مردانگی هژمونیک و بازتولید خشونت علیه زنان

سید محمد فقیری
مردانگی هژمونیک و بازتولید خشونت علیه زنان

در افغانستان همان‌گونه که در سایر رشته‌ها، مطالعات ساختارمندی صورت نگرفته،‌ تا اکنون مطالعات در حوزه‌ی جنسیت نیز وجود نداشته است. هرچند مقاله‌های متعددی پیرامون زنان و خشونت در انترنت شناور است؛ اما این مقاله‌ها بیشتر از این‌که نتیجه‌ی پژوهش‌های هدف‌مند و ساختارمند باشد، تیوری‌ها و یا هم دیدگاه‌های دانش‌مندان غربی است که به زبان فارسی ترجمه شده‌اند و یاهم نبشته‌هایی هستند که به توصیف وضعیت زنان افغان پرداخته‌اند در حالی‌که تنها تیوری و توصیف وضعیت، توانایی گشودن هیچ گرهی از مشکلات زن افغان را ندارند. به همان پیمانه که نیاز است تا پیرامون زنان مطالعات هدف‌مندی صورت گیرد، ضرورت این وجود دارد تا موازی با آن، پیرامون مردان افغان نیز پژوهش‌ها و مطالعات عمیقی صورت گیرد.

چرخه‌ی خشونت علیه زن، همواره از طریق هویت جنسی مردانگی بازتولید می‌شود. مردانگی هویت جنسی‌ای است که جامعه آن را خلق می‌کند و می‌توان آن را یک سازه‌ی اجتماعی دانست.

در حوزه‌ی مطالعات جنسیت، یکی از مفاهیم اساسی «مردانگی هژمونیک» می‌باشد. این مفهوم از پرکاربردترین مفاهیم در پژوهش‌هایی بوده است که در مورد جنسیت صورت گرفته است. برخی از جامعه‌شناسان مردانگی هژمونیک را به مثابه‌ی یک استراتیژی برای تحت سیطره نگه‌داشتن زنان و جلوگیری از قدرت آنان یاد می‌کنند. (دونالدسون ۱۹۹۳)[۱]

ریون کانل در کتاب «مردانگی‌ها»، مردانگی هژمونیک را مرتبط با توجیه مشروعیت پدرسالاری و ضمانت جایگاه مردان می‌داند؛ اما اگر خواسته باشیم تا در افغانستان مفهوم مردانگی هژمونیک را تعمیم دهیم، با چه رویکردی باید به آن بپردازیم؟

مردانگی هژمونیک را در افغانستان می‌‎توانیم در کلیه ساختارهای فرهنگی- اجتماعی جامعه‌ی افغانی مشاهده کنیم. سنت‌های اجتماعی‌ای که به رفتارهای اجتماعی ما جهت می‌دهند، قامت شان در زیر مردانگی هژمونیک خم شده است. امتداد ریسمان مردسالاری که به دست مرد افغان امروزی رسیده است به چندین قرن می‌رسد.

بخش بزرگی از تسلط هژمونیک مردان بر زنان در جامعه، در نتیجه‌ی کژکارکردهای نهادهای اجتماعی زاده می‌شود. شما به نهاد خانوده و نهاد آموزش ما به‌عنوان نمونه نگاه کنید. سلسله مراتب حاکم در خانواده، مصداقی از مناسبات حاکم اجتماعی نیز میباشد.

تصویری که مردان افغان از مردانگی دارند بیشتر شباهت به یک تابو دارد. مقایسه‌شدن با زنان برای آنان عیب بزرگ است و آن‌ها زن را، جزء مالکیت‌های شان به‌حساب می‌آورند.

