گفتمان فرهنگی؛ خوانشی از میراث کتبی

صبح کابل
گفتمان فرهنگی؛ خوانشی از میراث کتبی

نویسنده: حسین مرادی

برای وصول به بهجت فکری و سعادت عقلی، آن‌گونه که از خامه‌ی ابن سینای بلخی در قماط «فی‌البهجة و السعادة» یعنی در «نمط هشتم» چکیده است، خواستم خوانشی را از دیباچه‌ی «علی امیری» بر کتاب «اشارات و تنبیهات» شیخ‌الرئیس و «حجت‌الحق» در بازار معرفت عرضه کنم تا از یک ‌سو مقبول درگاه ارباب فضل واقع شود و از دیگر سو، «آیه»هایی را که امیری از «سوره‌»های متاع منطقی ـ فلسفی، آن‌هم از متاع گران‌سنگ و پربهایی در حد «الاشارات و التنبیهات» به دست داده است، از دریچه‌ی فرایند مکتوب‌سازی و در امتداد خوانش و قرائت میراث‌های کتبی که بی‌هیچ دخل و لغوی در ایجاد گفتمان فرهنگی و دیالوگ فلسفی ـ منطقی با گذشتگان مؤثر است، تاحد توانایی فکری و امداد داده‌های علمی، بررسی کنم.

دیباچه‌ی استاد علی امیری، خوانشی از گذشته است. مواجهه و برخورد با یک امر کتبی، که به رغم غِش و خش‌هایی که بر آن در راه سفر از «گذشته» به «آینده» یا دست‌کم «اکنون» وارد شده است ـ مطابق با گزارشی که جناب امیری ارائه داده ‌اند ـ روی هم‌رفته به ما رسیده است و بر ما سخن می‌کند. این امر مکتوب، میراثی که سال‌های آزگار از دست روزگار پیج‌وتاب خورده و به ما رسیده است، جزوی از حیات فرهنگی ما است که سخن از آن، علاوه‌ بر این‌ که برخورد با گذشته است، هجرت به آینده نیز می‌باشد. برخورد استاد علی امیری، چنان‌ که از لابه‌لای دیباچه‌ی ایشان فهم می‌شود، شاید نتواند احتوای کامل محتوای اثر ابن‌سینای بلخی باشد و به ‌گونه‌ی اتَم و احسن بستر شکل‌گیری و تجربه‌ی تاریخی‌ای که طی قرون متوالی و اعصار متمادی این «میراث کتبی» کسب کرده است و روی‌هم رفته طاقتِ سفر این مسافر همیشگی را از گذشته‌ تا امروز بررسی و تبیین کند؛ ولی در نوع خود، از اتفاق‌های تکینی ا‌ست که نظیر آن کمتر در وادی «ادب فارسی» اتفاق افتاده است.

نویسنده، ذریعه‌ی چاقوی دیباچه‌ی خویش، رخت حایل میان «اکنون» و «گذشته» را حکیمانه قیچی می‌زند و با اکراه از «مبتذل‌نویسی»، امتناع از به‌کارگیری «رویه‌ی جعل» و عبور از «حال‌اندیشی»، پا در عرصه‌ی سخن می‌گذارد و برای نسل امروز و آینده سخن تحفه می‌کند. لذا این «طرح‌واره‌ی فلسفی» و «شَمای کلی از یک نظام دانایی» بر خلاف گفته‌ی جناب امیری، هم حکایتی از گذشته می‌شود و هم طرحی برای آینده. از این رو، کسی که این حکایتی از گذشته را به خوانش می‌گیرد و این طرحی برای آینده را بازرسی و بازگو می‌کند، ذریعه‌ی همین براق، خود نیز به آینده می‌رود و با پسینیان به گفت‌وگو می‌پردازد.

