کج‌فهمی رمانتیک از گفتمان خراسان

داوود عرفان
کج‌فهمی رمانتیک از گفتمان خراسان

پیش‌­زمینه­‌ی بحث

 دوست گرانمایه، جناب محمد احمدی، در مقاله‌­ای به نقد سه روایت تاریخی خلافت­‌خواهان، خراسان­‌خواهان و امان­‌الله خان پرداخته است. مقاله به درستی بیان نکرده است که این سه روایت را از منظر کدام معرفت‌شناسی اندیشه‌­ی سیاسی دریافت کرده است. شاخص­‌های این روایت­‌های تاریخی، گنگ، پراکنده و مبهم ­اند. در این که سه روایت فوق، فقط روایت‌­های تاریخی رمانتیک ­اند یا واقعیت­‌های موجود زمانه‌‎­ی ما، در این نوشته مجالی برای بحث نیست. فقط به صورت کوتاه می­توان گفت که هر سه روایت، گفتمان­‌هایی را ساخته ­اند که در کشور ما طرفدارانی دارند. من در این نوشته به واکاوی گفتمان خراسان خواهم پرداخت و کج‌­فهمی رمانتیک از گفتمان خراسان را پاسخ خواهم گفت. پرسش اصلی این بحث این است که اصولاً منظور از خراسان در سپهر عمومی ما چیست؟ برخی ناآگاهانه بر این اندیشه اند که منظور از گفتمان خراسان، احیای سرزمینی به نام خراسان است که امروز در جغرافیای چند کشور منطقه جاخوش کرده است. این برداشت بسیار ساده‌ ­اندیشانه است.

در عصری که دولت‌­های مدرن  بر اساس سرزمین مشخص، جمعیت مشخص و حاکمیت و حکومت مستقل، تشخص یافته­ اند؛ احیای جغرافیای تاریخی‌­ای به نام خراسان، بیشتر به یک شوخی می­‌ماند تا خواست سیاسی معقول. کسانی­ که چنین برداشتی را دامن می­‌زنند؛ از سه حالت بیرون نیستند. یا این ­که واقعاً درک درستی از مفهوم گفتمان ندارند و یا این ­که در رؤیاهای رمانتیک تاریخی چنان غرق شده­اند که از درک واقعیت­‌های امروز محیط بین‌­الملل عاجزند. گروه سوم، کسانی ­اند که خواسته یا ناخواسته، در صدد این استند که گفتمان خراسان را با طرح چنین مباحثی به بیراهه بکشانند و از مطالبات اصلی آن دور کنند. با این توضیح کوتاه، برای تبیین موضوع، نخست باید مفهوم گفتمان را درک کرد و سپس به توضیح گفتمان خراسان پرداخت.

گفتمان تعاریف گوناگونی دارد. یکی از ساده­ترین و گویاترین تعاریف گفتمان، زبانی است که مردم یک عصر بدان سخن می­‌گویند. هر گفتمان دال مرکزی و دال‌های شناوری دارد که مناسبات یک تفکر سیاسی را شکل می‌­دهد. مصداق بزرگ این موضوع در عصر حاضر، گفتمان لیبرال دموکراسی است که در عرصه­‌ی بین‌المللی مطرح است. در این گفتمان، دال‌­هایی چون آزادی، حقوق بشر، برابری، بازار آزاد و… مطرح ­است. این گفتمان به حدی شایع شده که زبان عصر ما را تشکیل می­‌دهد. دال­‌های گفتمان دموکراسی از حوزه‌­ی آکادمیک تا سپهر عمومی جوامع انسانی از معنی تقریباً یک‌سانی برخوردار شده است و این به این معنی است که دموکراسی به گفتمان مسلط دنیای ما تبدیل شده است. شاید در افغانستان بتوان از گفتمان­‌های رقیبی چون گفتمان طالبان، گفتمان مجاهدین، گفتمان چپ و گفتمان دموکراسی، حداقل در پنجاه سال اخیر یاد کرد. هر کدام از گفتمان­‌های مذکور، روزگاری معانی خاص خود را تولید کرده و مناسبات یک دوره را شکل می­دادند.

شکست گفتمان­‌های فوق، پرسش­‌های فراوانی را در اذهان خلق کرده است که جغرافیایی به نام افغانستان چرا از قافله­‌ی توسعه، ملت­سازی  و پیشرفت بازمانده است. بسیاری این پرسش را مطرح می‌­کنند که چگونه جغرافیایی که روزگاری سرآمدان دانش و علم و عرفان را در دامان خود پرورده بود، امروز به بهشت تروریزم، افراطیت و مواد مخدر تبدیل شده است؟ چه دلایلی باعث شده که این جغرافیا از اوج عزت به حضیض عقب‌ماندگی و تحقیر بین­المللی افتاده است. صاحب­نظران زیادی در این باره دست به قلم برده­اند و دلایلی چون سرزمین محاط به خشکه، ذهنیت قبیله­‌ای، مداخله­‌ی خارجی، جنگ و فقر را برشمرده ­اند؛ اما هیچ­کدام راه حل مناسبی برای برون­رفت از این وضعیت نامناسب ارائه نکرده­ اند. همان­‌گونه که آقای احمدی با نقد روایت­‌های سه‌گانه‌ی خویش، هیچ راه­حل منطقی و قابل قبولی ارائه نداده است. توسل به یک سری مفاهیم عام و توسل به اندرزهای اخلاقی نمی­‌تواند راه حل گذار از بحران کنونی ما را رقم زند.

