افول سیاست‌گری؛ دیدگاه تیوریک از ظهور تا زوال سیاست‌گران

صبح کابل
افول سیاست‌گری؛ دیدگاه تیوریک از ظهور تا زوال سیاست‌گران

نویسنده: قیس احمد قادری

قسمت اول

سیاست را می‌شود مجموعه‌ای از فعالیت‌های انسانی دانست که انسان‌ها از طریق آن؛ قواعد کلی زندگی خود را تعیین، حفظ و اصلاح می‌کنند. عدالت، نظم، سعادت، اخلاق و تقوای جوامع انسانی، منوط به سیاست است. سیاست همانند پیوستگی خود به جامعه‌ی انسانی، از نظر ماهیت‌شناسی‌ و معرفت‌شناسی ریشه در فطرت انسان دارد.

از نظر ماهیت، ریشه‌ی سیاست در فطرت آزادی، عقلانیت، حرص، حسادت، خوبی، انسان‌دوستی، همکاری و مهربانی انسان و از نظر روش‌شناسی، مبتنی بر خرد و زبان انسانی است؛ به همین‎‌خاطر سیاست را عرصه‌ی هم‌کاری و سازش، جنگ و صلح، عدالت و ظلم گفته اند. همان‌گونه که اشتها و حرص انسانی سیری‌ناپذیر و عشق انسان به هم‌نوعش جزء خوش‌بختی‌اش می‌باشد. سیاست‌گران نسبت به مردم خود و جوامع نسبت به هم‌دیگر هم عاشق اند و هم نمی‌توانند هم‌دیگر را هم‌تراز خود تصور کنند. همین خصلت دوگانه‌ی سیاست که منشأ در فطرت انسانی دارد، سبب می‌شود که رهبران برای جامعه‌ی خود به زیر ریسمان دار بروند و برای حفظ مقام رهبری خود، زندگی میلیون‌ها انسان جامعه‌ی خود را بگیرند و هزاران ظلم را نسبت به مردم خود روا ‌دارند.
ما انسان‌ها برای این‌ که نیازمند هم استیم و غریزه‌ی نوع‌دوستی درون خود داریم، نمی‌توانیم بدون هم زند‌گی کنیم؛ با هم زند‌گی می‌کنیم و هم‌دیگر را دوست می‌داریم؛ اما به خاطر این‌ که قبول کرده نمی‌توانیم که از دیگران عقب باشیم، با دیگران حسد می‌ورزیم. به همین خاطر با هم‌دیگر رقابت و جنگ می‌کنیم. آن ‌چه ما را در این دوستی و رقابت، عشق و جنگ یاری می‌رساند، خرد و زبان ما است. خرد، ما را یاری می‌کند بدانیم که چگونه بر دیگران برتری یابیم و این برتری را حفظ کنیم و زبان ما را یاری می‌رساند دیگران را قانع کنیم که چرا ما باید برتر باشیم و آن‌ها را هدایت کنیم. همان‌گونه که به عنوان فرد با کمک خرد و زبان بر دیگران نفوذ می‌کنیم؛ وقتی وارد سیاست می‌شویم، هنوز خرد و زبان جای‌گاه خود را برای نفوذ بر دیگران حفظ می‌کند؛ اما خرد و زبان ابزارهای خود را بر خلاف دنیای فردی در دنیای سیاست توسعه می‌دهد. خرد به دانش‌ و پژوهش و زبان به قانون، تصامیم دولتی، مساجد، کلیساها، رسانه‌ها و… خود را توسعه می‌دهد.
فرض و حقیقت انکارناپذیر سیاست‌گری ما این است که همه‌ی انسان‌ها آزاد و صاحب خرد و زبان اند؛ یعنی ما از ماورای طبیعت نیامدیم، ما از جنس و هم‌تراز هم‌نوعان خود استیم؛ اما آن ‌چه ما در پی آن استیم و باید انجام دهیم، این است که با خرد، با موجودات آزاد بجنگیم و آن‌ها را در خدمت خود بگیریم؛ به زبان ساده، دیگران باید قناعت کنند که ما آن‌ها را رهبری ‌کنیم. این فعالیت ما را در سیاست امروز به نام نفوذ یاد می‌کنند. در سیاست، ما در پی نفوذ استیم. نفوذ در سیاست همانند روح در وجود انسان عمل می‌کند. ما تا در جای‌گاه برتر و رهبری قرار داریم که بر دیگران نفوذ داشته باشیم. هر زمانی که خرد دیگران پذیرای ما نشد و از حیطه‌ی اختیار ما خارج شد، دیگر ما هم موجودیت و حضور نداریم و همانند خروج روح از تن انسان، دیگر دوام نداریم و می‌میریم. وقتی سیاست می‌کنیم و نفوذ خود را ازدست داده‌ایم دیگر زنده نیستیم ولو نفس در روح ما باشد؛ برای این‌که ما با دیگران هیچ تفاوتی نداریم. به همان میزانی و زمانی که بتوانیم نفوذ خود را وسعت دهیم و نگاه داریم، به همان میزان تنومند و زنده استیم.
