مهتاب، زندگی تحت سلطهی طالبان را در دوران کودکی تجربه کرده است. او میگوید که در ولسوالی آنان دختران نیز تا صنف شش اجازهی تحصیل داشتند و میتوانستند به مکاتب رسمی بروند. مهتاب و برادرش که یکسال از او بزرگتر بود، فاصلهی طولانی خانه تا مکتب را هر روز با هم طی میکردند. پدر و مادر مهتاب، هر دو پزشک بودند و در کلینیک ولسوالی کار میکردند. پدرش متخصص بخش داخله و اطفال بود و مادرش در بخش نسایی ولادی به درمان زنان میپرداخت.
او میگوید که طالبان، گاهی برای بازدید و سرکشی از اوضاع و بیشتر اوقات برای تداوی به ولسوالی آنان میآمدند. مهتاب نیز، نظر به شغل پدر و مادرش، شاهد رفت و آمد زیاد طالبان در اوقات مختلف شبانهروز به خانهیشان بوده است.
شبی نیز، یک تن از قوماندانهای مطرح و بلند رتبهی طالبان در ولسوالی آنان، همسرش را برای وضع حمل به خانهی آنها آورده بود. مادر مهتاب بعد از معاینهی زن و اطمینان حاصل نمودن از وضعیت سلامتی او، همسرش را از تاخیر در زمان ولادت مطلع کرده و به او گفت که وضع حمل، در روزهای پیش رو اتفاق خواهد افتاد.
آنها از روستایی بسیار دورتر از ولسوالی آمده بودند و برای رسیدن به پزشک زن، راه طولانیای را طی کرده بودند. بعد از اصرارها و خواهشهای ممتد مرد، پدر و مادر مهتاب راضی شدند تا همراه آنان به روستایشان رفته و بعد از وضع حمل زن، به مرکز ولسوالی برگردند.
مهتاب و برادرش نیز در این سفر، پدر و مادرشان را همراهی میکردند. او و خانوادهاش به همراه قوماندان و همسرش، بعد از طی یک و نیم روز راه به وسیلهی موتر، به روستایی رسیدند که تمام اهالی آن، افراد وابسته به طالبان بودند.
مهتاب آن روستا را منطقهای سرسبز و خوش آب و هوا توصیف میکند و میگوید که در آنجا هیچ خبری از ناامنی، ترس و اضطراب نبود. ساختمان محل زندگی آن قوماندان، مهتاب را به افسانههای قدیمی که شنیده بود میکشاند. مهتاب و خانوادهاش برای رسیدن به خانهی اصلی و محل زندگی خانوادهی مرد، از سه دروازهی بزرگ و دیوارهای بلند عبور کردند و در نهایت به تعمیری دو طبقه رسیدند.
وقتی مردم قریه از آمدن دو پزشک زن و مرد به خانهی قوماندان باخبر شدند، بسیاری از آنها برای درمان بیماری خود و یا فرزندانشان، به خانهی قوماندان میآمدند. مردم روستا که اکثرا به زراعت و دامداری مشغول بودند، به دلیل فقر و یا دوری راه و نداشتن وسایل نقلیه، نمیتوانستند برای درمان بیماریهایشان به خارج از روستا و تا مرکز ولسوالی بروند.
پدر مهتاب بیشتر به معاینهی اطفال میپرداخت. مهتاب میگوید تعداد زیادی از بیمارانی که به پدرش مراجعه میکردند، افرادی بودند که باید به صورت درازمدت مورد درمان قرار میگرفتند و بیماریهای خطرناکی داشتند. معاینهی پدر مهتاب و تجویز دارو فقط برای یک دوره، آنهم در حالیکه داروی خاصی نیز به همراه نداشت، نمیتوانست چندان کارگر واقع شود.
زنان زیادی نیز به مادر مهتاب مراجعه میکردند که از بیماریهای نسایی و یا عمومی رنج میبردند و به دلیل نبود پزشک زن، مجبور به تحمل درد و آسیبهای متعدد درازمدت و کوتاهمدت بیماریها بودند.
پینوشت ۱: مطالب درج شده در این ستون، برگرفته از قصههای مردمی است که قسمتی از زندگی خود را تحت سلطهی طالبان در افغانستان گذراندهاند و خاطراتشان را با روزنامهی صبح کابل شریک کردهاند. خاطراتتان را از طریق ایمیل و یا صفحهی فیسبوک روزنامهی صبح کابل با ما شریک کنید. ما متعهد به حفظ هویت شما و نشر خاطراتتان استیم.