فاصله‌ی مصیبت‌بار اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی

ریحان تمنا
فاصله‌ی مصیبت‌بار اخلاق سیاسی و سیاست اخلاقی

وقتی به ادبیات فاخر سیاسی مسلط باشی، نیمی از راه سیاست را رفته‌ای؛ اگر سیاست را به همان برداشت تجربی مردم خود از سیاست یعنی؛ علم و دروغ و هنر بپنداریم؛ اما اگر سیاست را متعهد به اخلاق بدانیم، داستان از بنیاد عوض می‌شود.

پای یک جامعه‌ی کم‌سواد که در میان باشد، کلمات امکان بزرگی برای فرافکنی و توجیه رفتارهای نادرست و افکار مزدورانه است. کلمات می‌تواند با ارائه‌ی خاصی و پشتیبانی ادا و اطوار ویژه‌ی نفوذ در مخاطب، موجی از تحسین و ستایش را، با وجود نادرستی موضع مورد دفاع، بیافریند.

شنبه شب صحبت‌های حنیف اتمر، در طلوع نیوز را شنیدم. شاید به دنبال این می‌گشتم که حرفی تازه و امیدبخشی اقلا در ظاهر قضیه هم که شده، به مردم بگوید. به عقیده‌ی من اتمر، در تمام گفت‌وگو، سه هدف را دنبال کرد. اول حفظ جایگاه گفتمان قومی‌اش با استفاده از ترفند‌های کلامی. او تلاش کرد در تمام گفت‌وگو توازن را با تأکید بر امر قومی حفظ کند. در جاهای خاصی از گفت‌وگو اقدام به تحریک توده‌ی پشتون با استفاده از کلمات و نشانه‌های خاص کرد. (هر کسی دیورند را به رسمیت بشناسد، به میراث بزرگ احمدشاه درانی خیانت کرده است) این جمله در واقع سپردن تعهد دوباره به قومش است تا توده‌ی پشتون، آقای اتمر را متعهد به دیدگاه‌های مورد منازعه‌ی سرزمینی بداند. علاوه بر آن این جمله بار تحریکی برای درانی‌هایی دارد که همواره روی مسأله‌ی قدرت با غلجایی‌ها در کشمکش بودند. آنچه در این گفته برای من ارزش دارد لحن و ساختار کلام اتمر است. منازعه‌ی عمیقی مثل مسأله‌ی دیورند که دعوا بین دو کشور شده است، با توجه به وضعیت خاصی که کشور دارد، نیازی نیست با چنین لحنی مطرح شود. مسأله، قبول و یا رد دیورند نیست. چیزی که اتمر هدف گرفته ذهنیت مردم است تا با استفاده از چنین ساختار تحریک‌آمیز در رقابت با حریفان انتخاباتی، عقب نیفتد. معاهده‌ی دیورند تا کنون توسط چند تن از زعمای افغانستان امضا شده است. آیا زمانی از آقای اتمر نام آن زعما را به حیث خاین ملی شنیده‌ایم؟ نه هیچ وقت؛ چون از بیان آن افراطی‌های قومی را از کنارش دور خواهد کرد. اتمر می‌داند که باید توده‌ی پشتون را با استفاده از نشانه‌های بسیار سنتی و قبیله‌ای به سوی خود بکشاند. استفاده از لحن حماسی روی نشانه‌های قومی، با این هدف انجام می‌شود.

دومین هدفی که اتمر در این گفت‌وگو دنبال کرد، ارائه‌ی یک روحیه‌ی ملی و فراقومی است. تأکید بر اصل مشارکت اقوام و رعایت شایسته‌سالاری از مفاهیم عام مورد استفاده در میدان سیاست افغانستان است. حتا کمال ناصر اصولی، زمانی که به بقیه اقوام توهین می‌کند، باز میخ خرش را می‌آید به همین مفاهیم می‌بندد. سیاست‌مداران رده‌بالایی که به روشنی می‌دانند انتخابات مسیری نیست که بتوانند به تنهایی در آن وارد شوند؛ باید یک بلاک از اقوام بسازند و این مفاهیم برای ساختن بلاک انتخاباتی نقش کلیدی در تبلیغات دارند. پس واضح است، مفاهیمی که وحدت و همگرایی را می‌رسانند، ارزش‌مند استند؛ اما مسأله این است که تنها حرف زدن از این مفاهیم ارزش‌مند نیست، بلکه عمل به آن، ارزش واقعی این مفاهیم را مشخص می‌کند. جناب اتمر در طول سال‌های طولانی فعالیت سیاسی شان کجا در ترازوی سیاست وقتی منازعه‌‌ای بین اقوام روی داده است، طرف مظلوم را گرفته و از حقانیت مسأله دفاع کرده است؟ در حد حرف که به سادگی می‌توان خیلی چیزها گفت؛ آنچه صداقت را در مورد خاص نشان می‌دهد، عمل به آن است. امروزه همه این مفاهیم را گرو گرفته‌اند و روی آن در تریبون‌ها مانور می‌دهند. ما به قلت حرف همگرایی و وحدت مواجه نیستیم، بلکه نبود قدم‌های عملی وحدت بیخ ما را بریده است. در آستانه‌ی هر دور از انتخابات، کشور پر می‌شود از حرف و حدیث‌های وحدت؛ همگرایی و غیره؛ اما با ختم انتخابات جنگ و منازعه‌ی قومی از ادارات تا دشت‌ها و کوه‌ها ادامه پیدا می‌کند. اگر ۲۰ درصد این گفته‌ها صادقانه بود، وضع ما قطعا این‌طور که امروز است، نبود.