ما با داده‌ها و ودایع فرهنگی خویش دچار گسست شده ‌ایم؛ این گسست بی‌هیچ تردید و ابهامی ناشی شده از عدم توجه ما به «میراث‌های فرهنگی» خصوصا میراث‌هایی که لباس کتبی بر تن کشیده ‌اند و به نحوی مکتوب‌ اند، ناشی می‌شود. هیچ‌گونه تماس قابل توجهی با میراث‌های کتبی از سوی هیچ کسی تا حال صورت نگرفته است تا بتواند تکانه‌ای باشد برای نسل امروز ما. گسست ما با میراث‌های فرهنگی‌ای که از حوزه‌های معرفتی گوناگون قصه می‌کنند، انشایی از فقدان خوانش و عدم توجه به میراث‌های کتبی‌ای که در سایه‌ی فرهنگ به رشد رسیده ‌اند می‌باشد. خوانش میراث‌های کتبی، می‌تواند گسست فرهنگی را نابود کند، تهاجم فرهنگی را پاسخ بدهد، بدنه‌ی فرهنگ را فربه کند و به آنانی که در گستره‌ی آن فرهنگ نقش بازی می‌کنند و نفس می‌کشند «شأن فرهنگی» هدیه دهد.

در حال حاضر، ما دچار گسست فرهنگی می‌باشیم، که همین گسست و عدم ارتباط با گذشته، هر روز قیچی تهاجم فرهنگی را تیز می‌کند تا مخمل «شأن فرهنگی» ما را بدرد و مرتب بدنه‌ی فرهنگ ما را ویران کند و با خشت‌های بدقواره و بی‌دست و پا؛ که نه دست سنت آن در «حوزه‌ی فرهنگی» ما کار می‌دهد و نه پای اصلاح آن رخصت گذر و خیز می‌یابد، برای ما بنای کاشانه‌ی خاک‌خورده و رنگ‌پریده‌ی فرهنگی جدید و اصلاح‌شده بگذارند؛ لذا وضعیت را هر چه بیشتر به بحران می‌کشند و نظم را دچار چالش می‌کنند، که آخر «همان کاسه و همان آش» که نمی‌شود هیچ! حتا ما را بی‌‌آش و بی‌کاسه می‌کنند. از این ‌رو، اهمیت و ارزش کار امیری و پروژه‌ای که ایشان در دست دارند، معلوم می‌شود.

استاد علی امیری، چنان‌ که از «خردآواره» و «خواب خرد» و «اسلام» و «فلسفه‌ی ابن‌سینا» و مقدمه و تصحیح و تعلیق «الاشارات و التنبیهات» و یک‌سری فعالیت‌های دیگر، بر می‌آید در راستای «خوانش گذشته» و میراث‌های کتبی‌ای که لاجرم به «گفتمان فرهنگی» منجر می‌شود، با دقت منطقی خاص، عمل کرده‌ اند که اگر بگوییم از یک طرف سخن و تکانه‌ای برای نسل امروز ما می‌باشد، از طرف دیگر باید قبول کنیم که هدیه‌ا‌ی برای فردا و میراثی برای آینده است.

اگر نسل ما و نسل بعد از ما، بتوانند با درک و فهم موضع امیری، با ودایع فرهنگی و میراث‌های کتبی روبه‌رو شوند و عالمانه و متواضعانه با آن برخورد کنند، بی‌تردید، هم گسست فرهنگی‌ای که دچار آن شده‌ ایم از بین می‌رود، هم ناصیه‌ی تهاجم فرهنگی سیاه و لکه‌دار می‌شود، هم شأن فرهنگی خویش را باز می‌یابیم و هم بدنه‌ی فرهنگ خویش را فربه می‌سازیم؛ زیرا ارزش و تأثیر تماس با میراث‌های کتبی‌ای که از گذشتگان به ما رسیده است، بیش‌تر از چیزی ا‌ست که اغلب تصور می‌کنیم. دیباچه‌ی امیری گذشته از این که حاوی معلومات بلند تاریخی‌ است و از نثر محکمی برخوردار می‌باشد، خوانشی از گذشته؛ و قرائتی از یک میراث کتبی ا‌ست که مربوط به ودایع فرهنگی ما شده و سرگذشت داغ و سوزانی دیده است. اگر نسل فرهنگی ما، بتوانند از موضع و مسأله‌ی امیری به مثابه‌ی یک طرح و الگواره‌ی فرهنگی، که دردهای بسیاری را دوا و کاکل‌های پریشانی را شانه می‌زند و حتا خالی‌گاه‌های جدی‌ای را پر می‌کند تا توقف ما رفع شود، استفاده کنند، تعداد بسیار زیادی به اضافه‌ی این ‌که به فهم «سنت» نایل می‌شوند به درک میراث‌های کتبی‌ای که بی هیچ شک، تافته‌ی جدابافته از فرهنگ و حوزه‌ی تمدنی ما نیست همچنان می‌رسند؛ لذا ما از متن سنت به تجدد می‌رسیم و حوزه‌ی مدرنیته‌ی خویش را جدا از فرهنگ اروپایی و آسیایی بنا می‌نهیم و نیز پس از آن هیچ نیازی نمی‌بینیم تا کورکورانه داده‌های فرهنگ بیگانه را در ساختار فرهنگی خویش تطبیق دهیم و پایه‌های آن را در حیات فرهنگی ـ تاریخی خویش تحکیم کنیم.