شما تبلور مردانگی را در کلیه رفتارهای مردان افغان می‌توانید مشاهده کنید. از سیاسر خطاب کردن زنان تا ضعیف پنداشتن و کالا دانستن آن‌ها. از مدتی به این سو، واژه‌ی زن‌ذلیل از پرکاربردترین مفاهیمی است که در بین مردان به ویژه جوانان رواج پیدا کرده است. در پس گفتن این واژه، هزاران مفهوم ناگفته و گنگ نهفته شده که محوری‌ترین آن تاکید بر تسلط مرد بر زن می‌باشد.

عبارت‌هایی که در زند‌گی روزمره در بین بسیاری از مردان رایج است همچون مرد باش، مردانگی داشته باش، جوانمردی و یا هم غیرت مرد، از جمله مهم‌ترین محرک‌های رفتاری‌ای است که برای مرد افغان ارزش‌های خاصی را تعین می‌کند.

 ناموس، تابوی وحشت‌ناک است که با برداشت‌های گوناگونی تعریف می‌شود. برای برخی از مردان افغان، تحصیل دختران شان در مغایرت با ناموس داری تشخیص داده می‌شود و برخِ دیگر از مردان افغان، ناموس‌داری را در تسلط بر زن، ممانعت از رفتن زنان به بازار، خشونت،‌ مطیع‌ساختن زنان،‌ جلوگیری از ازدواج با رضایت دختر و … تعریف می‌کنند.

اکثریت غالب فحش‌های رایج در جامعه، مضمون جنسیتی دارند و مردان به دلیل حساسیت‌های جنسیتی‌ای که دارند، نفرت شان را با بیان این فحش‌ها تخلیه می‌کنند. در گفتارهای روزمره‌ای که ضرب‌المثل‌ها، فحش‌ها و سایر تکیه‌کلام‌ها را شامل می‌شود، رگه‌های عمیق جنسیتی را می‌توان مشاهده کرد که مردان با هویت کاذب مردانگی، اقتدار جنسیتی شان را به نمایش می‌گذارند.

سال گذشته برخی از منتقدان حکومت وحدت ملی با پخش نگاره‌های گرافیکی که سران این حکومت را با پوشش برقع نشان می‌داد، در شبکه‌های اجتماعی نگاشته بودند که سران حکومت وحدت ملی باید خجالت بکشند. این منتقدان اوج تحقیر رییس جمهوری و رییس اجرایی را در ساختن نگاره‌های گرافیکی آن‌ها با برقع تشخیص داده بودند. من به انتقاد آنان از حکومت، کاری ندارم؛ اما کلیشه‌های جنسیتی و تحقیر زن را به وفرت می‌توان در چنین کارهای دید. از دیدگاه چنین افرادی مقایسه مردان با زنان یک شرم بزرگ است و زن محکوم به اسارت برقع و تمکین از مرد باید باشد. بدون شک که برقع یک پوشش وحشت‌ناک برای زن افغان می‌باشد؛ اما وحشت‌ناک‌تر از آن، مرزهایی است که هویت مردانگیِ هژمونیک برای زنان ترسیم کرده است.

مردان افغان به دلیل اینکه همواره زن را در آشپزخانه و یا مراقبت از فرزندان شان و یا کارهای شاق خانه دیده‌اند، برای شان تلقین شده که گویا توانایی زن در همان حد است و باید زنان در خانه بمانند. وقتی رانندگی زنان به سخره گرفته می‌شود و یا تحصیل دختران زیر سوال برده می‌شود، دقیقا منشا آن سنت‌های اجتماعی‌ای است که ریشه‌های عمیقی در جامعه‌ی ما دارد و درازای عمر آن به صدها سال می‌رسد. پس نیاز است، کارهای زیادی صورت گیرد تا درک و هضم این موضوع برای مرد افغان ساده‌تر شود که زنان توانایی‌های خارق‌العاده‌ای دارند و در مقایسه با مردان نه ناتوان‌ترند و نه هم ضعیف‌تر.

[۱] Donaldson, M (1993) “What Is Hegemonic Masculinity? Theory and Society,
Special Issue: Masculinities, October 1993, 22(5), pp. 643-657.