نویسنده: کاظم همایون، رییس محیط زیست کابل
قسمت دوم
در طی ده سال پسین، با وجود نداشتن آمار از میزان آلایندهها با توجه به آهنگ رشد جمعیت شهری و در پی آن گسترش بیرویهی شهر و در کل ازدیاد آلودگیها، اگر دادههای آماری میزان آلودگیهای بانک انکشاف آسیایی را معیار قرار داده و پیامدهای برخواسته از اثرات آلودگیها را بالای منابع پایدار (آب، خاک، هوا) اثاثیه و تجهیزات، امتعه و اجناس، بناها، سنگفرشها، اکوتوریسم، عرضهی خدمات رایگان اکوسیستم و همچنان بالای صحت انسانی، حیوانی و گیاهی و میانگین عمر شان و در کل اکوسیستم جاندار و بیجان چه خواهد بود؟ و چه اندازه هزینههای مستقیم و غیر مستقیم پنهانی اقتصادی، اجتماعی، امنیتی، سیاسی، فرهنگی و زیستمحیطی را در پی خواهد داشت، امریاست خیلی دشوار.
پژوهشها و برآوردی را که مرکز بینالمللی تکنالوژی زیر نام «بهای واقعی پطرول» انجام داده و هزینههای غیر مستقیم و پنهانی مصرف پطرول را مطالعه کرده، مجموعهی این هزینهها یازده دالر امریکایی به ازای هر گیلن تیل محاسبه شده است.
بنده منحیث شاگرد محیط زیست، خواستم تا با استفاده از این مُدل میزان دقیق پطرول وارداتی کشور به ویژه به شهر کابل را به دست آورده، تا به رویت دادههای آن هزینههای برخواسته از پیامدهای ناگوار آن را بالای اکوسیستم جاندار و بیجان محاسبه کنیم.
با وجود تماسهای حضوری و غیر مستقیم به ریاست عمومی مواد نفتی و گاز مایع و وزارت تجارت با توجه به فساد اداری گسترده و بروکراسی در ادارات و ورود پطرول از راههای غیر قانونی و ارائهی آمار ضد و نقیض، نتوانستم تا میزان دقیق تیل وارداتی بهکشور را به دست آورم.
با مطالعهی پیگیر دریافتم که برایند پژوهش یکی از مراکز بینالمللی امریکایی که در نشرات بینالمللی بازتاب گسترده داشته است؛ نشان میدهد که از متصاعد شدن هر تن آلودگی در فضا ۵۳۰۰ دالر امریکایی هزینه برمیدارد.
پس اگر دادههای این پژوهش که ۵۳۰۰ دالر امریکایی است را با آمار ارائه شده از جانب بانک انکشاف آسیایی که نمایانگر ۸۰۰ هزار تن در سال است؛ محاسبه کنیم ۸۰۰۰۰۰ x 5300 =4240000000 چهار میلیارد و دو صد و چهل میلیون دالر میشود و به سادگی نشان میدهد که از اثر آلودگیها صرفا شهروندان کابلی ما، بیشتر از چهار میلیارد دالر یعنی تقریبا معادل کمکهای نظامی ایالات متحدهی امریکا به نیروهای امنیتی ما، هزینه میپردازند.
در حالیکه قاعدهی طلایی این بود تا در طی ده سال پسین، پس از ارائهی گزارش بانک انکشاف آسیایی و مشخصا نگرانی از میزان سه آلاینده (ذرات معلق، نایتروجن اکساید و سلفردای اکساید) ادارهی مسؤول میتوانست در گام نخست درصدی منابع آلایندهها (منابع ثابت و منابع سیار) را مشخص کرده و پس از مشخص شدن منابع آلاینده و با بهکارگیری ابزارهای ذیل در رفع مشکل عایده میپرداخت.
بهکارگیری ابزارهای سخت یا ابزارهای حقوقی:
نظیر قانون مالیات برآلودهسازی، سیاستهای مالیاتی تشویقی، سیاستهای مالیاتی انرژی، بستن مالیات زیستمحیطی، قانون انرژیهای پاک، قانون بازیافت، بستن مالیات بر انتشار فلزات سنگین، سیاستهای بیابانزدایی، آییننامهی مقابله با ریزگردها، تفاهمنامهی منطقهای در راستای ریزگردها، تقویت قوانین، مقررهها و کارشیوههای موجود و نظارت مداوم از تطبیق آن که در چوکات قانون محیط زیست، بخشی از وظایف ادارهی ملی حفاظت محیط زیست بهشمار میرود، اقدام میکرد.
