سطح حملات طالبان به نظامیان و مردم غیر نظامی در روزهای اخیر به شدت افزایش یافته است. تأسفبار این است که در حملات اخیر بیشتر بر منابع غیر نظامی تهاجم صورت میگیرد. در حملات هفتهی گذشتهی طالبان، تعدادی از کودکان جان خود را از دست داده و تعدادی دیگر مجروح شدند. کودکانی که در مسیر مکتب قرار داشتند و در هیچ قانون و رویهی جنگی، نمیتوان حمله به کودکان را توجیه کرد. بعد از آن بر اثر ماین جاسازی شده توسط طالبان تعدادی از کودکان در ولایت غور جان باختند. حملهی دیگری در ولایت غزنی انجام شد. این حمله بسیار مخرب و سنگین بود. در این حمله نیز به نظر میرسد بیشتر هدف طالبان کشتار کودکان بوده است.
ابزارهای بازی در سیاست افغانستان در محور انسانکشی تعریف میشود. گروهها برای اثبات جایگاه شان از قلدری، انسانکشی و زورگویی استفاده میکنند. توجه به معیارهای اخلاقی و انسانی و یا احساس تعلق نسبت به مردم را کمتر میتوان در رفتارهای گروههای دخیل در بازی شاهد بود. به موازاتی که روند مذاکرات صلح با طالبان در بیرون از کشور جلو میرود، شدت حملات این گروه نیز افزایش مییابد. رابطهی بسیار معنادار میان جریان مذاکرات و تعدد و حجم حملات بر نظامیان و غیر نظامیان وجود دارد. پرسش این است که در روند مذاکرات صلح، نمایش خشونت، چه جایگاهی دارد؟ آیا گروه طالبان با آوردن فشار بر مردم افغانستان، قصد اتخاذ دست بالا در جریان مذاکرات را دارند؟ آیا به راستی طرفهای مذاکره روی صلح گفتوگو میکنند یا صلح بهانهای برای وضعیت دیگری است که هیچ آرامشی را در خود نخواهد داشت؟
انتخاب راه صلح به جای جنگ، نشاندهندهی این است که یک گروه یا جریان، موافق گسترش دامنهی کشتار نیست و مسیر گفتوگو را از لحاظ اخلاقی درستتر یا از لحاظ سیاسی مفیدتر میداند؛ یعنی آمدن به سوی صلح همیشه به معنای ترک دایمی جنگ و بیاعتقادی به امر کشتار نیست. گروهی که صلح را به حیث جایگزین جنگ به دلیل ابعاد غیر اخلاقی و کشتار انسانی حاصل از جنگ انتخاب میکند، مسلما بر این امر اخلاقی باور دارد که کشتار انسانها امر درستی نیست. حتا اگر یک گروه با پشتوانهی خاصی از منابع سیاسی به صورت نیابتی هم در حال جنگ باشد، ممکن است باورها و اخلاقیات رهبران گروه در طرح و توجیه گزینهی صلح با تعریف اخلاقی تاثیرگذار باشد. میل به صلح به دلیل نفرت و خستگی از جنگ، بارها توانسته به ختم منازعه و کشتار منجر شود.
شرط اصلی این فرایند این است که رهبران گروههای درگیر، دارای شخصیت اخلاقی بوده و روح و روانشان از انسانکشی آزار ببیند؛ یعنی وجدانی برای سنجش رفتارهای خویش داشته باشند و بر اساس آن برخوردهای شانرا تنظیم کنند. مواردی از این دست را در تاریخ جنگها زیاد داریم. البته نقش نیروهای متخاصم در صحنهی عدالت نیز برای استفاده از اخلاقیات جهت ختم انسانکشی بسیار مهم است. مهم است که جریانهای متخاصم چه تعریفی از جنگ خود دارند و بر اساس قضاوت عقلانی و اخلاقی، جنگشان چقدر میتواند برای عدالتخواهی یا متوازن ساختن یک وضعیت نادرست باشد. وقتی کسی برای عدالت میجنگد و عدالت را بر مبنای عقلانیت و خرد تعریف میکند، پر واضح است که یک پدیدهی منطقی است. صلح به دلیل نفرت و خستگی از جنگ فرایندی است که دو طرف باید از لحاظ رویکرد، به یک رشته موازین عقلی و اخلاقی پایبند باشند؛ چه در غیر آن مسألهی نگرش افراطی دینی و ایدیولوژیک به دلیل انحصار حقانیت فقط و فقط در محدودهی گروه خود، توجیهی بسیار خطرناک خلق میکند و مسألهی صلح را از میان میبرد.