من در دریافت‌هایی که از فرایند مکتوب‌سازی دارم، گذشته از عواملی پنهانی‌ای که می‌تواند آن را مختل کند، حال‌اندیشی، مبتذل‌نویسی و رویه‌ی جعل؛ از عواملی ا‌ست که ظهور و بروز آن در هر متنی که باشد، سبب اختلال در دوام آن متن می‌شود و آن را مجال نمی‌دهد تا از سیم‌های خاردار کاغذ و ورق در وادی ذهن خواننده عبور کند و مهم‌تر از آن در میدان «آینده» قدم بگذارد. در ذیل به توضیح مختصری این سه عامل، می‌پردازیم:

۱- مبتذل‌نویسی: مبتذل‌نویسی سبب می‌شود تا فرایند مکتوب‌سازی مختل شود و از راه خویشتن آن‌چنان‌که باید عبور نتواند. بی‌احترامی‌ها و پیروی از منطق فحش و دشنام، آن‌هم تا حدی که موقعیت انسانی را به‌اندازه‌ی «امکان دشنام» فروکاست کند، امر مکتوب را مبتذل می‌کند. زمانی که امر مکتوب به ابتذال کشانیده شود، هیچ پی‌آیندی نمی‌تواند داشته باشد، تنها پی‌آیندی که دارد، این است که نسل فردا قضاوت می‌کنند که «با خفتن خرد هیولا زاده می‌شود!» من اطمینان می‌دهم که هیچ فرد خردمندی به مبتذل‌نویسی دست نمی‌یازد و رویه‌ی فکریِ او هرگز به ابتذال کشانیده شدن فرایند مکتوب‌سازی را بر نمی‌تابد.

۲- رویه‌ی جعل: رویه‌ی جعل به‌ویژه در مقام تبیین واقعیت‌های تاریخی، فرایند مکتوب‌سازی را با بن‌بست مواجه می‌کند و گزاره‌های تاریخی را گنگ و مبهم می‌رساند. جاعلان، «واقعیت» را «تحریف» می‌کنند، که پی‌آمد آن نقل قول‌های متعدد در مورد «موضوع واحد» خواهد بود. جعل‌کاری و تحویل بردن «امر مکتوب» به «امر مجعول» از لحاظ این ‌که ارزش‌گذاری به مکتوب‌سازی را زیر پا می‌کند و فرایند مکتوب‌سازی را نیز مختل می‌کند، آن‌گونه که مخاطب و به‌ویژه نسل آینده را در دوراهه‌ی ‌صدق و کذب قرار می‌دهد و آن‌ها نمی‌فهمند که آیا «خضر» کار «صحرایی» می‌کرده یا «مدنی»؟! لذا عده‌ای راه صحرا را در پیش می‌گیرند و برخی دیگر قفل دروازه‌ی مدینه را می‌شکنند که بی‌تردید سبب جدایی‌ها و شکاف‌ها بین باورهای آن‌ها خواهد شد؛ لذا عالمانه نیست. پس نباید کینه‌توزی‌ها و دشمنی‌های خویش را در نوشته‌ها و مکتوبات خویش راه بدهیم؛ کاری که متأسفانه خیلی‌ها انجام می‌دهند.