بهکارگیری ابزارهای نرم از روزنههای آگهیدهی:
در کنار ابزارهای حقوقی در حوزهی محیط زیست، یکسری سازوکارهای غیر حقوقی و غیر اقتصادی نرم که پیشگامتر و تأثیرگذارتر از ابزارهای سخت و سیاستهای اقتصادی عمل میکند که یکی از آن عوامل کلیدی اخلاق است که در بعضی موارد اخلاق میتواند به اندازهی منافع مالی، بلکه بیشتر از آنها قدرتمندتر عمل کند؛ نظیر اعلامیهها، قطعنامهها، تبلیغات برای احترام به طبیعت، نحوهی تعامل با طبیعت و سایر عوامل.
یکی دیگر از راهبردهای پایداری که برآیند پژوهشهای سالانهی دانشگاه هاروارد (مرکز ادیان جهان) در پیوند به زیستبومها و حفاظت از محیط زیست پرداخته، نشان میدهد که راه حل بحرانهای زیستمحیطی از دریچهی آموزههای دینی است، همه میدانیم که قوانین افغانستان برگرفته از برداشتهای دینی و مذهبی و باورهای ژرف سرزمین ما است و گفته میشود که نگاه مسلمانان آگاه، همگام با باورهای شان ارزش ذاتی به محیط زیست دارد؛ اما با توجه به نبود آگاهی مردم ما، از باورهای شان، من منحیث شاگرد محیط زیست به این باورم که بحران محیط زیست افغانستان، تا اندازهی زیادی یک مشکل معنویاست.
در حالی که ما مسلمانان آن را گناه میدانیم و به گونهی کوتاه گفته میتوانیم که آموزههای دینی و مذهبی بهترین راهکارها را به خاطر زدودن آلایندهها در این سرزمین خواهد داشت.
کاهش آلودگیها بهکمک هماهنگی به شکل افقی و عمودی:
به اساس استراتژی انکشافی ملی افغانستان و قانون محیط زیست، ادارهی ملی حفاظت محیط زیست یک ادارهی پالیسیساز، تنظیمکننده و هماهنگکننده است. یکی از راهکارهای عمده و کارا که در کشورهای دموکراتیک از کاربرد ویژهای برخوردار است، تقویت و بازکردن نهادهای مدنی سبزنگر است.
تجارب در کشورهای دموکراتیک نشان میدهد که با پررنگ کردن خطرات آلودگی به اذهان مردم و به دنبال آن با احساس کردن افکار عمومی از طریق نهادهای مدنی سبزنگر، موجب شکل دادن فشار افکار عمومی به دولتها جهت وضع قوانین و مقررههای آیندهنگر و نظارت گامبهگام در جهت تطبیق آن میشود.
همچنان دستور کاری (۲۱) نیز به دولتهای عضو که افغانستان نیز مشمول آن است، وظیفه سپرده تا اجازهی فعالیت گسترده به سازمانهای غیر دولتی به شکل مشارکت مسؤولانه و مؤثر در روند حفاظت از محیط زیست، توسعهی سازگار با محیط زیست و توسعهی پایدار بدهند و از دولتها خواسته شده تا سازوکاری برای دخالت این سازمانها، در تمام سطوح از سیاستگذاریها و تصمیمگیریها برای پیادهسازی تصمیمات اتخاذ کنند.
ازکشورهای در حال توسعه خواسته تا در بخش آموزش، همکاری خود را نسبت به سازمانهای غیر دولتی افزایش دهند که بدبختانه در اینجا، خبرهایی از هیچجای به چشم وگوش نمیخورد.