گفتمان خراسان چیست؟

گفتمان خراسان پهنای جغرافیایی که برخی بدان اشاره می­‌کنند، نیست. این‌جا سخن از مرو و نیشابور و هرات و بلخ به‌عنوان واحدهای جغرافیای واحدی نیست. گفتمان خراسان هرچند نمی‌­تواند از بلخ، نیشابور، هرات و مرو بگذرد؛ اما سخن ما از اندیشه­‌ای است که در بازه‌­ی زمانی خاصی در سرزمینی به نام خراسان شکل گرفت که عالم­گیر شد. هرگاه سخن از اندیشه­‌ی اسلامی به میان می­آید، اندیشه‌­ی غرب و شرق جهان اسلام مطرح است. اندیشه­‌ی شرقی همان اندیشه­‌ی خراسانی است که از درون مناسبات آن اندیشه‌­های فلسفی، کلامی، فقهی و علوم دقیقه و حکومت­داری سر برآورده است. چه کسی می­‌تواند منکر فقه ابوحنیفه،  فلسفه­‌ی ابن سینا و فارابی،کلام ماتریدی، دانش ابوریحان، عرفان مولانا و انصاری و حکومت‌داری سامانیان و غزنویان و تیموریان شود؟ گفتمان خراسان با چنین دال­‌هایی شناخته می­‌شود. گفتمان خراسان با دال­‌هایی چون عقلانیت فقهی امام ابوحنیفه و کلام عقلایی ماتریدی است که توانسته بود گستره­ی بزرگی از شرق را با مناسبات عقلایی خود به سوی علم و دانش رهنمون کند؛ تعریف می­‌گردد. گفتمان خراسان خواستار برگشت به سرزمینی به نام خراسان و تغییر نام افغانستان نیست، بلکه خواستار اندیشه­‌ای است که دوره­‌ی زرینی از تاریخ ما را رقم زده بود. شاید معادل چنین خواستی، رنسانس در غرب باشد.

مطالبه‌­ی بازگشتی که تاریخ اروپا را دگرگون کرد. مگر اروپایی‌ها خواستار برگشت به اندیشه­‌ی یونان و روم نشدند. آیا چنین مطالبه­‌ای در اروپا به معنی بازگشت به دولت- شهرهای یونان و امپراتوری روم تلقی می­شد؟ یقیناً که چنین منظوری هرگز در تاریخ اروپا حتا بحث نشده بود، بلکه همه خواستار بازگشت به خردورزی، اومانیزم و فردگرایی آن دوران شده بودند که بعدها توانست اندیشه­‌ی اروپا را دگرگون سازد. در مقاله‌­ی آقای احمدی، به روایت خراسان از این باب تاخته شده است که تاریخ خراسان، از جنگ و فتنه و درگیری حکایت داشته است و نویسنده به زعم خویش خواسته چنین تداعی کند که برگشت به گفتمان خراسان؛ یعنی خانه ­جنگی­‌های دیگر در خراسان. آیا یونان قدیم با جنگ‌­های پلوپونزی و اعدام سقراط همراه نبوده است؟ و آیا تاریخ می­‌تواند جنگ‌­های وحشتناک امپراتوری روم و کلوزیوم را فراموش کند؟ هیچ اروپایی­ای خواستار برگشت چنین وضعیتی نبود؛ اما همگان بر احیای  اندیشه­‌ای که در آن زمان طلوع کرد و سپس با ظهور حکومت مسیحی فراموش شد؛ تأکید داشتند. گفتمان خراسان، مطالبه­‌ی مشابهی دارد، برگشت به اندیشه­‌ی خراسانی.

چرا گفتمان خراسان؟

افغانستان در بن­بست تولید اندیشه‌­ی ملی قرار دارد. شکست برنامه­‌های متعدد ملت­‌سازی و توسعه، ما را وادار می‌­کند که عمیق­تر بیندیشیم. آنچه که در صد سال گذشته ملت‌­سازی را به چالش مهمی مواجه کرده است، بحران هویت ملی است. ما نتوانسته­‌ایم اندیشه‌­ای بیابیم که هویت ملی خویش را تعریف کنیم. اندیش‌مندان توسعه بر این باور رسیده­ اند که جهان سوم برای رسیدن به توسعه ناگزیر به طرح مدلِ بومی است. مدل بومی توسعه با تاریخ، از ارزش­ها و واقعیت‌­های اجتماعی جوامع گوناگون ساخته می­‌شود. گفتمان خراسان می­‌تواند ما را در ساخت طرحی بومی یاری رساند. ماکس وبر، در نظریه­‌ی عقلانیت مدرن بر این باور است که برای توسعه باید نخست چتری ارزشی تعریف کرد، سپس به تولید هنجار پرداخت و پس از آن باید به نهادسازی مبادرت ورزید.

مشکل اصلی ما دقیقاً چنین مسأله‌­ای است. ما هنوز نتوانسته ایم چتر ارزشی‌­ای مبتنی بر تاریخ و واقعیت‌­های اجتماعی خویش بسازیم که در درون خویش بتواند هنجارهایی را تولید کند که نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ما را تغذیه کند. گفتمان خراسان، می­‌تواند چتر ارزشی ما را تشکیل دهد. این گفتمان نه بر ارزش­های قومی استوار است و نه بر افراطیت دینی. گفتمان خراسان تنوع و تکثر را به رسمیت می­‌شناسد و با توجه به وضعیت اجتماعی امروز ما می­تواند دوباره ما را به برداشت­‌های معتدل دینی، خردورزی، تساهل و تسامح، عرفان و حکومت­داری خوب رهنمون کند. گفتمان خراسان، بیشترین هم‌پوشانی با گفتمان جهانی دموکراسی در روزگار ما را دارا است. این گفتمان پتانسیل­‌های فراوانی در اختیار ما قرار می‌­دهد تا به بازتعریف هویت ملی و بین­المللی خویش بپردازیم.