باتوجه به این ‌که انسان دو بُعد مادی و معنوی دارد و نیاز انسان هم دو جنبه‌ی مادی و معنوی دارد؛ سیاست هم زمانی آغاز می‌شود که انسان‌ها نمی‌توانند نیازهای خویش را به تنهایی مرفوع کند. وقتی همه‌ی انسان‌ها نتوانستند، امنیت بیاورند، لیواتان هابز را ساختند تا امنیت‌آور باشد؛ وقتی همه نتوانستند آزادی را به ارمغان آورند، دموکراسی روسویی ساختند و زمانی که نتوانستند احکام دین مبارک اسلام را فرد فرد تطبیق و گسترش دهند، ابوبکرصدیقرض را خلیفه‌ی رسول ‌خدا و مأمور این امر ساختند و همه با او بیعت کردند. نتیجتا ما برای نفوذ بر دیگران و قبولاندن خود بر دیگران نیاز داریم خرد دیگران را به صورت مادی و معنوی اقناع کنیم. در جامعه‌ی انسانی این اقناع اولا؛ می‌تواند منطقی و غیر منطقی باشد و ثانیا؛ این اقناع هزینه‌ی گران می‌طلبد و تمام ابزارهای قدرت هم از مشروع و غیرمشروع را در خدمت می‌گیرد.
انسان‌ها در درازای تاریخ برای اقناع معنوی و فکری جوامع انسانی به ابزارهای مشروع و نامشروع دست زدند. فرعون نمونه‌ی بارزی از سیاست‌گری است که برای به خدمت گرفتن عقل انسانی و نفوذ بر اذهان مصریان؛ خود را در مقام بالاتر از انسان‌های عادی قرار داده و با گستاخی تام خود را خداوندگار مصریان روزگار خویش خواند. این ‌که از نظر اخلاقی کاری درست کرد یا غلط می‌گذاریمش به اخلاقیون و مذهبیون؛ اما از نظر سیاسی وی صرف یک هدف داشت؛ نفوذ بر مردم کنترل اذهان آنان. پیامبران یک‌سره با پیام الهی آمدند و سعی کردند با پیام الهی خرد انسانی را جهت دهند. محمد‌ص با به دست‌گرفتن قرآن، انسان زمان خود و ما را امر به تعقل و خردوزی کرد و با بیان اصول کلی، جوامع انسانی را به مشوره و حکمت‌ورزی فراخواند. او مدنیتی به بار آورد که انسان سده‌ی ۲۱ خود را مدیونش می‌داند و تا امروز از او الهام می‌گیرد و بخش بزرگی از زند‌گی خود را وقف او می‌کند و بهترین راه‌ و روش سعادت بشری را در پیروی او می‌پندارد. برای اثبات ادعای خود هزاران دلیل منطقی و علمی می‌آورد و دانش و خرد امروزی بر روش او صحه می‌گذارند.
سیاست‌گران امروز برای اقناع اذهان مردم ماشین کلان و پُرهزینه‌ی فکری و معنوی را به کار می‌اندازند. مفاهیمی همچون وطن‌پرستی، انقلاب توده‌ای، آزادی، عدالت، جنسیت، دین‌مداری و بی‌دینی خلق می‌کنند و همه روزه از طریق مکاتب، مدارس، دانشگاه‌ها، مجلات، بحث‌ها و مناظرات در ذهن عموم مردم تلقین می‌کنند. از روز اولی که تولد می‌شویم پدران ما آرزو می‌کنند ما مهندس و پژشک خوب جامعه‌ی خود شویم، سرباز کشوری خود شویم؛ زمانی‌ که به مکتب می‌رویم، برای ما از بدبختی‌ها، نیازها، قهرمانی‌ها و افتخارات مملکت و دین‌مان می‌آموزند، زمانی که وارد دانشگاه می‌شویم، برای ما یاد می‌دهند که چرا باید یک انسان وطن‌دوست، دین‌مدار و یا برعکس باشیم و زمانی‌که وارد دنیای سیاست می‌شویم؛ مثلا وارد حزب سیاسی می‌شویم برای ما می‌آموزانند که چی را؛ از کجا؛ و چگونه آغاز کنیم؟ و این‌جا است که ما یک مفکوره‌ی سیاسی را می‌گیرم و با دیدن موارد تجربه، معتقد به مفکوره‌ی خود می‌شویم که در دنیای امروز آن ‌را ایدیولوژی می‌گوییم؛ ما خود معتقد و پیروی ایدیولوژی خاص می‌‌شویم و دیگران را به اطاعت از همان ایدیولوژی فرا می‌خوانیم.
ادامه دارد …