یکی دیگر از نسخههای کارآمد، بهکارگیری دیدگاه خانم «برانتلند» نخستوزیر کشور ناروی است که در کتاب مشهورش بهنام «آیندهی مشترک ما» با توجه به اهمیت کتاب منجر به نشست زمین که موسوم به نشست استکهلم شده، است که در آن نشست فیصله شد با توجه به نزدیکی زنها با طبیعت نقش زنان در مدیریت منابع طبیعی، الگوهای خرید، مدیریت زبالهها و تربیت کودکان شان در راستای حفاظت از محیط زیست و… نسبت به مردان از اهمیت ویژهای برخوردار است و گفته شده که: بدون نقش زنان، انکشاف پایدار مفهوم خود را از دست میدهد. ما میتوانیم با به کارگیری این نسخهی کارا از طریق تقویت نهادهای مدنی بانوان وکمپاینهای خانهبهخانه که بخشی از تعهدات ما در کنوانسیونهای گوناگون بینالمللی به ویژه نشست استاکهلم است، استفادهی بهینه کنیم.
یکی دیگر ازکارتهای سبز، از تجارب سایر کشورهایی که در طی دهههای اخیر با وجود صنعتی بودن، میزان آلایندههای شان سیر نزولی داشته، نشان میدهد که مسائل و موضوعات محیطزیستی خویش را شامل برنامههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و تعلیمی کرده اند.
کاهش آلودگیها به کمک تکنالوژی:
یکی دیگر از راهکارهایی که با اندک تغییر در سیستم موتور قابلیت تعویض با پطرول را دارد، عبارت از گاز طبیعی هایدروجن و متانول است؛ اما با توجه به سیاستهای مالیاتی غلط و ناکارآمد اقتصادی، نتوانسته این راهکار سبز جامهی عمل بپوشد. در صورتی که نظام مالیاتی خود را به گونهی بازسازی کنیم که مالیات بر انرژی را افزایش و در برابر آن مالیات بر درآمد را کاهش دهیم با تطبیق این برنامه در کنار کاهش در آلودگیها و ایجاد اشتغال، مردم ما تشویق خواهند شد تا به جای استفادهی انرژیهای فسیلی از انرژیهای پاکیزهتر استفاده کرده و همچنان فرهنگ استفاده از موترهای با مصرف کم رایج خواهد شد.
در کل دولتهای دموکراتیک که غالبا با ساختار اقتصاد بازار مزین اند و افغانستان نیز مشمول این دهکده است که فعالیتهای همانند حفاظت محیط زیست را از سه طریق تنظیم میکنند:
۱- سیاستهای مالیاتی سبز ۲- تدوین قوانین و مقررات ۳- حمایت مستقیم مالی.
که در بخش نخست (سیاستهای مالیاتی، تدوین قوانین و مقررات) در بالا گفتیم. در بخش سوم حمایت مستقیم مالی تأثیر شگرفی بر محیط زیست میگذارد. ادارهی ملی حفاظت محیط زیست میبایست با تهیهی یک کارشیوهی شفاف در هماهنگی با سایر ادارههای دولتی و سکتور خصوصی به ویژه بانکهای خصوصی، در گام نخست به مالکین بلندمنزلها به منظور احداث تأسیسات تصفیهی فاضلاب، عایقکاری منازل، استفاده از انرژیهای بدیل و سایر برنامههای سبز، با دادن قرضههای درازمدت وضعیت را تا اندازهای مدیریت میکرد.
واقعیت تلخ این است که حکومت افغانستان در کل دولت افغانستان یک دولت واکنشی و پسنگر است. روشهای کاری اینگونه دولتها در درازمدت اوضاع را پیچیدهتر میکند و راهحل موثر را به نسلهای آینده میبندد. بدین معنا که سعی در کارها و قوانینی میکند که از دست شان خارج شده و هزینهی بیشتر و زمان طولانی میطلبد.
با توجه به نبود سیاستها و قوانین آیندهنگر، تجار افغانستان دست به تورید دهها هزار بخاری از نوع ذغالسوز، و در پی آن ورود صدها هزار تن ذغال سنگ از بیرون کشور، بهرهبرداری، استخراج بیرویه از ذغال سنگ داخل کشور، آن هم از نوع ذغال سنگ نرم که کاربرد این نوع ذغال سنگ حتا سدهها پیش در دورهی الیزابت اول و ادوارد اول منع قرار داده شده بود و حتا اشخاصی که سرکشی از تطبیق حکم کردهاند مجازاتی تا سرحد اعدام برای شان در نظر گرفته شد. کابلنشینان را با دل ناخواسته وادار به میزبانی تاریکیهای ذغال سنگ کرده اند.
