تقویت کرده، رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و جهانی بوده است. موتُور جنگِ این گروه را امکانات نظامی و مالی همسایگان و قدرت‌های بزرگ منطقه‌ای می‌چرخاند و سبب تداوم این جنگِ ویرانگر در افغانستان شده است.

آلبریت انشتین، فزیک‌دان مشهور که جنگ جهانی اول را تجربه کرده بود و در اوایل قرن بیستم میلادی که رقابت سختی میان قدرت‌های بزرگ امپریالیستی و سطله‌جو جریان داشت و سبب جنگ جهانی می‌شدند و آن‌ها رقابت جدی برای ساخت جنگ‌افزارهای کشتار جمعی داشتند، این خطر را جدی گرفته بود که دست‌آوردهای علمی و تکنالوژیکی می‌تواند جهان را به نابودی بکشاند و نسبت به این واقعیت، هشدار می‌داد.

انشتین در سال ۱۹۲۳ نامه‌ای را به زیگموند فروید، روان‌شانس مشهور می‌نویسد از او می‌خواهد که با استفاده از دانش روان‌شناسی پاسخ دهد که چگونه می‌توان جنگ را پایان داد و زندگی صلح‌آمیز را حمایت کرد.

فروید در پاسخ به پرسش انشتین می‌گوید که باید این پرسش را از دولت‌مردان  و قدرت‌های بزرگ می‌کرد که چرا که او صلاحیت عملی برای پایان دادن جنگ ندارد؛ اما در پاسخ به نامه‌ی انشتین توضیح داده که عامل جنگ، برتری‌طلبی، تضاد منافع قدرت‌های بزرگ و نابرابری است. فروید به این باور است در انسان‌ها دو غریزه وجود دارد؛ یکی غریزه‌ی «پاسداری زندگی یا صیانت نفس» که او آن را «عشق» نیز می‌گوید و دیگری غریزه‌ی «تخریب یا پرخاش‌گری.» فروید در پاسخ به انشتین می‌نویسد: «اصولا تضاد منافع میان انسان‌ها با توسل به زور خاتمه می‌یابد.» قدرت‌مندان با زور می‌خواهند دیگران را مطیع خود سازند و برای بقای سلطه و برتری خود، قانون و مناسبات وضع می‌کنند.

 فروید برای از بین بردن این مناسبات و دگرگونی آن، راه‌کار می‌دهد و می‌گوید: «به نظر من این ویژگی تنها از یک راه امکان‌پذیر بود/است؛ آن هم اتحاد شماری زیادی نیروهای ضعیف در مقابل قدرت بود/است. شکست زور از طریق اتحاد امکان‌پذیر است. تنها حقوق مبین قدرت یک جامعه است.»

فروید می‌گوید، برای این که از برتری‌خواهی جلوگیری شود، باید نهادهایی ایجاد شود که نگه‌بان قوانین باشد. از فشار و پیوندهای احساسی برای جلوگیری استیلای دوباره‌ی قدرت‌مندان استفاده شود. این راهکار را فروید موفق‌ترین راه برای تأمین ثبات و صلح پایدار می‌داند.

فروید در پاسخ به نامه‌ی انشتین توضیح می‌دهد که جنگ‌طلبی انسان‌ها از گذشته به ارث رسیده است. از ابتدای زندگی اجتماعی انسان‌ها؛ افرادی که قدرت جسمی داشتند از زور برای به‌دست آوردن خوراک و گرفتن آن از ضعیفان استفاده کردند. او‌، می گوید که زور هنوز هم «برای حل تضاد منافع راه حل است.» قدرت‌مندان با زور برای شان قانون وضع می‌کنند و با استفاده از آن می‌خواهند سلطه و برتری شان را بر ضعیفان اعمال کنند. به باور فروید، جنگ وسیله‌ی نامناسب برای صلح پایدار نیست؛ اما توصیه می‌کند که ضعیفان و آن‌هایی که قربانی اعمال سلطه اند، باید با هم اتحاد کنند با جنگ و پیوندهای احساسی نظام جدید و نهادهای جدیدی را به ‌وجود آورند و یک قدرت بزرگ‌تر و قوی را خلق کنند که زورمندان نتوانند ضعیفان را نابود کنند. این قدرت بزرگ که این گونه حاصل شود، می‌تواند صلح پایداری را به‌وجود آورد.

اگر تئوری فروید را در مورد پایان جنگ و به‌وجود آمدن صلح در نظر بگیریم، گروه طالبان که با جنگ و زور می‌خواهد سلطه‌ی خود را بر مردم افغانستان اعمال کند و شرایطی را در کشور به‌وجود آورد که حقوق شهروندی و انسانی را نقض و نابرابری را ایجاد می‌کند و زندگی آرام را از مردم می‌گیرد، بهترین مواجهه با طالبان این است که مردم و تمامی نیروها و قدرت‌های پراکنده‌ی مخالف طالبان با یک نظر واحد و با موضع روشن، با استفاده از زور و پیوندهای فکری یک قدرت بزرگتر را خلق کنند.  نگذارند که این گروه به قدرت برسند و مناسباتی را بر مردم اعمال کنند که می‌خواهند و  با آن زندگی مسالمت‌آمیز در افغانستان به مخاطره می‌افتد.

در یک سال مذاکره‌ی امریکا با طالبان، تجربه کردیم که اختلاف نظر و پراکندگی، سبب تقویت این گروه شد و شرایط و زمینه‌هایی را برای اعمال قدرت این گروه به‌وجود آورد. این گروه همچنان با جنگ و کشتار می‌خواهد، به پیروزی برسد. تنها راه موفقیت در مذاکره با این گروه یا مقابله‌ی نظامی با طالبان این است که نیروهای مختلف اجتماعی و سیاسی برای مقابله با طالبان با هماهنگی و استفاده از زور و پیوندهای مشترک شان استفاده کنند و عرصه را بر طالبان تنگ کنند. از نظام جمهوری و دموکراسی و نظم جدیدی که مقبول اکثریت مردم افغانستان و تمامی گروه‌های اجتماعی و سیاسی است، حمایت شود و از ارزش‌ها و قوانین دموکراتیک پاسداری شود. برخورد قاطع با این گروه، تنها گزینه‌ای است که می‌تواند طالبان را ضعیف کند و امنیت و صلح را در افغانستان ممکن بسازد.