نویسنده: مالک عاصی
افغانستان ازجمله کشورهایی است که از سیاستگذاریها و اوضاع سیاسی آمریکا به گونهی مستقیم تأثیر میپذیرد. گرچه تأثیر آمریکا بر همهی کشورهای جهان و جامعهی بینالملل قابلانکار نیست؛ اما از آنجایی که دولت آمریکا مهمترین همکار استراتژیک افغانستان و بزرگترین حامی بینالمللی آن است، تأثیرات بیشتر و عمیقتری بر اوضاع سیاسی افغانستان دارد.
با روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا، ما شاهد ایجاد یک چرخش سریع و گسترده در تمام ابعاد سیاستگذاریهای آمریکا هستیم. مسئلهی افغانستان و جنگوصلح در آن نیز یکی از مواردی است که دستخوش رویکردهای جدید در سیاست خارجی آمریکا شده است. جو بایدن، رییس جمهور این کشور، در اولین دیدارش از پنتاگون، بر دیپلوماسی بهعنوان ابزار نخست دولتداری آمریکا تأکید کرد. این نشان میدهد که دولت جدید آمریکا دارد به روال سابق سیاستگذاریهای خود برمیگردد و رویکردهای ترامپ نسبت به سیاستهای این کشور چه در داخل و چه در خارج، از این پس منسوخ خواهد بود.
دولت افغانستان در دورهی ترامپ، مشکلات زیادی را پشت سر گذاشت. ترامپ برای طالبان، امید و فرصتهای وسیعی را ایجاد کرده بود که برای آنها نوید پیروزی سریع و چیرگی بر دولت افغانستان را میداد؛ اما براثر تلاشها و فداکاریهای نیروهای امنیتی کشور، امید و تصویر پیروزمندانهی آینده که برای طالبان ایجاد شده بود، شکسته شد. گرچه هنوز هم ناامنیها در شهرها تحت کنترل درنیامده است اما نیروهای امنیتی و دفاعی کشور موفق شدهاند در جبهههای جنگ، طالبان را به عقب رانده و برنامههای آنان را با شکست مواجه سازند.
پس از روی کار آمدن دولت جدید در آمریکا، این کشور اعلام کرد که توافقنامهی آمریکا و طالبان را مورد بازنگری قرار داده و تعهد طالبان به مواد آن را مورد ارزیابی قرار خواهد داد. قبل از اتمام این بازنگریها، وزارت خزانهداری این کشور اعلام کرد که طالبان با گروههای تروریستی دیگر ارتباط خود را قطع نکرده است و گروه تروریستی القاعده، با حمایت طالبان قویتر شده است. وزارت خارجهی آمریکا اعلام کرد که مواد توافقنامهی آمریکا و طالبان، توسط این گروه نقض شده است و برای همین پنتاگون با طالبان برخورد نظامی کرده و درنتیجه، حامی دولت افغانستان در جنگ با طالبان خواهد بود.
این رویکرد جدید دولت آمریکا برای افغانستان و طالبان شرایط جدیدی را بهوجود آورد. این شرایط جدید برای دولت افغانستان و طالبان میتواند هم یک خطر و هم یک فرصت بزرگ باشد. شرایط جدید ایجاب میکند تا طرفهای منازعهی افغانستان در کنار فعال بودن در میدانهای جنگ، دارای دیپلوماسی فعال و قدرتمند در سطح منطقه و جهان باشند. بهنظر میرسد طالبان این امر را بهخوبی درک کردهاند و از همان ابتدای روی کار آمدن رییس جمهور جدید آمریکا در تقلای تقویت بیشازپیش دیپلوماسی خود شدند؛ اما دولت افغانستان گویی هنوز این خطر را درک نکرده است و از فرصتِ بهوجود آمده برای تقویت دیپلوماسی و لابیگری در سطح منطقه و جهان استفاده نمیتواند.
نیاز دولت افغانستان به یک دیپلوماسی فعال و قدرتمند، یک مسئلهی جدی و حیاتی بوده و تعیینکنندهی سرنوشت کشور است. برای همین لازم است تا بررسی شود که دولت افغانستان و در رأس آن، وزارت خارجهی کشور تا چه اندازه توانایی ایجاد چنین دیپلوماسی قدرتمند را دارا است؛ وزارت خارجهی کشور بهعنوان تعیینکنندهترین رکن برای تقویت دیپلوماسی کشور چگونه عمل میکند و چه ضعفها و تواناییهایی دارد؟
سخنرانی آقای اتمر در مجلس نمایندگان و سابقهی ۱۸ سالهی او در مقامات مختلفی که در دستگاه دولت افغانستان داشته است انتظارات زیادی را از او خلق کرد. رویکردها و برنامههایی را که حنیف اتمر، بهعنوان نامزد وزیر وزارت خارجه، برای تقویت دستگاه دیپلوماسی کشور، در مجلس نمایندگان طرح و ارائه کرد، امیدوارکننده بود.