در حالی که پیش ازین همه در واقع وابستگی عمیق شهروندان ما به ذغال سنگ که یکی از ریشههای بحران ناپایداری به حساب میآید، میتوانستیم با داشتن سیاستهای مالیاتی تشویقی و سیاستهای انرژی سبز، با کم کردن مالیات بر در آمد و در همان حال افزایش مالیات بر فعالیتهای مخرب محیط زیست که به گونهی گسترده مورد تأیید اقتصاددانان قرار گرفته، الگوهای فعلی فعالیتهای اقتصادی خودرا پایدار کنیم. برای نمونه: مالیات بر ذعال سنگ و هزینهی مراقبتهای بهداشتی از بیمارانی که در اثر استنشاق بیمار شده اند به قیمت ذغال سنگ اضافه کنیم یا مالیاتی که هزینهی خسارات ناشی از باران اسیدی و یا برهم خوردن آب و هوا در قیمت ذغال سنگ افزوده میشد، همهی سرمایهگذاری تجار ما به طرف استفاده از انرژی تجدیدپذیر (آفتابی و بادی) رجوع کرده و مشکلاتی که هنوز در نطفه بود و یا هم دستنیافته بود را به آسانی حل میکردیم.
هشدار نارنجی من منحیث شاگرد محیط زیست این است که در صورت ادامهی این وضعیت در این فصل سرما و نبود یک راهکار جامع و کارا، شهر کابل به شهر سرطانی مبدل شده و خدای نخواسته فاجعهی «طاعون سیاه» به اروپا که از اثر آلودگی آب، تنها در کشور شاهی هالند از سه نفر شهروند هالندی دو نفر آن را به کام مرگ کشاند، تکرار خواهد شد.
چرا استفاده از ذغال سنگ آغاز یک پایان است و چرا باید این امر را جدیتر از سوخت سایر انرژیهای فسیلی گرفت؟ در پاسخ آن کوتاه بر اثرات سوء استفاده از ذغال سنگ میپردازیم:
– آلودگی خاک توسط فلزات سنگین دایمی است.
– فلزات سنگین از طریق زنجیرهی غذایی سالیان درازی زندگی را تهدید میکند.
– پژوهشها در ایالات متحدهی امریکا نشان میدهد که افزایش و کاهش جرم با افزایش و کاهش سرب در محیط ارتباط مستقیم دارد؛ چون در تمام بدن به ویژه اعصاب مرکزی صدمه وارد میکند.
– سوخت ذغال سنگ که باعث انتشار مواد رادیو اکتیو در محیط میشود چندین مرتبه نسبت به سایر سوختهای فسیلی خطرناکتر است.
– سوختاندن ذغال سنگ باعث ورود مقدار قابل ملاحظهی ارسنیک به محیط زیست شده و بیشتر این مقدار با توجه به این که حرکت آن مطابق، قانون حرکت آب در خاک است سریعا به آب رخنه کرده و آبها را غیر قابل شرب میکند.
– بدبختانه خاکستر ذغال سنگ و یا زبالهی ذغال سنگ مادهای نیست که بتوان آنرا به آسانی دور ریخت؛ زیرا با ارسنیک، سرب، سیماب و مواد شیمی دیگر آغشته است. صنعت ذغال سنگ در جهان مانند زبالهی هستهای طرحی برای دفع بهداشتی ملیاردها تن زباله در سراسر جهان ندارد. حتا ایالات متحدهی امریکا هراس دارد که مبادا از زبالههای سمی ذغال سنگ تروریستها در کشورش استفادهی بد کنند.
با توجه به دلایل یادشده در بالا و اثرات بد استفاده از ذغال سنگ ما ناگزیر استیم برای ادامهی حیات خویش دست به پیشگیریهایی بزنیم که ما را از این وضعیت بد و از این مرگ تدریجی و فلاکتبار نجات دهد. بحث آلودگیها و بحث استفاده از ذغال سنگ در شهر کابل جدیتر و خطرناکتر از آن است که فکر میکنیم. با توجه به موقعیت جغرافیایی و جمعیت بلند، ادارهی ملی حفاظت محیط زیست، باید هرچه زودتر راهکارهایی را برای نجات شهر کابل از چنگال مرگآفرین و سرطانهای ناشی از اثر آلودگیها طرح و عملی کند. در غیر آن شهر کابل در آیندهی نزدیک به یک شهر غیر قابل زیست و بدون سکنه تبدیل خواهد شد.
پایان