امر دیگری که بحث صلح را به میان میآورد، نگاه ابزاری به صلح جهت تغییر وضعیت برای خلق فرصت جنگ موثرتر است. چیزی که به نظر میرسد طالبان از آن استفاده میکنند. پرسش این است که اگر روی صلح مذاکره جریان دارد، حمله به غیر نظامیان چه معنایی میتواند داشته باشد. طالبان فرصت گفتوگو با امریکا را با استفاده از سیاست مقاومت و ادامهی جنگهای چریکی و گوریلایی به دست آوردند. روش طالبان نشان از باور این گروه نسبت به مقولهی جنگ دارد. آنچه مشکل را عمیق میسازد و به نحوی طالبان را در مقام توجیه رفتارشان قرار میدهد، اعتقاداتی است که این گروه جنگ خود را برآن بنا کرده است. از نظر این گروه انسانها به دستههای خوب و بد تقسیم میشوند که براساس درکشان، هر کسی مخالف اعتقادات و باورهای افراطی این گروه باشد، بد محسوب میشود. حکم قطعی در مورد بدها این است که لاجرم باید یا تابع شوند یا بمیرند. هر کجا که امکان کشتارشان باشد و توان طالبان به کشتار برسد، میکشند و جایی که در موضع ضعیف قرار گرفتند، به نوعی سیاست نرمتر جهت فضاسازی برای پیشبرد برنامهی کشتارشان در آینده میپردازند. معادلات سیاسی منطقه وارد مرحلهی پیچیدهی دیگر شده است و جایگاه نیروهای پشتیبان طالبان نیز بر اساس وضع جدید تعریف میشود.
آنچه طالبان را به میز مذاکره کشانده است، میل این گروه به صلح نیست. اگر این گروه به مقولهی صلح باور داشت، موازی با جریان مذاکرات به انسانکشی نمیپرداخت. به نظر میرسد که طالبان اهداف شان را با دقت و ظرافت سیاسی تعیین میکنند. کشتار کودکان و حمله به غیر نظامیها همیشه یک امر نکوهیده و غیر اخلاقی است؛ اما برای طالبان بعد اخلاقی مسأله ارزش خاصی ندارد. آنچه آنها به دنبال آن استند، تاثیرات سیاسی حملاتشان است. انسانهایی که در این حملات کشته میشوند، از نظر طالبان مستحق کشته شدن استند؛ چون به صورت علنی در صف طالبان قرار ندارند. این انسانهای قربانی اگر کسانی باشند که از لحاظ تبلیغاتی مرگشان بتواند تاثیرات بیشتر داشته باشد، برای طالبان ارجحیت دارد. به همین دلیل به کودکان، مکاتب، کلینیکها و دیگر اماکن غیر نظامی حمله میکنند. حالا به این معادلهی مسایل قومی، تفاوتهای مذهبی و گرایشهای گروهی را اضافه کنید؛ مشخص میشود که چرا طالبان از این راه فشار وارد میکنند. در کل باور این است که وحشت و قصاوت بیشتر، سهم بیشتر را به بار میآورد.
البته این رویهی خلق الساعه نیست و ریشه در گذشتههای دور دارد. رفتار دولت و گروههای سیاسی و ناراضیها از حکومت حتا ۵۰ سال پیش نیز متکی به زور و کشتار بوده است. تجربهی دههی دموکراسی بهعنوان اولین قدم شمولیت گروههای متعدد سیاسی در فضای عمومی، نشان میدهد که علاوه بر این که دولت برای مجاب و کنترل گروههای مخالفش به نیروی زور متوسل میشده، نیروهای سیاسی مخالف دولت با این که زیر نام جریانهای مبتنی بر فکر در عرصه ظاهر شدند، نیز از چنین رویکردی استفاده میکردند. همین رویکرد به سیاست در سالهای بعدی و تا اکنون رویکرد مسلط به تمام دعاوی بوده است؛ حتا در یک مورد کوچک هم نمیتوان نشان از صلح با تعریف اخلاقی و تعلق انسانی در روند تحولات پنجاه سال اخیر کشور داشت. حالا هم طالبان با همین رویکرد زور و جبر و خشونت، با قضایا برخورد میکنند. طبیعی است باورشان این باشد که روی میز مذاکرات هر کس پروندهی خشنتری را میگذارد، صدایش بیشتر شنیده میشود. اگر حتا این مذاکرات به نتایجی هم قرار باشد برسد، در چند ماه پیش رو تا رسیدن به نتیجه، احتمال میرود که حملات به غیر نظامیها و نظامیها از جانب طالبان هر روز بیشتر شود.
چه وقت زبان مراوده، گفتوگو و پیامرسانی مبدل به زبان کشتار و زورگویی میشود؟ وقتی که یک جامعه یا گروه، خالی از تعلقات انسانی شده باشد. کودککشی در هیچ یک از قوانین حاکم بر منازعات و جنگ، قابل توجیه نیست. گروهی که اقدام به کشتار کودکان میکند، آیا میتواند در رابطه به صلح بیندیشد؟