ارزیابیها و طرحهای آقای اتمر نشان میداد که او از وضعیت جاری به درک عمیق و درستی رسیده است و اهداف و برنامههایی که سنجیده است، میتواند کشور را در مسیر دیپلوماسی فعالی که در حال حاضر مهمترین نیاز کشور است قرار دهد. آقای اتمر در سخنرانی خود در مجلس نمایندگان به ایجاد اجماع منطقهای در رابطه به صلح و ثبات در افغانستان تأکید کرد و گفت او تلاش خواهد کرد تا برای منطقه و جهان با یک منطق روشن، توضیح دهد که منافع افغانستان با منافع آنان گره خورده و تنها راه دستیابی به این منافع، حمایت و حفظ نظام فعلی افغانستان و ایجاد صلح در کشور خواهد بود.
تا جایی که شاهد هستیم اما هیچیک از وعدههای وزیر خارجهی کشور تا هنوز جامهی عمل نپوشیده است. درحالیکه افغانستان بیش از هر زمانی به یک دیپلوماسی فعال و قدرت لابی در سطح منطقه و جهان نیاز دارد، ضعف وزارت خارجهی کشور و آقای اتمر موجب شده است که افغانستان فاقد دیپلوماسی فعال و قدرت لابی در سطح منطقه و جهان باشد. مانور منطقهای را که طالبان اجرا کردند و قدرت ایجاد رابطهی سیاسی و دیپلوماسی فعالی را که از خود نشان دادند، حاکی از آن است که آقای حنیف اتمر با تمام تجارب و برنامههایش و تمام دستگاه عریض و طویل وزارت خارجهی کشور، بهاندازهی چند ملایی که در قطر در مقابل هیئت افغانستان نشستهاند، قدرت دیپلوماسی ندارد.
از تمام اتفاقاتی که در این اواخر رخ داده است، میتوان ضعف تأسفبار آقای اتمر در مدیریت بحران کنونی را استنباط کرد. چندی قبل طالبان به ایران سفر کردند؛ آنها با مقامات این کشور به گفتگو نشسته و مورد استقبال مقامات ایران قرار گرفتند. واکنش وزارت خارجهی کشور در این مورد مهم، تنها به این نکته خلاصه شد که ملاقات طالبان با هماهنگی وزارت خارجه افغانستان انجام شده است. حتا اگر فرض را بر این بگذاریم که این ملاقات واقعاً با هماهنگی دولت افغانستان انجام شده است، پرسش این است که سود آن ملاقات برای دولت افغانستان در کجای آن است؟ طالبان با تکتیرانداز ایرانی «حیدر» مسلح شدند، دولت افغانستان چه بهدست آورد؟
در آخرین کنفرانسی که هفتهی قبل وزارت خارجهی کشور برگزار کرد، سفیر آمریکا بهعنوان مهمترین همپیمان استراتژیک افغانستان و بزرگترین حامی بینالمللیاش در آن شرکت نکرد. این امر در شرایط کنونی که دولت افغانستان باید بیشترین سود را از رابطهی خود با آمریکا ببرد، نشاندهندهی شکست در دیپلوماسی کشور است.
بهنظر میرسد تاکنون هیچ اقدامی برای ایجاد اجماع منطقهای برای تأمین صلح در افغانستان و حفظ نظام جمهوری اسلامی افغانستان نشده است و یا هم اگر تلاشی از سوی آقای اتمر و وزارت خارجهی کشور صورت گرفته است، با شکست کامل مواجه شده است. رویکرد ایران نسبت به طالبان و دولت افغانستان هنوز گنگ و نامعلوم است و معلوم نیست ایران با طالبان چه معاملهای خواهد کرد.
خطمشی پاکستان بهعنوان حامی طالبان روشن است و تاکنون هیچ نشانهای مبنی بر تغییر رویکرد سابق این کشور نسبت به طالبان و دولت افغانستان به چشم نمیآید. در سوی دیگر، رویکرد سایر کشورهای منطقه هم تاکنون بهگونهای است که «نه سیخ بسوزد و نه کباب»؛ و در حالیکه انتظار میرود دولت افغانستان برای آوردن صلح و حفظ نظام، آن کشورها را مجاب کرده باشد، آنها هنوز منتظرند ببینند درنهایت طالبان پیروز خواهند شد یا دولت افغانستان تا تصمیم نهایی خود را اتخاذ کنند.
همهی اینها نهتنها بیانگر شکست افغانستان برای ایجاد یک اجماع منطقهای به نفع خود است، بل نشان فقدان یک دیپلوماسی کارآمد و ازهمپاشیدگی سیاسی افغانستان و وزارت خارجهی کشور است.
اگر تغییر جدی در وزارت خارجه، بهعنوان دستگاه دیپلوماسی کشور و فعالیتهای آن بهوجود نیاید، فرصتی که بهوجود آمده، از دست رفته و خطری که وجود دارد بهطور کامل محقق خواهد شد.
بعد از بررسی اجمالی اوضاع ملتهب سیاسی، باید پرسید وزیر خارجهی کشور، آقای اتمر کجاست؟ قدم بعدی وزارت خارجهی کشور برای ایجاد یک اجماع منطقهای چه خواهد بود؟ آیا وزارت خارجهی کشور با این وارفتگی و ضعفی که دارد قادر به عبور از بحران کنونی و ضعفی که دارد خواهد بود؟