مورد سومی‌ای که آقای اتمر در گفت‌وگو به‌عنوان هدف دنبال کرد، حالت خنثا بودن موضعش در قبال تمام قضایایی جدی جاری کشور بود. او حتا در مورد طالبان موضع خنثا را گرفت. وقتی در برابر سوالی در مورد کشتار طالبان قرار گرفت، به راحتی شانه خالی کرده و مسؤولیت قضاوت را به محکمه سپرد. این که باید در مورد امور جزایی محکمه در این زمینه فیصله کند، شکی نیست، ولی آیا واقعا ما نمی‌دانیم طالب دارد مردم بی‌گناه را می‌کشد؟ واقعا آقای اتمر این همه جنایت و کودک‌کشی طالبان را نمی‌بیند؟ بر هیچ کس به شمول آقای اتمر پوشیده نیست که طالبان دارند جنایت ضد بشری انجام می‌دهند. هر روز در کشور خون جاری است و اغلب این خون‌ها از مردم بی‌دفاع است. چرا برای آقای اتمر صدور حکم در مورد طالبان دشوار است؟ قضیه بسیار ساده است. او نمی‌خواهد رأی طالبان را در انتخابات پیش روی از دست بدهد. برای او این موضوع که طالبان چقدر انسان می‌کشند، مهم نیست، بلکه این مهم است که طالبان چقدر رأی دارند و او چطور می‌تواند رأی آن‌ها را در انتخابات برای خود بگیرد. آیا قضاوت در مورد جنایت طالبان پیچیده‌تر از قضاوت در مورد دیورند است؟ چرا آقای اتمر با لحن حماسی در مورد دیورند قضاوت می‌کند؛ اما در مورد کشتار روزانه‌ی مردم بی‌دفاع توسط طالبان سکوت می‌کند؟ هیچ مرجع اخلاقی با هیچ توجیهی نمی‌تواند این همه کشتار را نادیده بگیرد؛ اما آقای اتمر می‌تواند، چون اخلاق سیاسی به او اجازه‌ی چنین کاری را می‌دهد. وقتی اخلاق در خدمت سیاست قرار گرفت، حتا جنایت هم توجیه‌پذیر می‌شود و امروز آقای اتمر به روشنی این امر را نشان داد.

محتوای صحبت آقای اتمر چیز خاصی نداشت. او با تأکید بر تداوم ساختار کنونی نظام، میل خود را به یک نظام متمرکز که قابلیت مبدل شدن به قدرت مطلقه را دارد، نشان داد. جالب است که حتا بدون این که ناخودآگاه از دهنش این مثل بیرون پرید که نظام کنونی با صدراعظم انتصابی، مثل نظام سلطنتی. آنچه بیشتر در این زمینه مورد انتقاد قرار دارد، بحث تمرکز قدرت در دست رییس جمهور است. تمام تلاش‌های گروه‌های محروم این است که قدرت را به نحوی متوازن ساخته و فرصت اعمال قدرت مطلقه را از یک نفر بگیرند؛ اما آقای اتمر باور دارد که کسی با همان صلاحیت‌های شبیه شاه در بالا نشسته فقط گاهی لطف کرده و به بقیه تکلیف تعیین کند. جناب اتمر اصل مشکل ما همین است.

اتمر آدم بسیار زیرکی است. او تسلط بسیار زیادی بر کلام دارد و می‌تواند مخاطب خود را جذب کند. آنچه از دیدها در حین شنود سخنان یک سیاست‌مدار زیرک پنهان می‌ماند، اصل و واقعیت قضایاست. اتمر می‌تواند با سود بردن از قدرتش در کلام، ذهن مخاطب را به سویی که خودش میل دارد بکشاند؛ اما آقای اتمر را ما تنها امروز نیست که می‌شناسیم. مدت‌هاست که این جناب در بازی‌های سیاسی نقش برجسته‌ی دارد.

خطیب‌های مجرب غالبا افراد موفقی در جوامع جهان سومی استند. آن‌ها می‌توانند با استفاده از کلمات نیت شان را پشت هزار پرده پنهان کرده و واقعیت را دگرگونه جلوه دهند. مقطع انتخابات به نامزدهای انتخاباتی فرصت بسیار مساعدی برای بازی با افکار عمومی مهیا می‌کند. کاری هم نمی‌شود کرد. توده‌ی بی‌سواد فریفته‌ی یک مشت حرف میان‌خالی می‌شوند. همان گفته‌ی معروف است که می‌گوید؛ پایانی برای قصه نیست چرا که نه بره‌ها هوشیار می‌شوند و نه گرگ‌ها سیر.