۳-حال‌اندیشی: حال‌اندیشی در عرصه‌ی «مکتوب‌سازی»، به معنای فروکاست کردن میزان تأثیرگذاریِ متن در «حال» است که به هرگونه تأثیر آن در «آینده» احتمال نمی‌دهد. متأسفانه در جامعه‌ی افغانستانی از این دست افراد چنان زیاد است، که «الا ماشاء الله»! این افراد، نه تنها که در «زوال عقلانیت افغانستانی» بسیار مؤثر اند، که در مختل‌سازی امر مکتوب، ذریعه‌ی هیاهوی فیس‌بوکی و بلوای عامیانه نیز نقش غیر قابل انکار دارند. به پندار من خطرناک‌ترین بن‌بست فرایند مکتوب‌سازی «حال‌اندیشی» است که باید در راستای رفع آن قدم برداشت. چون ما فقط برای امروز نمی‌نویسیم. مخاطب ما تنها نسل امروز نیست، ما برای فردا نیز می‌نویسم، پس باید در حد توان، وضعیت آن‌ها را در نظر داشته باشیم. ابن ‌سینا هم برای زمان خویش نوشت و هم برای بعد از خودش. فارابی باری از دغدغه‌های بزرگی را بر دوش خویش حمل می‌کرد، که اکنون ما میراث‌دار آن استیم.

بر اساس خوانشی که از آثار علی امیری داشته‌ام، ایشان این سه مسأله‌ را در فرایند مکتوب‌سازی به خوبی رعایت کرده اند. برای «حال» می‌نویسد ولی دغدغه‌ی «آینده» را نیز دارد. از «گذشته» می‌گوید، ولی خودش به «آینده» می‌رود و برای دیگران «گذشته» می‌شود. خوانش ابن‌ سینا و امثال او، که مربوط به گذشته‌ی فرهنگی – تاریخی می‌شود، از ضروریات امروز ما است؛ امری که جناب امیری به خوبی از آن واقف است. «ده نهج منطقی» و «ده نمط فلسفی» تنها تشکیل‌دهنده‌ی کتاب نامی به نام اشارات نیست که نهایتا به طرح و بازنمودن یک سلسله مسائل منطقی و فلسفی انجامیده باشد؛ بل‌که جزوی از حیات فرهنگی ما، بخشی از وجود و نفس ما است. خوانش کتاب اشارات، خوانش خویشتن است. برخورد با اشارات رسیدن به خود است. از این رو، کار امیری را می‌شود تکوین بی‌سابقه‌ی گفتمان فرهنگی در متن جامعه‌ی افغانستانی (خراسان شرقی) و در لحظه‌های «خواب خرد» دانست. هر کسی تا کنون متوجه نیست که از «اصل خویش» دور مانده و باید «روزگار وصل» خویش را بازجوید. من فکر می‌کنم که کار استاد علی امیری، با این‌ که در لحظه‌های تکوین گفتمان فرهنگی قرار دارد، روزگار وصل را در متن «گفتمان فرهنگی» رقم خواهد زد و خواب‌رفتگان دهر و غافل‌ماندگان دیار را، رو به‌ سوی اصل و فهم و درک آن خواهد کرد. دیباچه و تصحیح علی امیری بر کتاب اشارات به رغم این ‌که «خدمت» است، «وصیت» است؛ وصیتی که می‌تواند تکانه باشد و تحرک ببخشد. خواب و رؤیا، غفت و اغفال، گسست و تهاجم را به بیداری و مبارزه، خودشناسی و خردگرایی تحویل ببرد. از این ‌رو تأکید می‌رود که کار جناب امیری باید جدی گرفته شود؛ زیرا جدی نگرفتن آن سر افکندگ